• /
زمان و مكان و چگونگى شهادت

زمان و مكان و چگونگى شهادت

ابن ملجم كه مصمم به قتل على -عليه السلام بود با يكى از خوارج به نام شبيب بن بجره كه از قبيله اشجع بود ملاقات كرد وبه او گفت: آيا طالب شرف دنيا وآخرت هستى؟پرسيد: منظورت چيست؟گفت: به من در قتل على بن ابى طالب كمك كن. شبيب گفت: مادرت به عزايت‏بنشيند، مگر تو از خدمات وسوابق وفداكاريهاى على در زمان پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم اطلاع ندارى؟

ابن ملجم گفت:واى بر تو، مگر نمى دانى كه او قائل به حكميت مردم در كلام خدا شد وبرادران نمازگزار ما را به قتل رساند؟ بنابراين، به انتقام برادران دينى خود، او را خواهيم كشت.(1)

شبيب پذيرفت وابن ملجم شمشيرى تهيه كرد وآن را با زهرى مهلك آب داد وسپس در موعد مقرر به مسجد كوفه آمد.

آن دو در آنجا با قطام، كه در روز جمعه سيزدهم ماه رمضان معتكف بود، ملاقات كردند و او به آن دو گفت كه مجاشع بن وردان بن علقمه نيز داوطلب شده است كه با آنان همكارى كند. چون هنگام عمل فرا رسيد قطام سرهاى آنان را با دستمالهاى حرير بست وهر سه شمشيرهاى خود را به دست گرفتند وشب را با كسانى كه در مسجد مى ماندند به سر بردند ودر مقابل يكى از درهاى مسجد كه معروف به «باب السده‏» بود نشستند.(2)

امام عليه السلام‏در شب شهادت

امام -عليه السلام در ماه رمضان آن سال پيوسته از شهادت خود خبر مى‏داد. حتى در يكى از روزهاى ميانى ماه، هنگامى كه بر فراز منبر بود، دست‏به محاسن شريفش كشيد وفرمود: «شقيترين مردم اين موها را با خون سرم رنگين خواهد كرد». همچنين فرمود:

ماه رمضان فرا رسيد وآن سرور ماههاست. در اين ماه در وضع حكومت دگرگونى پديد مى‏آيد. آگاه باشيد كه شما در اين سال در يك صف (بدون امير) حج‏خواهيد كرد ونشانه اش اين است كه من در ميان شما نيستم.(3)

اصحاب آن حضرت مى‏گفتند: او با اين سخن خبر از مرگ خود مى‏دهد ولى آن را درك نمى‏كنيم. (4) به همين جهت، آن حضرت در روزهاى آخر عمر خود، هر شب به منزل يكى از فرزندان خود مى‏رفت. شبى را در نزد فرزندش حسن‏عليه السلام وشبى در نزد فرزندش حسين -عليه السلام وشبى در نزد دامادش عبد الله بن جعفر شوهر حضرت زينب - عليها السلام - افطار مى‏كرد وبيش از سه لقمه غذا تناول نمى‏فرمود. يكى از فرزندانش سبب كم خوردن وى را پرسيد. امام -عليه السلام فرمود:«امر خدا مى‏آيد ومن مى‏خواهم شكمم تهى باشد. يك شب يا دو شب بيشتر نمانده است‏». پس در همان شب ضربت‏خورد.(5)

در شب شهادت افطار را ميهمان دخترش ام كلثوم بود. در هنگام افطار سه لقمه غذا خورد وسپس به عبادت پرداخت واز اول شب تا صبح در اضطراب وتشويش بود. گاهى به آسمان نگاه مى‏كرد وحركات ستارگان را در نظر مى‏گرفت وهرچه طلوع فجر نزديكتر مى‏شد تشويش وناراحتى آن حضرت بيشتر مى‏شد ومى‏فرمود:«به خدا قسم، نه من دروغ مى‏گويم ونه آن كسى كه به من خبر داده دروغ گفته است; اين است‏شبى كه مرا وعده شهادت داده‏اند».(6)

اين وعده را پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله و سلم به وى داده بود. على -عليه السلام خود نقل مى‏كند كه پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم در پايان خطبه‏اى كه در فضيلت واحترام ماه رمضان بيان فرمود گريه كرد. عرض كردم:چرا گريه مى‏كنى؟ فرمود: براى سرنوشتى كه در اين ماه براى تو پيش مى‏آيد:«كاني بك و انت تصلي لربك و قد انبعث اشقى الاولين و الآخرين شقيق عاقر ناقة ثمود فضربك ضربة على فرقك فخضب منها لحيتك‏» (7) . يعنى:گويا مى‏بينم كه تو مشغول نماز هستى وشقيترين مردم جهان، همتاى كشنده ناقه ثمود، قيام مى‏كند وضربتى بر فرق تو فرود مى‏آورد ومحاسنت را با خون رنگين مى‏سازد.

بالاخره آن شب هولناك به پايان رسيد وعلى -عليه السلام در تاريكى سحر براى اداى نماز صبح به سوى مسجد حركت كرد. مرغابيانى كه در خانه بودند در پى او رفتند وبه جامه اش آويختند. بعضى خواستند آنها را از او دور سازند. فرمود:«دعوهن فانهن صوائح تتبعها نوائح‏» يعنى: آنها را به حال خود بگذاريد كه فرياد كنندگانى هستند كه نوحه گرانى در پى دارند.(8)

امام حسن -عليه السلام گفت: اين چه فال بدى است كه مى‏زنى؟ فرمود:اى پسر، فال بد نمى‏زنم، ليكن دل من گواهى مى‏دهد كه كشته خواهم شد.(9)

ام كلثوم از گفتار امام -عليه السلام پريشان شد وعرض كرد: دستور بفرماييد كه جعده به مسجد برود وبا مردم نماز بگزارد.

حضرت فرمود: از قضاى الهى نمى‏توان گريخت. آن گاه كمربند خود را محكم بست ودر حالى كه اين دو بيت را زمزمه مى‏كرد عازم مسجد شد.

اشدد حيازيمك للموت ولا تجزع من الموت فان الموت لاقيكا اذا حل بواديكا(10)

كمر خود را براى مرگ محكم ببند، زيرا مرگ تو را ملاقات خواهد كرد. واز مرگ، آن گاه كه به سوى تو در آيد، جزع وفرياد مكن.

امام -عليه السلام وارد مسجد شد وبه نماز ايستاد وتكبير افتتاح گفت و پس از قرائت‏به سجده رفت. در اين هنگام ابن ملجم در حالى كه فرياد مى‏زيد:«لله الحكم لا لك يا علي‏»، با شمشير زهر آلود ضربتى بر سر مبارك على -عليه السلام وارد آورد. از قضا اين ضربت‏بر محلى اصابت كرد كه سابقا شمشير عمرو بن عبدود بر آن وارد شده بود(11) وفرق مبارك آن حضرت را تا پيشانى شكافت.

مرحوم شيخ طوسى در «امالى‏» حديث ديگرى از امام على بن موسى الرضا -عليه السلام از پدران گراميش از امام سجاد -عليه السلام نقل مى‏كند:

ابن ملجم در حالى كه على -عليه السلام در سجده بود، ضربتى بر فرق مبارك آن حضرت وارد ساخت.(12)

مفسر معروف شيعه ابوالفتوح رازى در تفسير خود نقل مى‏كند:على -عليه السلام در نخستين ركعت از نمازى كه ابن ملجم او را ضربت زد، يازده آيه از سوره انبياء راتلاوت كرد.(13)

دانشمند معروف اهل تسنن سبط ابن جوزى مى‏نويسد:هنگامى كه امام در محراب قرار گرفت چند نفر به او حمله كردند وابن ملجم ضربتى بر آن حضرت فرود آورد(14) وبلافاصله با همراهانش گريختند.

خون از سر على -عليه السلام در محراب جارى شد ومحاسن شريفش را رنگين كرد. در اين حال آن حضرت فرمود:«فزت و رب الكعبة‏»: به خداى كعبه سوگند كه رستگار شدم.سپس اين آيه را تلاوت فرمود: منها خلقناكم و فيها نعيدكم و منها نخرجكم تارة اخرى .(15)

على -عليه السلام وقتى ضربت‏خورد فرياد زد:او را بگيريد. مردم از پى ابن ملجم شتافتند وكسى به او نزديك نمى‏شد مگر آنكه او را با شمشير خود مى‏زد. پس قثم بن عباس پيش تاخت واو را بغل گرفت وبه زمين كوبيد.

چون او را به نزد على -عليه السلام آورند، به او گفت:پسر ملجم؟گفت: آرى.وقتى حضرت ضارب راشناخت‏به فرزندش حسن فرمود:

مواظب دشمنت‏باش، شكمش را سير وبندش را محكم كن. پس اگر مردم او را به من ملحق كن تا در نزد پروردگارم با او احتجاج كنم واگر زنده ماندم يا او را مى‏بخشم يا قصاص مى‏كنم.(16)

حسنين - عليهما السلام - به اتفاق بنى هاشم، على -عليه السلام را در گليم گذاشتندوبه خانه بردند. بار ديگر ابن ملجم را به نزد آن حضرت آوردند. اميرالمؤمنين -عليه السلام به او نگريست وفرمود: اگر من مردم او را بكشيد، چنان كه مرا كشته، واگر سالم ماندم خواهم ديد كه راى من در باره او چيست.فرزند مرادى گفت: من اين شمشير را به هزار درهم خريده ام وبه هزار درهم ديگر زهر داده ام. پس اگر مرا خيانت كند حق تعالى او را هلاك گرداند.(17)

در اين موقع ام كلثوم به او گفت:اى دشمن خدا، امير المؤمنين را كشتى؟ آن ملعون گفت: اميرالمؤمنين را نكشته ام، بلكه پدر تو را كشته ام.

ام كلثوم گفت: اميدوارم كه آن حضرت از اين جراحت‏شفا يابد.

ابن ملجم باز با وقاحت گفت: مى‏بينم كه برايش گريان خواهى بود. والله كه من او را ضربتى زده ام كه اگر آن را در ميان اهل زمين قسمت كنند همه را هلاك كند.(18)

قدرى شير براى آن حضرت آوردند. كمى از آن شير را نوشيد وفرمود به زندانى خود نيز از اين شير بدهيد و او را اذيت نكنيد.

هنگامى كه امام -عليه السلام ضربت‏خورد پزشكان كوفه به بالين وى گرد آمدند. در بين آنان از همه ماهرتر اثير بن عمرو بود كه جراحات را معالجه مى‏كرد. وقتى او زخم را ديد دستور داد شش گوسفندى را كه هنوز گرم است‏براى او بياورند.سپس رگى از آن بيرون آورد ودر محل ضربت قرار داد وآن گاه كه آن را بيرون آورد گفت:يا على وصيتهاى خود را بكن، زيرا اين ضربت‏به مغز رسيده ومعالجه مؤثر نيست. در اين هنگام امام -عليه السلام كاغذ ودواتى خواست ووصيت‏خود را خطاب به دو فرزندش حسن وحسين - عليهما السلام - نوشت.

پى‏نوشت‏ها:

1- كشف الغمة، ج‏1، ص 571.

2- مروج الذهب، ج‏2، ص 424، تاريخ طبرى، ج‏6، ص‏83; شرح نهج البلاغه ابن ابى الحديد، ج‏6، ص 115; كامل ابن اثير، ج‏3، ص 195; مقاتل الطالبيين، ص 32; البداية والنهاية، ج‏7، ص 325; الاستيعاب، ج‏2، ص 282; روضة الواعظين، ج‏1، ص 161.

3- ارشاد مفيد، ص 151(چاپ اسلاميه); روضة الواعظين، ج‏1، ص‏163.

4- ارشاد مفيد، ص 151(چاپ اسلاميه); روضة الواعظين، ج‏1، ص‏163.

5- ارشاد، ص 151; روضة الواعظين، ج‏1، ص 164; كشف الغمة، ج‏1، ص 581.

6- روضة الواعظين، ج‏1، ص 164.

7- عيون اخبار الرضا، ج‏1، ص‏297، (چاپ قم).

8- تاريخ يعقوبى، ج‏2، ص 212; ارشاد، ص 652; روضة الواعظين، ج‏1، ص 165; مروج الذهب، ج‏2، ص 425.

9- كشف الغمة، ج‏1، ص 584.

10- مروج الذهب، ج‏2، ص‏429; مقاتل الطالبيين، ص 31.

11- كشف الغمة، ج‏1، ص 584.

12- بحار الانوار، نقل از امالى، ج‏9، ص 650(طبع قديم).

13- تفسير ابو الفتوح رازى، ج‏4، ص 425.

14- تذكرة الخواص، ص‏177(چاپ نجف).

15- سوره طه، آيه 55:شما را ازخاك آفريديم ودر آن بازتان مى گردانيم وبار ديگر از آن بيرونتان مى آوريم.

16- تاريخ يعقوبى، ج‏2، ص 212.

17- كشف الغمة، ج‏1، ص‏586; تاريخ طبرى، ج‏6، ص 185.

18- مقاتل الطالبيين، ص‏36; الاخبار الطوال، ص 214; طبقات ابن سعد، ج‏2، ص 24; كامل ابن اثير، ج‏3، ص‏169; تاريخ طبرى، ج‏6، ص 85; عقد الفريد، ج‏4، ص‏359; كشف الغمة، ج‏1، ص‏586.

فروغ ولايت ص‏733

آيت الله شيخ جعفر سبحانى

ارسال شده در : 1389/9/2 - 06:28:03

این صفحه را برای یک دوست بفرستید.

با تشکر ! پيام شما ارسال شد
زمان، مكان و چگونگى شهادت

زمان، مكان و چگونگى شهادت

چگونگى ضربت‏خوردن آن حضرت هم در نوشته تاريخ نويسان پيشين يكسان نيست.در حالى كه طبرى و ابن سعد و ديگران نوشته‏اند:«چون از سايبانى كه به مسجد مى‏رسد،بيرون شد،ابن ملجم او را ضربت زد،»يعقوبى كه تاريخ او پيش از اينان نوشته شده گويد:«پسر ملجم از سوراخى كه در ديوار مسجد بود،شمشير بر سر او زد.»اما نوشته ابن اعثم كه هم عصر طبرى است،با نوشته آنان مخالف است و با آنچه ميان شيعيان مشهور است مطابق مى‏باشد.وى چنين مى‏نويسد:

«پسر ملجم شمشير خود را برداشت و به مسجد آمد و ميان خفتگان افتاد.على(ع)اذان گفت و داخل مسجد شد و خفتگان را بيدار مى‏كرد،سپس به محراب رفت و ايستاد و نماز را آغاز كرد،به ركوع،و سپس به سجده رفت.چون سر از سجده نخست‏برداشت،ابن ملجم او را ضربت زد و ضربت او بر جاى ضربتى كه عمرو پسر عبدود در جنگ خندق بدو زده بود آمد.ابن ملجم گريخت و على در محراب افتاد و مردم بانگ برآوردند امير مؤمنان كشته شد.» (1) بلاذرى به روايت‏خود از حسن بن بزيع آرد:«چون پسر ملجم او را ضربت زد گفت:فزت و رب الكعبة و آخرين سخن او اين آيه بود. «و من‏يعمل مثقال ذرة خيرا يره و من يعمل مثقال ذرة شرا يره‏». (2)

روايتهاى شيعى و برخى از روايتهاى اهل سنت نيز با آنچه ابن اعثم نوشته مطابقت دارد.

امام را از مسجد به خانه بردند.ديرى نگذشت كه قاتل را دستگير كرده و نزد او آوردند.بدو فرمود:

-«پسر ملجمى؟»

-«آرى!»

-«حسن او را سير كن و استوار ببند!اگر مردم او را نزد من بفرست تا در پيشگاه خدا با او خصمى كنم و اگر زنده ماندم يا مى‏بخشم يا قصاص مى‏كنم.»

ابن سعد نوشته است فرمود:

-«بدو خوراك نيكو دهيد و در جاى نرمش بيارمانيد.»و هم او نوشته است روزى كه على مردم را براى بيعت مى‏خواند ابن ملجم دوبار براى بيعت پيش آمد و على او را راند سپس فرمود از پيغمبر شنيدم او ريش مرا از خون سرم رنگين خواهد كرد.امام در آخرين لحظه‏هاى زندگى فرزندان خود را خواست و به آنها چنين وصيت كرد:

«شما را سفارش مى‏كنم به ترسيدن از خدا،و اينكه دنيا را مخواهيد هر چند دنيا پى شما آيد.و دريغ مخوريد بر چيزى از آن كه به دستتان نيايد و حق را بگوييد،و براى پاداش[آن جهان]كار كنيد و با ستمكار در پيكار باشيد و ستمديده را يار.و شما و همه فرزندانم و كسانم و آن را كه نامه من بدو رسد سفارش ميكنم به ترس از خدا و آراستن كارها و آشتى با يكديگر،كه من از جد شما(ص)شنيدم،ميگفت:آشتى دادن ميان مردم بهتر است از نماز و روزه ساليان.»خدا را،خدا را درباره يتيمان،آنان را گاه گرسنه و گاه سير مداريد و نزد خود ضايعشان مگذاريد.

خدا را،خدا را.همسايگان را بپاييد كه سفارش شده پيامبر شمايند،پيوسته درباره آنان سفارش مى‏فرمود چندانكه گمان برديم براى آنان ارثى معين خواهد نمود.

خدا را،خدا را،درباره قرآن،مبادا ديگرى بر شما پيشى گيرد در رفتار به حكم آن.

خدا را،خدا را،درباره نماز كه ستون دين شماست.خدا را خدا را در حق خانه پروردگارتان!آن را خالى مگذاريد،چندانكه در اين جهان ماندگاريد كه اگر[حرمت]آنرا نگاه نداريد به عذاب خدا گرفتاريد.

خدا را خدا را،درباره جهاد در راه خدا به مالهاتان و به جانهاتان و زبانهاتان،بر شما باد به يكديگر پيوستن و به هم بخشيدن.مبادا از هم روى بگردانيد و پيوند هم را بگسلانيد.

امر به معروف و نهى از منكر را وامگذاريد تا بدترين شما حكمرانى شما را بر دست گيرند،آنگاه دعا كنيد و از شما نپذيرند.پسران عبد المطلب!نبينم در خون مسلمانان فرو رفته‏ايد و دستها را بدان آلوده،و گوييد امير مؤمنان را كشته‏اند.بدانيد جز كشنده من نبايد كسى به خون من كشته شود.

بنگريد!اگر من از اين ضربت او مردم،او را تنها يك ضربت‏بزنيد و دست و پا و ديگر اندام او را مبريد كه من از رسول خدا(ص)شنيدم مى‏فرمود:«بپرهيزيد از بريدن اندام مرده هر چند سگ ديوانه باشد» (3)

اندك اندك آرزوى او تحقق مى‏يافت و بدانچه مى‏خواست نزديك مى‏شد.او از ديرباز،خواهان شهادت بود و مى‏گفت:

«خدايا بهتر از اينان را نصيب من دار و بدتر از مرا بر اينان بگمار!»

على(ع)به لقاء حق رسيد و عدالت،نگاهبان امين و بر پا دارنده مجاهد خود را از دست داد،و بى‏ياور ماند.ستمبارگان از هر سو دست‏به حريم آن گشودند و به اندازه توان خود اندك اندك از آن ربودند،چندانكه چيزى از آن بر جاى نماند.آنگاه ستم را برجايش نشاندند و همچنان جاى خود را ميدارد تا خدا كى خواهد كه زمين پر ازعدل و داد شود،از آن پس كه پر از ستم و جور شده است.

پى‏نوشتها:

1.تاريخ ابن اعثم،ج 4،ص 140-139.

2.انساب الاشراف،ص 499.

3.نامه 47.

على از زبان على يا زندگانى اميرالمومنين(ع) صفحه 165

دكتر سيد جعفر شهيدى

ارسال شده در : 1389/9/2 - 06:29:09

این صفحه را برای یک دوست بفرستید.

با تشکر ! پيام شما ارسال شد
ارسال شده در : 1389/9/2 - 06:28:03

این صفحه را برای یک دوست بفرستید.

با تشکر ! پيام شما ارسال شد
ارسال شده در : 1389/9/2 - 06:29:09

این صفحه را برای یک دوست بفرستید.

با تشکر ! پيام شما ارسال شد