• /
خرده گیری سپاهیان امام علی علیه السلام

خرده‏گيرى سپاه امام

پس از تنظيم پيمان نامه قرار شد كه مردم شام وعراق از نتيجه مذاكرات آگاه شوند. از اين جهت، اشعث پيمان حكميت را بر شاميان وعراقيان عرضه داشت. در ناحيه نخست هيچ نوع مخالفتى مشاهده نشد، در حالى كه گروهى از طوايف عراقى مانند «عنزه‏» ابراز مخالفت كردند وبراى نخستين بار شعار «لا حكم الا لله‏» ازحلقوم دو جوان عنزى به نام معدان وجعد برآمد وهر دو جوان با شمشير كشيده برارتش معاويه حمله بردند ودر نزديك خيمه معاويه كشته شدند. وقتى پيمان نامه بر قبيله مراد عرضه شد رئيس آنان، صالح بن شفيق، همان شعار آن دو جوان را سرداد وگفت:«لا حكم الا لله ولو كره المشركون‏». سپس اين شعر را سرود:

ما لعلى في الدماء قد حكم لو قاتل الاحزاب يوما ما ظلم

چه شد كه على در باره خونهاى ريخته شده تن به حكميت داد، حال آنكه اگر با احزاب (معاويه وهمفكران او) مى‏جنگيد كار او نقصى نداشت.

اشعث‏به كار خود ادامه داد. وقتى در برابر پرچمهاى قبيله بنى تميم قرار گرفت وپيمان حكميت را بر آنان خواند شعار «لا حكم الا لله يقضي بالحق و هو خير الفاصلين‏» از آنان برخاست وعروه تميمى گفت:«اتحكمون الرجال في امر الله؟ لا حكم الا لله. اين قتلانا يا اشعث؟» (1) يعنى: آيا مردان را بر دين خدا مقدم مى‏داريد وحكم قرار مى‏دهيد؟ حكم وداورى از آن خداست. پس تكليف كشته هاى ما چيست‏اى اشعث؟(آيا آنان در راه حق كشته شدند يا در راه باطل؟)

سپس با شمشير خود بر اشعث‏حمله كرد ولى ضربه اش بر اسب او اصابت كرد واشعث را از اسب به زمين انداخت واگر كمك ديگران نبود اشعث‏به دست عروه تميمى كشته شده بود.

اشعث پس از يك گشت در ميان سپاه عراق به حضور امام -عليه السلام رسيد وطورى وانمود كرد كه اكثر حاميان امام -عليه السلام بر پيمان حكميت راضى هستند وجز يك يا دو گروه كسى با آن مخالفت ندارد. ولى چيزى نگذشت كه از هر سو شعار «لا حكم الا لله‏»و «الحكم لله يا علي لا لك‏» بلند شد وفرياد مى‏زدند: ما هرگز اجازه نمى‏دهيم كه رجال در دين خدا حاكم باشند(وحكم خدا را دگرگون سازند). خدا فرمان داده است كه معاويه وياران او كشته شوند يا تحت فرمان ما در آيند. حادثه حكميت لغزشى بود كه از ما سرزد وما از آن برگشتيم وتوبه كرديم. تو نيز باز گرد وتوبه كن، در غير اين صورت از تو هم بيزارى مى‏جوييم. (2)

پى‏نوشتها:

1- عروه تصور مى كرد كه بر اساس اين پيمان كارهاى پيشين سپاه عراق برخطا بوده است ولذا همه آنان در آتش خواهند بود، وقعه صفين، ص 512; شرح نهج البلاغه ابن ابى الحديد، ج‏2، ص‏237; الاخبار الطوال، ص‏197; كامل ابن اثير، ج‏3، ص‏163;مروج الذهب، ج‏2، ص‏403.

2- شرح نهج البلاغه ابن ابى الحديد، ج‏2، ص‏237; وقعه صفين، ص‏513.

فروغ ولايت ص‏660

آيت الله شيخ جعفر سبحانى

ارسال شده در : 1389/9/1 - 12:57:43

این صفحه را برای یک دوست بفرستید.

با تشکر ! پيام شما ارسال شد
خرده گیری سپاهیان امام علی علیه السلام

خرده گيرى سپاهيان على (عليه السلام)

عراقيان چون از راى داوران آگاه شدند برآشفتند،اما دير شده بود.گروهى كه از آن پس خوارج نام گرفتند بانگ‏«لا حكم الا الله‏»برآوردند و بر امام خرده گرفتند كه چرا داور گماشتى؟حالى كه او بدين كار راضى نبود.آنانكه داور را پذيرفتند مردم يا به تعبير بهتر نامردمان عراق بودند كه رنگ‏پذيرى خوى آنان بود.و على(ع)در اين باره چنين مى‏فرمايد:

«چون اين مردم را خواندند تا قرآن را ميان خويش داور گردانيم،ما گروهى نبوديم كه از كتاب خدا روى برگردانيم.خداى سبحان گفته است اگر در چيزى خصومت كرديد آنرا به خدا و رسول بازگردانيد. (1) و بازگردانيدن آن به خدا اين است كه كتاب او را به داورى بپذيريم و باز گرداندن به سنت رسول اين است كه سنت او را بگيريم.اگر از روى راستى به كتاب خدا داورى كنند ما از ديگر مردمان بدان سزاوارتريم.» (2)

و در پاسخ آنان كه مى‏گفتند مردمان را چه صلاحيتى است كه در دين خدا حاكم شوند؟گفت:

«ما مردمان را به حكومت نگمارديم بلكه قرآن را داور قرار داديم.اين قرآن خطى نبشته است كه ميان دو جلد هشته است.زبان ندارد تا به سخن آيد،به ناچار آن را ترجمانى بايد،ترجمانش آن مردانند كه معنى آن را دانند.» (3) «راى سران شما يكى شد كه دو مرد را به داورى پذيرند و از آن دو پيمان گرفتيم كه قرآن را لازم گيرند و فراتر از حكم آن نگزينند.زبان ايشان با قرآن باشد و دلشان پيرو حكم آن.اما آن دو از حكم قرآن سرپيچيدند و حق را واگذاردند.حالى كه آن را مى‏ديدند،هواى آنان بيرون شدن از راه راست‏بود و خوى ايشان كجروى و مخالفت‏با آنچه رضاى خداست.» (4)

گفتند:«حال كه چنين است‏بايد جنگ را از سر گيريم.»اما از سرگرفتن جنگ ممكن نبود.چرا كه به موجب پيمان نامه تا ماه رمضان نمى‏توانستند دست‏به جنگ بزنند.پس از آنكه پذيرفتند[به ظاهر يا از روى اعتقاد،خدا مى‏داند]كه گماردن داور با اصرار آنان بوده است،گفتند:«چرا با شاميان مدت نهادى‏»على گفت:

«اما سخن شما كه چرا ميان خود و آنان براى داورى مدت نهادى،من اين كار را كردم تا نادان خطاى خود را آشكار بداند و دانا بر عقيدت خويش استوار ماند و اينكه شايد در اين مدت كه آشتى برقرار است‏خدا كار اين امت را سازوارى دهد.» (5)

گروهى ديگر از گله و شكايت فراتر رفتند و گفتند:

-«داورى كردن در دين خدا در صلاحيت‏بندگان نيست.داورى تنها خدا راست.»و هر روز در انديشه‏اى كه داشتند بيشتر پيش رفتند تا سرانجام به على گفتند:

-«تو با گماردن داور در دين خدا كافر شدى.»

پى‏نوشتها:

1.نساء،آيه 59.

2.خطبه 125.

3.گفتار،125.

4.خطبه 177.

5.خطبه 125.

على از زبان على يا زندگانى اميرالمومنين(ع) صفحه 130

دكتر سيد جعفر شهيدى

ارسال شده در : 1389/9/1 - 12:58:42

این صفحه را برای یک دوست بفرستید.

با تشکر ! پيام شما ارسال شد
ارسال شده در : 1389/9/1 - 12:57:43

این صفحه را برای یک دوست بفرستید.

با تشکر ! پيام شما ارسال شد
ارسال شده در : 1389/9/1 - 12:58:42

این صفحه را برای یک دوست بفرستید.

با تشکر ! پيام شما ارسال شد