امام سجاد (علیه السلام ) از مدارا تا خشونت
از آنجا که انسان زندگي اجتماعي دارد، ناگزير در طول شبانه روز با افراد مختلف در ارتباط است و با گروههاي ناهمگون - که داراي عقايد و سليقههاي متفاوت هستند - در تماس ميباشد . سؤالي که در اينجا مطرح ميشود، اين است که:
رفتار ما با هريک از اين گروههاي انساني چگونه بايد باشد؟
با مراجعه به زندگي پيشوايان دين، به خوبي پاسخ اين سؤال را در مييابيم . زيرا امامان معصوم عليهم السلام در زندگي اجتماعي خود به عنوان پيشوايان صالح و الگوهاي اخلاقي و تربيتي در طول زندگي افتخارآميز خويش با گونههاي مختلفي در تماس بودند . بنابراين، رفتار آن بزرگواران با گروههاي مختلف انساني و حتي حيوانات، ميتواند راهگشاي زندگي فردي و اجتماعي امروز ما باشد .
در يک نگاه کلي ميتوان کساني که خواسته يا ناخواسته، حضرات معصومين عليهم السلام با آنان در ارتباط بودند را چنين دستهبندي کرد:
- دوستان (اعم از فقير و ثروتمند)
- غافلان و جاهلان
- گمراهان و فريبخوردگان
- دشمنان و ستمگران
نگاه اين نوشتار پيرامون رفتارهاي امام سجاد عليه السلام با گروههاي فوق ميباشد . بدون شک شناسايي رفتارهاي آن حضرت با اين گروهها و حتي حيوانات، ما را در چگونگي رفتار با ديگران ياري خواهد داد .
مدارا با دوستان
امام سجاد عليه السلام با اصحابش رفتار کريمانه و دلسوزانه داشت . رفتارهاي آن حضرت، نمونه کامل صداقت، مهرورزي و سخاوت و تجليگاه عالي حلم، بردباري و جوانمردي بود .
در رفتارهاي آن حضرت با دوستاني که از مکانت فرهنگي و اجتماعي بالاتري برخوردار بودند، بحثي نيست، همگان با چنين افرادي رفتار شايسته دارند; اما آنچه که مهم به نظر ميرسد، اين است که بايد ديد آن حضرت با دوستاني که به هر دليل از اقشار پايين جامعه محسوب ميشدند، چگونه برخورد داشت؟
نمونههاي زير ميتواند نوع رفتار آن حضرت با دوستان محروم و درماندگان بيبضاعت را مشخص کند:
1 . ياور بينوايان
ياور ناشناس
طاووس يماني ميگويد:
«در سفري که به حج رفته بوديم، در سرزمين «صفا» جواني را ديدم بسيار با هيبت و شکوه، اما لاغر اندام و ضعيف که جامه مناسبي بر تن نداشت، او سر به آسمان بلند کرده بود و ميگفت:
«عريان کما تري، جائع کما تري، فما تري فيما تري، يا من يري و لا يري; برهنهام چنانکه ميبيني، گرسنهام چنانکه مينگري، پس چه ميبيني در آنچه مينگري؟ اي کسي که ميبيني و ديده نميشوي .»
از گفت و گوي آن مرد ناشناس با خداوند لرزيدم . ناگهان ديدم که از آسمان طبقي فرود آمد و دو برد يماني در آن بود . در اين هنگام، حضرت نگاه محبتآميزي به من نمود و فرمود: اي طاووس!
گفتم: لبيک يا سيدي!
از اينکه مرا نديده شناخته بود، تعجبم بيشتر شد . سپس فرمود:
آيا تو نيز حاجتي به اين طبق داري؟!
و پرده را از روي آن کنار زد . در طبق علاوه بر لباس، چيزي شبيه به نقلهاي خراسان بود . عرض کردم:
اي آقاي من! مرا به برد و لباس احتياجي نيست، ليکن قدري از آنچه در ميان طبق است، به من عطا فرما .
مشتي از آنها را به من داد . دستش را بوسيدم و نقلها را بر گوشه رداي احرامم بستم و قدري از آن را خوردم که خوراکي به آن مزه و لذت هرگز نديده و نخورده بودم .
سپس مرد ناشناس دو برد را از طبق برداشت و يکي را به عنوان لنگ و ديگري را به عنوان عباي احرام به تن کرد و لباسهايي را که بر تن داشت، به مستحق رساند .
از آنجا گذشتيم تا به «مروه» رسيديم . در آنجا اجتماع مردم او را از نظرم غائب کرد و من در تفکري عميق غرق بودم که آيا او فرشته بود يا يکي از اولياي خداوند؟! ناگهان صدايي بر آمد و گفت:
«اي طاووس! واي بر تو! امام زمانت را نشناختي؟ اوست امام جن و انس . اوست امام الساجدين و زين العابدين .»
آنگاه شتابان در پي آن حضرت دويدم تا اينکه به حضورش رسيدم . ديگر از او جدا نشدم تا اينکه نفع دنيوي و اخروي بسيار، از آن حضرت به من رسيد .» (1)
و مورد ديگر روايتي است که بنا بر نقل زهري در شب سرد و زمستاني امام سجاد عليه السلام را ديدم که کيسهاي از آرد و دستهاي هيزم بر دوش گرفته بود ... . (2)
2 . عفو خطاکاران
احتمال خطا و لغزش انسان در زندگي بسيار است و ممکن است هر آن دچار لغزش و اشتباه شود . برخي از دوستان امام سجاد عليه السلام نيز در محضر آن حضرت دچار خطاهايي ميشدند که به علتسهوي بودن آنها، آن حضرت آنان را عفو ميکرد و خيلي زود از گناهان آنان چشم پوشي ميکرد و اين، در «زندگي اجتماعي» ما، درس بزرگي است و روش عفو و مهرباني را به ما ميآموزد و ما را از انتقام و جنجال آفريني باز ميدارد .
احسان به کنيز
روزي يکي از کنيزان امام سجاد عليه السلام به دستان آن حضرت آب ميريخت . ناگهان ظرف آب افتاد و به سر مبارک امام اصابت کرد . به گونهاي که سر آن حضرت شکست . حضرت سرش را به طرف کنيز برگرداند . کنيز که نگران و هراسان شده بود با زيرکي اين آيه را خواند:
«والکاظمين الغيظ» ; «پرهيزکاران خشم خود را فرو ميخورند .»
امام فرمود: خشم خود را فرو بردم .
کنيز ادامه آيه را تلاوت کرد:
«والعافين عن الناس» ; «پرهيزکاران، خطا کاران را ميبخشد .»
امام عليه السلام فرمود: تو را بخشيدم .
کنيز پايان آيه را خواند:
«والله يحب المحسنين» ; (3)
امام سجاد عليه السلام به کنيز احسان نمود و فرمود: «برو، تو را در راه خدا آزاد ساختم .» (4)
نمونههاي بسياري از اين باب، در کتابهاي تاريخي و روايي ذکر شده است . (5)
3 . هدايت گمراهان
گاهي به علت تبليغات مسموم دشمنان و نرسيدن سخن حق به گوش برخي از دوستان، آنان تحت تاثير جو حاکم قرار ميگيرند و عليرغم ميل باطني، فريفته تبليغات سوء دشمن ميشوند; اما از آن لحظهاي که گوش دلشان به نواي سخن حق آشنا شد، از گذشته خويش ندامت ميجويند و دل و جان در گرو حقيقت ميدهند . اين گونه افراد در زمان امام سجاد عليه السلام کم نبودند . عدهاي از حقيقتجويان، فريفته جو ناسالم امويان شده بودند . امام زينالعابدين عليه السلام که ميدانست آنها فريب دشمن را خوردهاند، با لحن آرام و دلسوزانه با آنها سخن ميگفت و سعي ميکرد آنها را به راه راست هدايت نمايد .
نمونه روشن در اين بخش، رفتار مهربانانه امام سجاد عليه السلام با آن پيرمرد شامي است که در هنگام ورود اسيران به شهر شام، خودش را به امام رساند و گفت:
«خداي را شکر که شما را نابود کرد و مردمان را از شر شما آسوده خاطر کرد و اميرالمؤمنين يزيد را بر شما پيروز گرداند .»
امام که با يک نگاه فهميده بود، وي فريب دشمن را خورده استبا کمال ادب و احترام با او گفت و گو نمود . در پايان پيرمرد شامي از سخنان خود اظهار ندامت نمود . سرانجام يزيد دستور قتلش را صادر کرد . (6)
عداوت با ستمگران
امام سجاد عليه السلام در مقابل دشمنان رفتار مناسب داشت . آن حضرت با رفتار درخور شان دشمنان، شخصيت کاذب آنان را مخدوش ميساخت، وقار دروغين آنان را درهم ميشکست و بر اساس آيه شريفه «اشداء عليالکفار» رفتار مينمود . نمونههاي زير گوياي رفتار توفنده امام سجاد عليه السلام با دشمنان ميباشد:
الف) از زبان فرزدق
فرزدق که شاعر دلباخته اهلبيت عليهم السلام بود، وقتي کبر و غرور هشام بن عبدالملک را در جوار خانه کعبه ديد; با سرودن آن قصيده مشهور خويش: چنين به معرفي امام پرداخت:
هذا الذي تعرف البطحاء وطاته
والبيتيعرفه والحل والحرم
«عبدالرحمن جامي» شاعر شيرين سخن پارسيگوي اهل سنت قصيده فرزدق را چنين زيبا به نظم آورده است:
آنکس است اينکه مکه و بطحا
زمزم و بوقبيس و خيف و مني
حرم و حل و بيت و رکن و حطيم
ناودان و مقام ابراهيم
مروه، مسعي، صفا، حجر، عرفات
طيبه و کوفه، کربلا و فرات
هريک آمد به قدر او عارف
بر علو مقام او واقف
قرة العين سيدالشهداست
زهره شاخ دوحه زهراست
ميوه باغ احمد مختار
لاله داغ حيدر کرار
چون کند جاي در ميان قريش
رود از فخر بر زبان قريش
که بدين سرور ستوده شيم
به نهايت رسيده فضل و کرم
ذروه عزت است منزل او
حامل دولت است محمل او
از چنين عز و دولتباهر
هم عرب، هم عجم، بود قاصر
جد او را به مسند تمکين
خاتم الانبياست نقش نگين
از حيا نايدش پسنديده
که گشايد به روي کس ديده
حب ايشان دليل صدق و وفاق
بغض ايشان نشان کفر و نفاق
گر بپرسند ز آسمان بالفرض
سائلي من خيار اهل الارض؟
به زبان کواکب و انجم
هيچ لفظي نيايد الا «هم»
ذکرشان سابق استبر افواه
بر همه خلق، بعد ذکرالله
هشام بن عبدالملک که آبروي خود را بر باد رفته ديد، بسيار غضبناک شد و دستور داد فرزدق را به زندان اندازند و مستمري او را از بيت المال قطع کنند .
هنگامي که فداکاري و دفاع جانانه فرزدق و نيز زنداني شدن و قطع مستمري او به گوش امام زين العابدين عليه السلام رسيد، دوازده هزار درهم براي او فرستاد، ولي فرزدق قبول نکرد و گفت:
«اين اشعار را به خاطر صله و جايزه نسرودم، بلکه اين اشعار ذخيره آخرت من است .»
امام عليه السلام نيز در پاسخ وي بياني دارد که شاعر شيرين سخني چنين به نظم کشيده است:
گفت: ما اهل بيت احسانيم
آنچه داديم باز نستانيم
ابر جوديم بر نشيب و فراز
قطره از ما، به ما نگردد باز
آفتابيم بر سپهر علا
نفتد عکس ما دگر بر ما
چون فرزدق به آن وقار و کرم
گشتبينا قبول کرد درم . (7)
ب) ذلتزدايي و عدم سازش
عبدالملک بن مروان اطلاع پيدا کرده بود که شمشير رسولخدا صلي الله عليه و آله وسلم در اختيار امام زين العابدين عليه السلام است . تصميم گرفتبراي مقاصد شوم و سوء استفاده از شمشير پيامبر صلي الله عليه و آله وسلم، آن را به چنگ آورد . به اين منظور قاصدي نزد امام سجاد عليه السلام فرستاد و تقاضا کرد تا آن شمشير را براي او بفرستد . در پايان نامه اضافه کرد که: هرکاري که داشته باشيد، فورا انجام ميدهم .
امام به تقاضاي عبدالملک پاسخ رد داد . حاکم مستبد که به شدت خشمگين شده بود، نامهاي تهديدآميزي نوشت که: اگر شمشير را نفرستي، حقوق تو را از بيت المال قطع ميکنم .
امام بدون ذرهاي خوف، در پاسخ نوشت:
«اما بعد، خداوند متعال خود عهدهدار شده است که بندگان پرهيزکارش را از امور ناخوشايند نجات بخشد و از آنجا که گمان ندارند، روزي دهد . و در قرآن ميفرمايد:
«ان الله لايحب کل خوان کفور» (8) ; خداوند هيچ خيانتکار ناسپاسي را دوست ندارد .»
آنگاه خطاب به عبدالملک افزود:
«بنگر کدام يک از ما بيشتر مشمول اين آيه هستيم؟» (9)
نفرينهاي مستجاب
گاهي برخي از دشمنان دين و غافلان نابخرد، ظلم و طغيان و لجاجت را در مقابل آن حضرت به اوج خود ميرساندند . در اين صورت امام زين العابدين عليه السلام ميدانست که با آلودگي پرونده آنان و سياه شدن قلبهايشان، هدايت آنان امکانپذير نيست . آنگاه که بيرحمي و جهل آنان قلب مبارکش را ميسوزاند، در حقشان، نفرين ميکرد و از خداوند متعال براي آنان عذاب فوري و ابدي تقاضا ميکرد; عذابي که به قدرت لايزال خداوند، هماندم، گريبان آنان را ميگرفت . نمونههاي زير از جمله آنهاست:
الف) نويد آتش به قاتلان شهداي کربلا
منهال بن عمرو ميگويد: براي انجام حجبه مکه رفتم و در آنجا به محضر امام سجاد عليه السلام رسيدم . آن حضرت با ديدن من، از محل اقامتم پرسيد و فرمود: از حرملة بن کاهل اسدي (10) چه خبر؟
گفتم: او زنده است و در کوفه سکونت دارد .
حضرت با ديدگان اشکبار دستبه آسمان بلند کرد و سه مرتبه فرمود:
«اللهم اذقه حر الحديد، اللهم اذقه حرالنار; پروردگارا! داغي آهن را به او بچشان . پروردگارا! او را به آتش دوزخ بسوزان» .
منهال ميافزايد: وقتي به کوفه بازگشتم، باخبر شدم که «مختار» به خونخواهي امام حسين عليه السلام قيام کرده است . با يکي از دوستانم به قصد ديدار او حرکت کرديم . زماني که به حضور مختار رسيديم، او اسب خود را طلبيد و با سپاهيانش به سوي محله کناسه کوفه حرکت کرد . ما نيز با او همراه شديم . مدتي نگذشت که ماموران مختار، حرمله را دستبسته آوردند . مختار با ديدن آن مرد جنايتکار گفت:
- حمد و سپاس خدايي را که مرا بر تو مسلط نمود .
آنگاه دستور داد تا دست و پاهاي او را قطع کنند . سپس دستور داد تا آتشي روشن کنند و حرمله را در آتش افکنند .
لحظهاي نگذشت که حرمله را در ميان آتش سوزان ديدم . ناخودآگاه به ياد دعاي امام سجاد عليه السلام در مکه افتادم و از روي تعجب چند بار گفتم:
سبحان الله، سبحان الله ... !
مختار با شنيدن اين ذکر، رو به من کرد و گفت:
چرا تسبيح گفتي؟!
داستان سفر و دعاي امام سجاد عليه السلام را نقل کردم و گفتم:
از مشاهده اجراي نفرين آن حضرت به دست تو تعجب کرده، خدايم را تسبيح ميکنم .
مختار از شنيدن اين خبر بسيار شادمان شد . در حالي که هيجان زده شده بود، گفت:
الله، الله، آيا به راستي ابوالحسن در مورد حرمله چنين نفرين فرمود؟
گفتم: آري، به خدا سوگند!
آنگاه فورا از اسب پياده شد و دو رکعت نماز خواند و سجدهاي طولاني به جا آورد و خدا را به سبب افتخاري که نصيبش شده بود، شکر کرد . (11)
ب) انتقام مبارک
سر بريده عبيدالله بن زياد و عدهاي ديگر از سران حکومتيزيد را نزد مختار آوردند . او بعد از شکر خداي، دستور داد تا سريعا سر ابن زياد را به مدينه، نزد امام زين العابدين عليه السلام بفرستند . زماني که سر آن ملعون را به نزد امام آوردند، حضرت مشغول صرف صبحانه بود . حضرت با تماشاي سر آن ناپاک، خداي را شکر نمود و فرمود:
هنگامي که ما را به صورت اسير به کوفه در بارگاه ابن زياد وارد کردند، ديدم که او صبحانه ميخورد و سر مبارک پدرم را در کنار خود نهاده و به آن اهانت ميکرد . در آن لحظه از خداوند خواستم مرا نميراند تا اينکه در هنگام صرف صبحانه سر بريده او را به من نشان دهد .»
آنگاه سر به سجده نهاد و فرمود:
- «حمد و سپاس خداوندي را که انتقام مرا از دشمنم گرفت; خداوند پاداش نيک به مختار عنايت فرمايد .» (12)
ج) کيفر راهزن گستاخ
امام سجاد عليه السلام براي شرکت در مراسم حج، عازم مکه شد . در مسير راه به بيابان بين مدينه و مکه رسيد و همچنان سوار بر شتر خويش حرکت ميکرد . ناگاه يک نفر راهزن سر راه حضرت را گرفت و دستور داد:
- پياده شو!
- از من چه ميخواهي؟
- ميخواهم تو را بکشم و اموالت را براي خودم بردارم .
- هرچه دارم، آن را جدا کرده به تو ميدهم و براي تو حلال ميکنم، فقط مقدار اندکي بر ميدارم تا مرا به مقصد برساند .
راهزن قبول نکرد و همچنان به کشتن امام اصرار ورزيد .
امام که وضع را چنين ديد، با لحن دلسوزانهاي فرمود:
- فاين ربک؟ ، پس خداي تو کجاست؟ اگر مرا بکشي خداوند قصاص خواهد کرد .
مرد راهزن با کمال گستاخي گفت:
- هو نائم; خدا در خواب است .
در اين هنگام امام از خدا مدد خواست، ناگاه دو شير قويپنجه حاضر شدند . يکي از آنها سر مرد راهزن و ديگري پاي او را گرفتند و دريدند . امام در آن حال خطاب به او فرمود:
- تو گمان کردي که خدا در خواب است! اين است جزاي تو، اکنون عذاب گستاخي خود را بچش . (13)
ترحم بر حيوانات
آنچه گذشت، رفتارهاي شايسته و مناسب امام سجاد عليه السلام در برابر گروههاي مختلف انساني بود که به اشکال گوناگون با آن حضرت در ارتباط بودند . رفتارهاي دلسوزانه آن حضرت زماني شگفتانگيز مينمايد که برخوردهاي آن حضرت را در مقابل حيوانات تماشا کنيم . محبتهايي که نسبتبه حيوانات روا ميداشت، بيانگر اوج ايمان، صلابت، خداترسي و عقوبتنگري آن حضرت ميباشد . موارد زير تصويرگر رفتارهاي خداپسندانه آن حضرت با حيوانات ميباشد:
در پاسخ آهوي گرفتار
امام باقر عليه السلام فرمود:
من و گروهي از مردم در حضور پدرم امام سجاد عليه السلام نشسته بوديم که ناگهان آهويي از صحرا آمد و در چند قدمي پدرم ايستاد و ناله کرد .
حاضران به پدرم گفتند: چه ميگويد؟
پدرم فرمود: ميگويد: بچه ام را فلاني صيد کرده، از روز گذشته تا حال شيرنخورده، خواهش ميکنم آن را از او گرفته نزد من بياور تا به او شير بدهم .
امام سجاد عليه السلام شخصي را نزد صياد فرستاد و به او پيام داد آن بچه آهو را بياور . وقتي آورد، آهوي مادر تا بچهاش را ديد، چند بار دستهايش را به زمين کوبيد و آه جانکاه و غمانگيزي کشيد و بچهاش را شير داد .
سپس امام سجاد عليه السلام از صياد خواهش کرد که بچه آهو را آزاد کند، صياد قبول کرد . امام بچه بچه را از او گرفت و به مادرش بخشيد، آهو با همهمه خود سخني گفت و همراه بچهاش به سوي صحرا روان شد .
حاضران به امام سجاد عليه السلام گفتند: آهو چه گفت؟ امام فرمود:
«براي شما در پيشگاه خدا دعا کرد و پاداش نيک طلبيد» . (14)
از ترس عذاب قيامت
امام سجاد عليه السلام در بستر شهادت به فرزندش امام باقر عليه السلام فرمود: «پسرم! من بيست مرتبه با شترم از مدينه به زيارت خانه خدا رفتهام و در تمام عمر، حتي يک تازيانه به او نزدهام!»
و در مورد علت اين کار فرمود:
«قصاص در روز قيامتبه قدري دامنگير مجرمان ميشود که من از ترس آن حتي به شترم تازيانه نزدهام .»
هنگامي که حضرت از دنيا رفت و به خاک سپرده شد، آن شتر گردنش را روي قبر امام عليه السلام نهاد و نالههاي سوزناک سرداد . امام باقر عليه السلام تا دو مرتبه آن شتر را برگرداند اما طولي نکشيد که بازگشت و در خاک غلطيد و از ديدگان اشک ريخت و تا سه روز در آن حالتباقي ماند .
امام باقر عليه السلام وقتي اين حالت عجيب آن حيوان را ملاحظه نمود، فرمود: شتر را رها کنيد که در حال وداع است .
مدتي نگذشت که آن شتر در کنار قبر مطهر امام سجاد عليه السلام جان سپرد .» (15)
پينوشتها:
1 . معاجز الولاية، کاظميني بروجردي، ص 175 .
2 . مناقب آل ابيطالب، محمد بن شهرآشوب مازندراني، ج 4، ص 154، انتشارات علامه، قم، 1379 ش .
3 . آل عمران/134 .
4 . الارشاد، شيخ مفيد، ج 2، ص 146 و 147، کنگره شيخ مفيد، قم، 1413 ق .
5 . الارشاد، ج 2، ص 145، 146 و ص 147; بحارالانوار، ج 46، ص 56; عيون اخبارالرضا، شيخ صدوق، ج 2، ص 145، انتشارات جهان، تهران، 1378 ق .
6 . لهوف، سيد بن طاووس، ص 176 و 177، انتشارات جهان، تهران، 1348 ش .
7 . الارشاد، ج 2، ص 150 و 151; کشف الغمه في معرفةالائمة، علي بن عيسي اربلي، ج 2، ص 79 و 80، 92 و 94، مکتبه بنيهاشم، تبريز، 1381 ق; الاختصاص، شيخ مفيد، ص 191 - 195، کنگره شيخ مفيد، 1413 ق .
8 . حج/32 .
9 . بحارالانوار، ج 46، ص 95; مناقب آل ابيطالب، ج 4، ص 165 .
10 . قاتل طفل شش ماهه امام حسين (ع) حضرت علياصغر (ع) .
11 . کشف الغمه، ج 2، ص 112 و 113; بحارالانوار، ج 45، ص 332 .
12 . بحارالانوار، ج 45، ص 336 .
13 . همان، ج 46، ص 41 .
14 . همان، ص 30 .
15 . همان، ص 148 .