خوارج نخستبر سر مسئله حكميتبا امام -عليه السلام به مخالفتبرخاستند وآن را بر خلاف كتاب خدا مىانگاشتند. در اين مورد علت ديگرى در كار نبود، ولى بر اثر مرور زمان اين جريان به صورت يك مكتب عقيدتى در آمد وشاخ وبرگهايى پيدا كرد ومكاتبى را علاوه بر نام «محكمه» پديد آورد مانند ازارقه، نجدات، بيهسيه، عجارده، ثعالبه واباضيه وصفريه. همه اين گروهها به مرور زمان منقرض شدند وفقط فرقه اباضيه (پيروان عبد الله بن اباض كه در اواخر دولت مروانيها خروج كرد) كه از معتدلين خوارج به شمار مىروند باقى ماندهاند در عمان وخليج فارس ومغرب مانند الجزاير منتشرند.
تاريخ خوارج علاوه بر سرگذشت نهروان مورد توجه مورخان اسلامى بوده است ودر اين مورد طبرى در «تاريخ» ومبرد در «كامل» وبلاذرى در «انساب» و... به گرد آورى متون حوادث مربوط به خوارج پرداخته وحوادث را به صورت تاريخ نقلى گرد آوردهاند. در ميان متاخران،اعم از اسلامى وغيره، كتابهاى تحليلى متعدد دراين مورد نگاشته شده است كه از آن جملهاند:
1- ملخص تاريخ الخوارج، نگارش محمد شريف سليم كه در سال 1342 در قاهره چاپ شده است.
2- الخوارج فى الاسلام، تاليف عمر ابو النصر كه در سال1949در بيروت منتشر شده است.
3- وقعة النهروان، تاليف خطيب هاشمى كه در سال 1372 در تهران چاپ شده است.
4- الخوارج فى العصر الاموى، تاليف دكتر نايف محمود معروف كه در بيروت دوبار چاپ شده وتاريخ دومين چاپ آن 1401 است.
ازميان شرق شناسان نيز افرادى به اين موضوع توجه كرده ورساله هايى در اين مورد نوشتهاند، مانند:
5- الخوارج والشيعة، تاليف فلوزن آلمانى كه در سال 1902 به زبان آلمانى نوشته شده وعبد الرحمان بدوى آن را به عربى ترجمه كرده است.
6- ادب الخوارج، كه رساله فوق ليسانس زهير قلماوى در سالهاى 1930 تا 1940 است. قلماوى در اين رساله در باره برخى از شعراى خوارج مانند عمران بن حطان سخن گفته است. كتاب در سال 1940 منتشر شده است.
نگارنده در تحليل حوادث تاريخ خوارج به مصادر اصيل اسلامى مراجعه كرده است وبا شيوه خاصى كه در تحليل تاريخ اسلامى دارد موضوع را تعقيب مىكند والبته خود را از مراجعه به نوشته هاى ياد شده بى نياز نمىداند.
خوارج در سراسر دوره مروانيان و عباسيان در بصره،اهواز و شهرهاى جنوبى ايران با حكومتها درافتادند و لشكرهاى انبوه خليفه را درهم شكستند و خود به مذهبها منقسم شدند. افراطىترين آن مذهبها ازارقة و معتدلترينشان اباضيهاند.سرانجام فرقههاى خوارج با گذشت زمان برافتادند.تنها فرقه بنام آنان كه باقى مانده،اباضيه است.
در پايان نيمه نخستسده دوم هجرى مردى از ايشان بنام عبد الرحمن كه خود را پسر رستم بن بهرام بن شاپور ناميد از ايران به افريقا رفت و در تاهرت(يكى از شهرهاى الجزاير)دولتى تشكيل داد كه در تاريخ به نام دولت رستميان معروف است.حكومت آنان از سال صد و چهل و چهار هجرى تا سال دويست و نود و شش دوام يافت.
هم اكنون خارجيان اباضى در الجزاير بيشتر در شهرهاى تاهرت و غردايه زندگى مىكنند.از ميان آنان فقيهان و مورخان فاضلى برخاسته است.اباضيان در امارتنشينهاى حاشيه خليج فارس نيز حضور دارند،چنانكه مذهب بيشترين مردم سلطنتنشين عمان اباضى است.
على از زبان على يا زندگانى اميرالمومنين(ع) صفحه 135
دكتر سيد جعفر شهيدى
در آغاز خردهگيرى خوارج اين بود.اما پس از آن پيشتر رفتند و در بحثهايى درآمدند:«اگر مسلمانى كافر شود و توبه ناكرده بميرد حال او چگونه خواهد بود؟جاودانه در دوزخ مىماند يا نه؟ اسلام چيست؟اقرار به زبان استيا اعتقاد قلبى؟خليفه مسلمانان بايد از قريش باشد يا از قبيلههاى ديگر نيز مىتوان خليفه را انتخاب كرد؟»و در پى پديد آمدن هر نظر فرقهاى از جمع جدا گرديد.شرايط آن عصر هم براى چنين گفتگو مساعد بود و چنانكه نوشته شد خوارج سالها با خليفهها در افتادند و با گذشت زمان بيشتر فرقهها هم از ميان رفت.
على از زبان على يا زندگانى اميرالمومنين(ع) صفحه 140
دكتر سيد جعفر شهيدى