پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله و سلم حضرت على (ع) را به خانه خود مىبرداز آنجا كه خدا مىخواهد ولى بزرگ دين او در خانه پيامبر بزرگ شود وتحت تربيت رسول خدا قرار گيرد، توجه پيامبر را به اين كار معطوف مىدارد. مورخان اسلامى مىنويسند:
خشكسالى عجيبى در مكه واقع شد.ابوطالب، عموى پيامبر، با عايله وهزينه سنگينى روبرو بود. پيامبر با عموى ديگر خود، عباس، كه ثروت ومكنت مالى او بيش از ابوطالب بود به گفتگو پرداخت وهر دو توافق كردند كه هركدام يكى از فرزندان ابوطالب را به خانه خود ببرد تا در روزهاى قحطى گشايشى در كار ابوطالب پديد آيد. از اين جهت عباس، جعفر را وپيامبر اكرم صلى الله عليه و آله و سلم حضرت على را به خانه خود بردند. (1)
اين بار كه امير مؤمنان به طور كامل در اختيار پيامبر قرار گرفت از خرمن اخلاق وفضايل انسانى او بهرههاى بسيار برد وموفق شد تحت رهبرى پيامبر به عاليترين مدارج كمال خود برسد. امام -عليه السلام در سخنان خود به چنين ايام ومراقبت هاى خاص پيامبر اشاره كرده، مىفرمايد:
ولقد كنت اتبعه اتباع الفصيل اثر امه يرفع لي كل يوم من اخلاقه علما ويامرني بالاقتداء به. (2)
من به سان بچه ناقهاى كه به دنبال مادر خود مىرود در پى پيامبر مىرفتم; هر روز يكى از فضايل اخلاقى خود را به من تعليم مىكرد ودستور مىداد كه ازآن پيروى كنم.
پيامبر اسلام صلى الله عليه و آله و سلم پيش ازآنكه مبعوث به رسالتشود، همه ساله يك ماه تمام را در غار حرا به عبادت مىپرداخت ودر پايان ماه از كوه سرازير مىشد ويكسره به مسجد الحرام مىرفت وهفتبار خانه خدا را طواف مىكرد وسپس به منزل خود باز مىگشت.
در اينجا اين سؤال پيش مىآيد كه با عنايتشديدى كه پيامبر نسبتبه حضرت على داشت آيا او را همراه خود به آن محل عجيب عبادت ونيايش مىبرد يا او را در اين مدت ترك مىگفت؟
قراين نشان مىدهد از هنگامى كه پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله و سلم حضرت على -عليه السلام را به خانه خود برد هرگز روزى او را ترك نگفت.مورخان مىنويسند:
على آنچنان با پيامبر همراه بود كه هرگاه پيامبر از شهر خارج مىشد وبه كوه وبيابان مىرفت او را همراه خود مىبرد. (3)
ابن ابى الحديد مىگويد:
احاديث صحيح حاكى است كه وقتى جبرئيل براى نخستين بار بر پيامبر نازل شد و او را به مقام رسالت مفتخر ساخت على در كنار حضرتش بود.آن روز از روزهاى همان ماه بود كه پيامبر براى عبادت به كوه حرا رفته بود.
امير مؤمنان، خودد ر اين باره مىفرمايد:
«ولقد كان يجاور في كل سنة بحراء فاراه ولا يراه غيري...». (4)
پيامبر هر سال در كوه حرا به عبادت مىپرداخت وجز من كسى او را نمىديد.
اين جمله اگر چه مىتواند ناظر به مجاورت پيامبر در حرا در دوران پس از رسالتباشد ولى قراين گذشته واينكه مجاورت پيامبر در حرا غالبا قبل از رسالتبوده است تاييد مىكند كه اين جمله ناظر به دوران قبل از رسالت است.
طهارت نفسانى حضرت على -عليه السلام وپرورش پيگير پيامبر از او سبب شد كه در همان دوران كودكى، با قلب حساس وديده نافذ وگوش شنواى خود، چيزهايى را ببيند واصواتى را بشنود كه براى مردم عادى ديدن وشنيدن آنها ممكن نيست; چنانكه امام، خود در اين زمينه مىفرمايد:
«ارى نور الوحي و الرسالة و اشم ريح النبوة». (5)
من در همان دوران كودكى، به هنگامى كه در حرا كنار پيامبر بودم، نور وحى ورسالت را كه به سوى پيامبر سرازير بود مىديدم وبوى پاك نبوت را از او استشمام مىكردم.
امام صادق -عليه السلام مىفرمايد:
امير مؤمنان پيش از بعثت پيامبر اسلام نور رسالت وصداى فرشته وحى را مىشنيد.
در لحظه بزرگ وشگفت تلقى وحى پيامبر به حضرت على فرمود:
اگر من خاتم پيامبران نبودم پس از من تو شايستگى مقام نبوت را داشتى، ولى تو وصى ووارث من هستى، تو سرور اوصيا وپيشواى متقيانى. (6)
امير مؤمنان در باره شنيدن صداهاى غيبى در دوران كودكى چنين مىفرمايد:هنگام نزول وحى بر پيامبر صداى نالهاى به گوش من رسيد; به رسول خدا عرض كردم اين ناله چيست؟ فرمود: اين ناله شيطان است وعلت ناله اش اين است كه پس از بعثت من از اينكه در روى زمين مورد پرستش واقع شود نوميد شد. سپس پيامبر رو به حضرت على كرد وگفت:
«انك تسمع ما اسمع و ترى ما ارى، الا انك لستبنبى و لكنك لوزير». (7)
تو آنچه را كه من مىشنوم ومىبينم مىشنوى ومىبينى، جز اينكه تو پيامبر نيستى بلكه وزير وياور من هستى.
پىنوشتها:
1- سيره ابن هشام، ج1، ص236.
2- نهج البلاغه عبده، ج2، ص182.
3- شرح نهج البلاغه ابن ابى الحديد، ج13، ص208.
4- نهج البلاغه، خطبه187(قاصعه).
5- پيش از آنكه پيامبر اسلام از طرف خدا به مقام رسالتبرسد وحى وصداهاى غيبى را به صورت مرموزى، كه در روايات بيان شده است، درك مىكرد. شرح نهج البلاغه ابن ابى الحديد، ج13، ص197.
6- شرح نهج البلاغه ابن ابى الحديد، ج13، ص310.
فروغ ولايت ص18
آيت الله شيخ جعفرسبحانى
قحطى سختى،مردم مكه را فرا گرفت.ابو طالب توان اداره زندگى متناسب با تعداد اعضاى خانوادهاش را نداشت پيامبر به عمويش عباس پيشنهاد كرد تا بار زندگىابو طالب را سبك كنند و دو تن از فرزندانش را بگيرند.ابو طالب نيز پيشنهاد آنان را پذيرفت.عباس،جعفر را گرفت و پيامبر (ص) على را. و على با پيمبر تا روز بعثتش ماند (1) .
البته پيامبر و عباس هر دو چيزدار بودند.مىتوانستند آنچه را كه ابو طالب در آن سال سختى از خوراكى نياز داشتبه او بدهند و على و جعفر با پدر و مادر خود باقى بمانند،ولى پيامبر خواست آن دو برادر نزد اينان باشند.بنابراين از فرصتخشكسالى استفاده كرد،و على را گرفت تا به فراوانى او را با غذاى روحى خود،به همراه غذاى جسمى،تربيت كند،و براى آينده مهمى كه در انتظار او بود،آمادهاش سازد.
پىنوشت:
1-حاكم در مستدرك خود (ج 3 ص 576) به سند خود از مجاهد نقل كرده و ابن هشام در سيره خويش ج 1 ص 246 روايت كرده است.
اميرالمؤمنين اسوه وحدت ص 82
محمد جواد شرى
چنانكه نوشته شد خاندان هاشم از مكنت چندانى برخوردار نبودند.ابوطالب كه در كودكى سرپرستى محمد(ص)را بر عهده گرفت،فرزندان و عيال بسيار داشت.قريش را سالى سخت پديد آمد.محمد(ص)عموى خود عباس را گفت:«برادرت ابوطالب نانخور فراوان دارد و چنين كه مىبينى مردم در سختى به سر مىبرند،بيا نزد او برويم و از آنان بكاهيم.من از پسران او يكى را برمىدارم تو هم يكى را،و سرپرست آنها مىشويم.»عباس پذيرفت.نزد ابوطالب رفتند و داستان را با او در ميان نهادند.ابوطالب گفت:«عقيل را برايم بگذاريد و هر چه خواهيد بكنيد.»محمد(ص)على را و عباس جعفر را گرفت. (1) از اين رو على در خانه محمد(ص)و در دامان او پرورده شد و خود در اين باره چنين گويد:
«در پى او بودم چنانكه شتربچه در پى مادر،هر روز براى من از اخلاق خود نشانهاى بر پا مىداشت و مرا به پيروى آن مىگماشت.» (2)
هر چه بيشتر مىباليد رسول خدا بيشتر به او و تربيت او مىافزود و او در اين باره چنين فرمود:
«آنگاه كه كودك بودم مرا در كنار خود نهاد و بر سينه خويشم جا داد.و مرادر بستر خود مىخوابانيد .چنانكه تنم را به تن خويش مىسود و بوى خوش خود را به من مىبويانيد.» (3)
پىنوشتها:
1.طبرى،ج 3،ص 1164ـ1163 و نيز اسناد ديگر.
2.خطبه 192(قاصعه)
3.همان خطبه.
على از زبان على يا زندگانى اميرالمومنين(ع) صفحه 10
دكتر سيد جعفر شهيدى