• /
متن سخنراني شب شهادت امام حسن عسكري(عليه السلام) – (22/11/89

متن سخنراني شب شهادت امام حسن عسكري(عليه السلام) (22/11/89)

حجه الاسلام شيخ حسن قاسمي بنی فاطمه سلام الله علیها

امام عسگري(عليه السلام) مي فرمايند:(لَيسَ الْعِبَادَةُ كَثْرَةَ الصَّلَاةِ وَ الصَّوْمِ إِنَّمَا الْعِبَادَةُ التَّفَكُّرُ فِي أَمْرِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ
معني: عبادت زياد بودن نماز و روزه نيست بلكه عبادت فقط تفكر در امر خداي متعال است.(بحارالأنوار ج: 68 ص: 325)

 از عبادت و بندگي خدا زياد شنيده ايم. وهرچه بشنويم باز هم جاي خود رادارد.بندگي راز خلقت انسانست. بندگي بايد تمام لحظات عمر ما را بگيرد. جلوه هاي بندگي بايد در تمامي حالات زندگي انسان نمودار شود. مكان زندگي و رفت و آمد ما بايد رنگ و بوي بندگي به خود بگيرد. جائيكه بيشتر از همه بايد جلوه ي عبادت بگيرد متاسفانه باب شده كه  جاي عبادت نيست. تا بازار و مدرسه رنگ و بوي عبادت نگيرد عبادت در مسجد تاثير خاصي ندارد. دو اشتباه رايج ما اينست كه : 1-   مكان عبادت را محدود به مسجد و محراب مي دانيم.  2 شيوه عبادت را هم به نماز و روزه و ... منحصر مي دانيم. عبادت فقط نماز و روزه نيست.

اولين كسي كه براي غدير شعر گفت حسان بن ثابت انصاري بود. در روز غدير به پيامبر(صلي الله عليه و آله) گفت: يا رسول الله اجازه مي دهيد شعر بگويم. پيامبر(صلي الله عليه و آله) فرمودند بگو. او شعرش را گفت و پيامبر براي او اينچنين دعا كردند: پيوسته روح القدس كمكت كند تا وقتيكه ما را ياري مي كني. عموما متوجه نشدند كه منظور پيامبر از قسمت دوم دعايشان چه بود. شيطان از هيچكس دست بردار نيست. اولين شاعر اهل بيت ، عثماني شد. پول هاي معاويه و عثمان را مي گرفت و در فضيلت خليفه اول و دوم و در مذ مت اميرالمونين(عليه السلام)  شعر مي گفت.

انسان نبايد به عبادتش مغرور  بشود.داستان جبير خابور را هم شنيده ايد. او  نمونه ي افرادي است كه در ابتدا راه گمراهي را انتخاب كردند اما در ادامه راه مسير درست را انتخاب كردند. داستان جبير خابور در بحار نقل شده است. او خزانه دار معاويه بود . پاي سفره معاويه مي نشست. روزي به معاويه گفت: مادر پيري دارم و مي خواهم به ديدار او بروم.معاويه گفت: در كوفه ساحري است. مي ترسم سحرت كند. خابور(متوجه شد منظور معاويه چه كسي است.) گفت: من چه كار دارم به علي (عليه السلام)؟ من اصلا اطراف علي (عليه السلام) نمي روم. جبير خابور كه عمري سر سفره معاويه مي نشست صورتش را پوشانده بود. كوچه و پس كوچه هاي كوفه را مي گشت. او خود مي گويد: ناگهان ديدم علي(عليه السلام) با يك عده از اطرافيانش از جمله حسن بن علي (عليه السلام) در جلوي من ظاهر شده اند. علي (عليه السلام) به او فرمودند: جبير آيا آمده اي حال مادرت را بپرسي؟ در ضمن معاويه به تو گفته است  با ساحر كوفه روبرو نشوي ؟ امام (عليه السلام) رو كردند به امام  حسن (عليه السلام). حسن جان  جبير اگرچه از دشمنان ماست اما من او را به تو سپردم. امام حسن(عليه السلام) خود كريم اهل بيت هستند. حال كه سفارش پدرشان هم كه به آن اضافه شد . امام حسن(عليه السلام) چند روز از جبير به گرمي پذيرايي كردند  . امام (عليه السلام) به او فرمودند: جبير  تو مي تواني به شام برگردي . جبير خودش را به پاي اميرالمؤمنين(عليه السلام) انداخت و گفت: من تازه جاي واقعي خودم را پيدا كردم. حال كجا بروم؟ در نهايت جبير از نوكران فدايي علي(عليه السلام) شد.

در روايات نقل شده است كه وقتي مي خواهيد دعا كنيد دعاي شخصي را بكنيد كه در حال غرق شدن در درياست. به اصطلاح دعاي غريق بكنيد.از خدا بخواهيم : يا مقلب القلوب ثبت قلوبنا علي دينك ....  

گاهي آفت هايي در گوشه و كنار دل بوجود مي آيد كه باعث كمرنگ شدن اثر عبادت در وجود انسان مي شود. اين آفات مثل تكبر و خودخواهي و حسادت و ... است. علاج آفات عبادت در كنار بندگي خدا ،  تفكر زياد در مورد خداوند است. به آفات عبادت توجه كنيم. 

امام كاظم(عليه السلام) مي فرمايند : از ما نيست آن كه هر روز حساب خودش را نكشد. امام علي(عليه السلام) مي فرمايند : شيعه ما كسي است كه خودش ، خودش را متهم مي كند. امام صادق(عليه السلام) مي فرمايند:  خود را محاسبه كنيد قبل از اينكه نفس شما را محاسبه كنند.

سيد حميري در زمانه خودش بزرگ شعرا بود. سيد از جهت رسيدن نسبش به خاندان اميرالمؤمنين  به او گفته نمي شد . بلكه از جهت اينكه بزرگ شعرا بود. اين لقب را به او داده بودند. منزلتش به قدري بود كه زماني كه  از دنيا رفت امام صادق(عليه السلام) برايش كفن فرستاد . سيد حميري يك كارش اين بود كه يك اسب با پول بسيار زياد در خورجينش در ميدان شهر مي آورد و مي گفت: هركس حديثي در باب فضيلت اميرالمؤمنين (عليه السلام) بياورد كه من آن را به شعر در نياورده باشم همين اسب را با پول هاي داخل خورجينش  به او مي دهم. نقل شده كه روزي ، فردي فضيلتي از اميرالمؤمنين(عليه السلام)  گفت كه سيد آن را به شعر درنياوره بود. سيد همانجا آن اسب را به آن فرد داد و همان لحظه در همان جا نشست و آن فضيلت منسوب به حضرت علي(عليه السلام) را به  شعر درآورد. سيد مجموعه ي عظيمي از اشعار در باب فضائل حضرت علي(عليه السلام) داشت كه متأسفانه هم اكنون از بين رفته است.

ما چه قدر براي امام علي (عليه السلام) كار كرده ايم . ؟ در محلي كه فقط  يك ساعت با مشهد فاصله دارد خبر دارم كه نقطه اي را به عنوان مركز وهابيت ايجاد كرده اند. وقتي عبدالمالك را دستگير كردند گفتند بگذاريد اعدامش كنند. ما اينجا صد ها عبدالمالك تربيت مي كنيم.

ناپلئون يك جنگجوي بي دين بوده است. وقتي كه مقايسه مي كردم مطالبي را كه در مورد وي نوشته شده است با مطالبي كه در مورد امام علي (عليه السلام) نوشته شده است، ديدم 10 برابر است. نكند از ديگران عقب بيفتيم. ابن ابي الحديد سني 6 سال وقتش را گذاشت  و 20 جلد شرح بر نهج البلاغه نوشت. يك مسيحي شروع كرد زندگاني امام علي را به شعر گفتن  ، 5000 بيت شعر سرود. نكند ما از يك مسيحي در اين وادي عقب بيفتيم.

 در بحار از احمد قصير بصري از شاگردان امام حسن عسكري(عليه السلام)  نقل شده است : خادمي از دربار خليفه خدمت آقا رسيد. به آقا گفت: خليفه سلام مي رساند . او كاتبي دارد. اسمش انوش است. انوش 2 تا بچه آورده است . او اين بچه ها را گذاشته و  مي گويد امام شيعيان را مي خواهم كه براي بچه هاي من دعا كنند. امام(عليه السلام)  فرمودند: (الحمدالله الذي جعل النصاري أعرف بحقنا من المسلمين  يعني :خدايي را سپاس كه بعضي از نصاري را از بعضي از مسلمين به حق ما عارف تر گردانيد.)  آقا وقتي به خانه انوش رسيدند  انوش دوان دوان محضر آقا آمد. انجيل را گرفت دستش .  و به امام گفت : اي آقا ي ما ، تو را به اين كتاب  كه از ما به آن آگاهي تري   قسم مي دهم  مرا ببخشي كه  تو را به زحمت انداختم. قسم به عيسي و به اين انجيل من نخواستم به اينجا بيائيد مگر به خاطر اينكه شما ائمه را همچون مسيح در پيشگاه خداوند مي دانم. لذا خواسته ام بيائيد بچه هاي مرا با نفستان پاك كنيد. دو تا بچه اش را محضر امام آورد. امام به يكي از فرزندانش اشاره فرمودند : اين بچه برايت مي ماند و اما اين بچه ديگر تا 3 روز ديگر مي ميرد. اما اين بچه اي كه زنده مي ماند  مسلمان مي شود و از محبان ما مي شود. انوش گفت: براي من اگرچه مرگ اين فرزندم سخت است اما چون آن فرزند ديگرم از محبين شما مي گردد سختي مرگ آن برايم آسان مي شود.  همراهان انوش به او گفتند: تو كه از اسلام آوردن فرزندت انقدر خوشحالي  پس چرا خودت اسلام نمي آوري ؟ او گفت : هيچ نگوئيد. به خدا من هم مسلمانم و آقايم اين را مي داند .

 امام عسكري (عليه السلام)  غربت هاي خاصي دارند : چرا به آقا عسكري مي گويند؟ اين لقب خود دليلي بر مظلوميت ايشانست.  اجازه نميدادند امام (عليه السلام)  ارتباطي با شيعيانشان داشته باشند.حتي اجازه ندادند امام (عليه السلام)   يكبار به  حج و زيارت خانه خدا بروند .اگرچه حقيقت حج امامانند. اما به ظاهر تنها امامي كه به زيارت خانه خدا نرفت امام عسكري(عليه السلام)  اند.

والسلام عليكم

 

ارسال شده در : 1389/11/29 - 12:32:39

این صفحه را برای یک دوست بفرستید.

با تشکر ! پيام شما ارسال شد
ارسال شده در : 1389/11/29 - 12:32:39

این صفحه را برای یک دوست بفرستید.

با تشکر ! پيام شما ارسال شد