• /
نامه امام علی علیه السلام به معاویه لعنت الله علیه

 

نامه امير المؤمنين (ع) به عمر و عاص

در اينجا خواننده محترم معناى كلام امام (ع) را كه پس از رفتن عمرو عاص به نزد معاويه و فروختن دين خود را به معاويه در نامه‏اى به عمرو عاص مى‏نويسد بهتر مى‏فهمد و متن آن كه در نهج البلاغه نقل شده چنين است:

فانك جعلت دينك تبعا لدنيا امرء ظاهر غيه مهتوك ستره،يشين الكريم بمجلسه و يسفه الحليم بخلطته،فاتبعت أثره و طلبت فضله اتباع الكلب للضرغام يلوذ إلى مخالبه و ينتظر ما يلقى إليه من فضل فريسته،فأذهبت دنياك و آخرتك،و لو بالحق أخذت أدركت ما طلبت.فإن يمكننى الله منك و من ابن أبى سفيان أجزكما بما قدمتما،و ان تعجزا و تبقيا فما أمامكما شر لكما (1) .

[تو دين خود را تابع دنياى كسى قرار داده‏اى كه گمراهيش آشكار و پرده‏اش دريده است،در مجلس خود شخص بزرگوار را سر افكنده و عيب دار مى‏كند و با آميزش خود شخص دانا را نادان مى‏گرداند،تو به دنبال چنين كسى رفته‏اى و بخشش او را خواسته‏اى همانند دنباله روى سگ از شير كه به چنگالهاى شير بنگرد و انتظار مى‏كشد تا از پس مانده شكارش به سوى او اندازد .

پس تو دنيا و آخرت را به باد دادى،در صورتى كه اگر به حق چنگ مى‏زدى به مطلوب خود مى‏رسيدى و اگر خدا مرا بر تو و بر پسر ابى سفيان مسلط ساخت،شما رابه كيفر كارى كه كرديد مى‏رسانم و اگر نتوانستم و شما پس از من مانديد،آنچه را در پيش رو داريد بدتر است براى شما از گذشته‏تان.]

پى‏نوشته:

.1 نهج البلاغه، نامه 39

زندگانى اميرالمؤمنين عليه السلام ص 456

سيدهاشم رسولى محلاتى

 

نامه امير المؤمنين (ع) به معاويه

از امير المؤمنين على بن ابيطالب به معاوية بن حرب،اما بعد نامه‏اى از تو به من‏رسيد،نامه شخصى كه نه چشمى دارد كه او را راهنمايى كند و نه پيشوايى كه او را ارشاد نمايد،هواى نفس او را به خود خوانده و او پذيرفته است و گمراهى و ضلالت او را راهبرى كرده و او پيرويش نموده.تو پنداشته‏اى كه خطاى من در مورد عثمان بيعت مرا از گردن تو برداشته،به جان خودم سوگند من هم يكى از مهاجران بودم و در ورود و خروج كارها همانند آنها بودم،چنان نبود كه خداوند همگى آنها را بر گمراهى گرد آورد و به نابينايى دچارشان سازد...

و از اين گذشته تو را با عثمان چه كار؟تو مردى هستى از بنى اميه و فرزندان عثمان به مطالبه خون عثمان از تو سزاوارتر و اولى هستند و اگر تو مى‏پندارى كه از فرزندان او نيرومندترى پس ابتدا آنچه را مسلمانان پذيرفته‏اند بپذير سپس محاكمه آنها را پيش من آر.

و اما فرق خود را با طلحه و زبير و اهل شام و بصره كه نوشته بودى.به جان خودم سوگند هيچ فرقى ميان شما نيست،زيرا بيعت با من بيعتى همگانى بوده و چنان نيست كه كسى از آن استثنا شود و نه استينافى در آن واقع گردد...

و اما سابقه و شرف من در اسلام و قرابت و نزديكى مرا با رسول خدا و مقام مرا در ميان قريش كه انكار نكرده و بدان اعتراف كرده‏اى،به جان خودم سوگند اگر مى‏توانستى آن را دفع و انكار كنى اين كار را حتما مى‏كردى... (1)

پى‏نوشت:

1.نامه معاويه و پاسخ امير المؤمنين (ع) را با اين شرح و الفاظى كه ترجمه شده ابن ابى الحديد در همان،ج 1،ص 252 نقل كرده و در جاهاى ديگر با اختلاف و تغييراتى نقل شده است .

زندگانى اميرالمؤمنين عليه السلام ص 467

سيدهاشم رسولى محلاتى

ارسال شده در : 1389/9/1 - 11:06:09

این صفحه را برای یک دوست بفرستید.

با تشکر ! پيام شما ارسال شد
ارسال شده در : 1389/9/1 - 11:06:09

این صفحه را برای یک دوست بفرستید.

با تشکر ! پيام شما ارسال شد