به ابو ايوب انصارى اجازه امان به خوارج را مرحمت كرد،و ابو ايوب در حالى كه خوارج را صدا مىزد گفت:هر كس زير اين پرچم بيايد در امان است.و هر كس از ميان شما به جنگ نپردازد و مزاحمت ايجاد نكند،به كوفه يا مداين برگردد،و هر كس از ميان اين جمعيتبيرون رود در امان است.و ما-پس از اين كه دستبه قاتلان برادران خود يافتيم-نياز به ريختن خون شما نداريم.پس بسيارى از ايشان اردوگاه را ترك گفتند.و نزديك به نيمى از مجموع آنها باقى ماندند كه پافشارى بر مبارزه داشتند.
اميرالمؤمنين اسوه وحدت ص 467
محمد جواد شرى
ابن شهر آشوب و ديگران نوشتهاند:امام (ع) پيش از آغاز جنگ با آنها اتمام حجت كرده و احتجاج كرد و برخى از آنها پشيمان شده و برگشتند.
امير المؤمنين (ع) پرچمى به عنوان«امان»به دست ابو ايوب انصارى داد و دستور داد تا اعلان كنند كه هر كس زير آن پرچم بيايد در امان است.
در اين وقت هشت هزار نفر از آنها در زير پرچم ابو ايوب گرد آمدند و امام (ع) دستور داد تا آنها به كنارى رفته و از ديگران جدا گردند و بقيه آنها كه حدود چهار هزار نفر بودند به همان حال مخالفت باقى مانده و به طرف نهروان حركت كردند.
امام (ع) براى آنها سخنرانى كرد و آنها را به حركت به طرف شام و جنگ با معاويه فراخواند،ولى آنها نپذيرفتند و همچنان به راه خود ادامه دادند.
امير المؤمنين (ع) نامهاى نوشت و به وسيله عبد الله بن ابى عقب براى آنها فرستاد كه قسمتى از آن نامه اين گونه بود:
«...السعيد من سعد به رعيته،و الشقى من شقيت به رعيته،و خير الناس خيرهم لنفسه،و شر الناس شرهم لنفسه،و ليس بين الله و بين أحد قرابة،و كل نفس بما كسبت رهينة».
[...سعادتمند كسى است كه رعيت او به وسيله او سعادتمند شوند و بدبخت كسى است كه رعيتش بدو بدبخت شوند و بهترين مردم كسى است كه در نزد خود خير باشد و بدترين مردم كسى است كه براى شخص خود بد باشد و ميان خدا و هيچ كسخويشى و نزديكى نيست و هر كس در گرو اعمال خود مىباشد.]
و به دنبال آن از ايشان خواست تا آنها را مورد بخشش و مرحمت خود قرار دهد و دست از مخالفت بردارند ولى آنها به همان مخالفت خود اصرار ورزيده و آماده جنگ با آن حضرت شدند و در روايت كشف الغمه اربلى است كه دو تن از بزرگان ايشان يعنى عبد الله بن وهب و«ذو الثدية»حرقوص بن زهير پيش آمده و گفتند:ما در جنگ با تو رضايت خدا و سعادت روز جزا را مىجوييم! (1) و امير المؤمنين (ع) نيز همان آيه را كه قبلا درباره آنها قرائت كرده بود براى ايشان خواند. (2)
پىنوشتها:
1.راستى كه جهالت و خود رأيى و اجتهادهاى شخصى كار را به كجا مىكشاند كه در برابر امير مؤمنان و بهترين بندگان خدا از نظر ايمان و تقوا و عمل صالح بايستند و بگويند:
«ما نريد بقتالنا اياك الا وجه الله و الدار الآخرة»!!
2.يعنى اين آيه شريفه را كه در سوره كهف،آيه 103 است كه خدا فرمايد:
«قل هل ننبئكم بالأخسرين اعمالا الذين ضل سعيهم فى الحياة الدنيا و هم يحسبون انهم يحسنون صنعا»!و پيش از اين با ترجمهاش گذشت!
زندگانى اميرالمؤمنين عليه السلام ص 639
سيدهاشم رسولى محلاتى