• /
دوران كودكى

دوران كودكى

هرگاه مجموع عمر امام -عليه السلام را به پنج‏بخش قسمت كنيم، نخستين بخش آن را زندگى امام پيش از بعثت پيامبر تشكيل مى‏دهد. عمر امام در اين بخش از ده سال تجاوز نمى‏كند، زيرا لحظه‏اى كه حضرت على -عليه السلام ديده به جهان گشود بيش از سى سال از عمر پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم نگذشته بود; و پيامبر در سن چهل سالگى به رسالت مبعوث شد. (1)

حساسترين حوادث زندگى امام در اين بخش همان شكل گيرى شخصيت‏حضرت على -عليه السلام وتحقق ضلع دوم از مثلث‏شخصيت وى به وسيله پيامبر است. اين بخش از عمر، براى هر انسانى، از لحظه‏هاى حساس وارزنده زندگى او شمرده مى‏شود. شخصيت كودك در اين سن، همچون برگ سفيدى، آماده پذيرش هر شكلى است كه بر آن نقش مى‏شود; واين فصل از عمر، براى مربيان وآموزگاران، بهترين فرصت است كه روحيات پاك وفضايل اخلاق كودك را كه دست آفرينش در نهاد او به وديعت نهاده است پرورش دهند واو را با اصول انسانى وارزشهاى اخلاقى وراه ورسم زندگى سعادتمندانه آشنا سازند.

پيامبر عاليقدر اسلام، به همين هدف عالى، تربيت‏حضرت على -عليه السلام را پس از تولد او به عهده گرفت. هنگامى كه مادر حضرت على -عليه السلام نوزاد را خدمت پيامبر آورد با علاقه شديد آن حضرت نسبت‏به كودك روبرو شد. پيامبر از وى خواست كه گهواره حضرت على را در كنار رختخواب او قرار دهد از اين جهت، زندگانى امام از روزهاى نخست‏با لطف خاص پيامبر توام شد. نه تنها پيامبر گهواره حضرت على را در موقع خواب حركت مى‏داد، بلكه در مواقعى از روز بدن او را مى‏شست وشير در كام او مى‏ريخت، ودر موقع بيدارى با او با كمال ملاطفت‏سخن مى‏گفت.گاهى او را به سينه مى‏فشرد ومى‏گفت:

اين كودك برادر من است ودر آينده ولى وياور ووصى وهمسر دختر من خواهد بود.

به سبب علاقه‏اى كه به حضرت على داشت هيچ گاه از او جدا نمى‏شد وهر موقع از مكه براى عبادت به خارج شهر مى‏رفت‏حضرت على -عليه السلام را همچون برادر كوچك يا فرزند دلبندى همراه خود مى‏برد. (2)

هدف از اين مراقبتها اين بود كه دومين ضلع مثلث‏شخصيت‏حضرت على -عليه السلام، كه همان تربيت است، به وسيله او شكل گيرد وهيچ كس جز پيامبر در اين شكل گيرى مؤثر نباشد.

امير مؤمنان در سخنان خود خدمات ارزنده پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم را ياد كرده، مى‏فرمايد:

و قد علمتم موضعي من رسول الله صلى الله عليه و آله و سلم بالقرابة القريبة والمنزلة الخصيصة، وضعني في حجره و انا ولد يضمني الى صدره و يكنفني في فراشه و يمسني جسده و يشمني عرفه و كان يمضغ الشي‏ء ثم يلقمنيه. (3)

شمااى ياران پيامبر، از خويشاوندى نزديك من با رسول خدا ومقام (احترام)مخصوصى كه نزد آن حضرت داشتم كاملا آگاه هستيد ومى‏دانيد كه من در آغوش پر مهر او بزرگ شده ام; هنگامى كه نوزاد بودم مرا به سينه خود مى‏گرفت ودر كنار بستر خود از من حمايت مى‏كرد ودست‏بر بدن من مى‏ماليد، ومن بوى خوش او را استشمام مى‏كردم، و او غذا در دهان من مى‏گذاشت.

پى‏نوشت‏ها:

1- برخى مانند ابن خشاب در كتاب مواليد الائمة مجموع عمر على -عليه السلام را شصت وپنج ومقدار عمر آن حضرت را پيش از بعثت دوازده سال دانسته است. به كتاب كشف الغمة نگارش مورخ معروف على بن عيسى اربلى(متوفاى سال‏693ه.ق) ج‏1، ص 65 مراجعه شود.

2- كشف الغمة، ج‏1، ص‏90.

3- نهج البلاغه عبده، ج‏2، ص‏182، خطبه قاصعه.

فروغ ولايت ص‏16

آيت الله شيخ جعفر سبحانى

ارسال شده در : 1389/9/5 - 10:14:12

این صفحه را برای یک دوست بفرستید.

با تشکر ! پيام شما ارسال شد
هجرت به مدينه

هجرت به مدينه

كسانى كه با تاريخ اسلام آشنايند مى‏دانند،در روزگارى كه از آن سخن مى‏گوييم،در مكه نه قانونى بود كه امنيت اجتماعى را نگهبان باشد،و نه دينى كه مردم را از كار زشت‏باز دارد.قبيله‏ها به آئين سنتى خود زندگى مى‏كردند،و آنان كه در مكه مى‏زيستند با يكديگر پيمان‏هايى داشتند. از جمله آنكه هيچ قبيله‏اى با قبيله ديگر درنيفتد.و آنجا كه لازم است،بايد از يكديگر حمايت كنند. با گرويدن تدريجى مردم مكه به مسلمانى،پايدارى اين پيمانها مشكل گشت و قريش خطر را نزديك ديد.

جوانانى از خاندان‏هاى گوناگون مسلمان مى‏شدند،در حاليكه پدرانشان بر شرك بودند،زنى از تيره‏اى مسلمان مى‏شد،شوى او كه از تيره ديگر بود در كفر به سر مى‏برد.برادرى در كنار پيغمبر ايستاده بود و برادرش با پيغمبر دشمنى مى‏كرد.نتيجه آنكه پيوندها هر روز سست‏تر مى‏گرديد و بر نگرانى سران قبيله‏ها مى‏افزود.

هر چه مسلمانى در خاندان‏ها پيشتر مى‏رفت،اين شكاف فراخى بيشترى مى‏يافت.قريش كه پيرامون مكه مى‏زيست و قصى(پسر كلاب جد آنان)ايشان را به درون شهر مكه آورد بازرگانى مكه را در اختيار گرفته بود.كاروان آنان سالى دو بار به جنوب و شمال عربستان مى‏رفت و سود سرشارى نصيبشان مى‏گشت.معروف است كه پول جاى امن مى‏خواهد،اما مكه اندك اندك امنيت‏خود را از دست مى‏داد.هر چه مى‏گذشت‏ثروتمندان بر زوال ثروت خويش بيشتر مى‏ترسيدند.چنانكه در ديگر كتابها نوشته‏ام قريش از اينكه محمد(ص)مردم را به خداى يگانه مى‏خواند بيمى نداشت،چرا كه بتان را از روى اعتقاد ارزشى نمى‏نهاد.اما در ميان آنچه پيغمبر از زبان وحى بر مردم مى‏خواند آيه‏هايى بود كه از آن مى‏ترسيدند،و آن را براى ثروت خود تهديدى مى‏ديدند;سفارش يتيمان،سخت نگرفتن بر بردگان،پرهيز از اندوختن مال و رعايت‏حال عيال. ناچار براى زدودن اين خطر بتان را وسيلت‏ساختند،و بگوش مردم درانداختند كه محمد(ص) خدايان را دشنام مى‏دهد.بدين رو هر روز بر نو مسلمانان سخت گرفتند و بر سخت‏گيرى افزودند. رسول خدا به مسلمانان رخصت رفتن به حبشه را داد.سران قريش تنى چند را نزد پادشاه حبشه فرستادند و از او خواستند آنان را به اين فرستادگان بسپارد.اما جعفر پسر ابوطالب در مجلس پادشاه وى را از دعوت محمد(ص)آگاه ساخت و او پس از شنيدن آيه‏هائى از قرآن،اسلام را ستود و توطئه قريش به نتيجه نرسيد و مهاجران همچنان نزد نجاشى ماندند.در بندان بنى هاشم در شعب ابوطالب هم سودى نداشت.دشوارتر آنكه يثرب پذيره مسلمانى شد.روبرو شدن با اين پيش آمد براى مردم مكه آسان نبود.اكنون جنوبيان مى‏خواهند سرورى را از شماليان بگيرند و مشتى كشاورز و دسته‏اى خداوندان شتران آبكش بر قريش رياست كند.چنين كارى پذيرفتنى نيست.چه بايد كرد؟تا محمد كشته نشود اين شعله خاموش نخواهد شد.اما اگر او را بكشند بنى‏هاشم خون‏خواه اويند و هر خانواده از آنها با خانواده‏هايى پيوند دارد،درگيرى ميان قريش پديد مى‏آيد و آرامش به هم مى‏خورد.راهى ديگر بايد جست.يك دو تن نمى‏توانند اين گره را بگشايند،بايد در اين باره به مشورت پرداخت.سران خانواده‏ها در(دار الندوه)كه مجلس شوراى آنان بود گرد آمدند.پس از گفتگوى بسيار كه تفصيل آن در كتاب‏هاى سيره از جمله سيره ابن هشام (1) آمده است،همگان بر اين اقدام يك سخن شدند كه از هر قبيله جوانى چابك بگزينند و هر يك از آنان‏شمشيرى برنده در دست گيرد،شب هنگام بر محمد درآيند و به يكبار شمشير خود بر او زنند تا تنى خاص كشنده او نباشد.چون چنين كنند بنى‏هاشم نمى‏توانند با همه قبيله‏ها درافتند،ناچار به خون‏بها گردن مى‏نهند.

جبرئيل رسول خدا را آگهى داد كه بايد اين شب در بستر خود نخوابى.رسول خدا على را گفت: -«در جاى من بخواب و به تو آسيبى نخواهد رسيد.»

على پرسيد:

-«اگر من جاى تو بخوابم تو در امان خواهى ماند.»

گفت:«بلى.»

على لبخندى بر لب آورد و سجده گذارد.آيه و من الناس من يشرى نفسه ابتغاء مرضاة الله (2) درباره على در اين حادثه نازل شد.ميبدى نويسد:«و گفته‏اند كه اين آيت در شان امير المؤمنين على بن ابى طالب آمد.آنگه كه مصطفى هجرت كرد و على را بر جاى خواب خود مى‏خوابانيد» (3) اما بيشتر مفسران سنى نزول آيه را درباره ديگران نوشته‏اند.

ابن هشام نوشته است:«رسول خدا(ص)بيرون آمد و مشتى خاك برداشت و بر سر آن گروه پاشيد و آيه‏هاى نخست تا نه سوره يس را خواند و آنان از بيرون رفتن وى آگاه نشدند.على(ع)در مكه ماند تا امانت مردمان را كه نزد پيغمبر نهاده بودند به خداوندان آن برگرداند،چرا كه هر كس را امانتى بود و خواستى ضايع نشود نزد او مى‏نهاد.» (4)

رسول خدا(ص)اندكى پس از آنكه به مدينه رسيد ابو واقد ليثى را با نامه‏اى به مكه فرستاد و از على خواست‏به يثرب آيد.

على با فاطمه دختر پيغمبر و فاطمه مادر خود و فاطمه دختر زبير بن عبد المطلب كه‏مورخان از آنان به فواطم تعبير مى‏كنند،روانه مكه شد.در ميان راه گروهى از مشركان مكه راه را بر او گرفتند.على(ع)با آنان درافتاد و يكى از آنان را كه جناح مولاى حرب بن اميه بود از پا درآورد و مانده آنان پراكنده شدند و على با همراهان سالم به يثرب درآمد.

پى‏نوشتها:

1.ج 2،ص 92 به بعد.

2.بقره:207.

3.كشف الاسرار،ج 1،ص 554. 

4.سيره ابن هشام،ج 2،ص 98.

على از زبان على يا زندگانى اميرالمومنين(ع) صفحه 14

دكتر سيد جعفر شهيدى

ارسال شده در : 1389/9/5 - 10:17:44

این صفحه را برای یک دوست بفرستید.

با تشکر ! پيام شما ارسال شد
ارسال شده در : 1389/9/5 - 10:14:12

این صفحه را برای یک دوست بفرستید.

با تشکر ! پيام شما ارسال شد
ارسال شده در : 1389/9/5 - 10:17:44

این صفحه را برای یک دوست بفرستید.

با تشکر ! پيام شما ارسال شد