• /
خلاصه ای از زندگی امام سجاد علیه السلام


نوع مقاله :
پژوهشي
موضوع مقاله :
تاريخ اسلام
نویسنده : محمدهادي عالمي

 حضرت امام سجّاد علي بن الحسين (ع) چهارمين امام شيعيان است، پدر بزرگوار آن حضرت، امام حسين (ع) و مادرش شهربانو[1] است و از مشهورترين القاب آن حضرت به زين العابدين و سجّاد مي‌توان اشاره كرد.    آن حضرت در سال سي و هشت هجري قمري در شهر مدينه ديده به جهان گشود[2] و دوران كودكي خود را در شهر مدينة النبي سپري نمود.
  در سن دو سالگي جد بزرگوارش اميرالمؤمنين (ع) را از دست داد و پس از آن به مدّت ده سال شاهد امامت عموي بزرگوارش حضرت امام حسن مجتبي (ع) بود و پس از آن در سال 50 هجري قمري دوران امامت پدر بزرگوارش امام حسين (ع) را درك نمود كه تا سال 61 هجري در كنار ايشان بود و بعد از محرم آن سال و جريان كربلا به همراه اسراي كاروان به كوفه و شام رفته و سپس به مدينه بازگشتند. تا آنكه در سال 94 يا 95 هجري در اين شهر به شهادت رسيده و در قبرستان معروف بقيع در كنار عموي گرامي‌اش امام حسن (ع) به خاك سپرده شد.
 
خلفاي معاصر حضرت:
1-   يزيد بن معاويه (61 – 64 هـق)
    2- معاوية بن يزيد (چند ماه از سال 64 هـق)
    3- مروان بن حكم (نه ماه از سال 65 هـق)
4- عبدالملك بن مروان (65 – 86 هـق)
5- وليد بن عبدالملك (86 – 96 هـق)
  البته لازم به تذكر است كه هم زمان با يزيد و خلفاي پس از وي "عبدالله بن زبير" براي خود در مكه و مدتي در عراق حكومت مي‌كرد تا اينكه در سال 73 توسّط نيروهاي عبدالملك به قتل رسيد.[3]
 
بيماري امام سجاد (ع):
  برخي از افراد ناآگاه امام را به عنوان فردي بيمار مي‌دانند؛ لیكن بايد دانست كه حضرت امام زين العابدين (ع) به غير از ايام عاشوراي سال 61 هجري در حدود 35 سال بعد از آن از سلامت كامل جسمي برخوردار بوده‌اند و بي‌شك بيماري موقت آن حضرت، عنايت خداوندي بوده است تا بدان وسيله از جهاد معذور بمانند [4] و امر امامت را پس از شهادت پدر بزرگوارش بر عهده بگيرند.
 
عصر اختناق:
  حادثه عاشورا اگر چه ضربۀ سنگيني بود که بر پيكرۀ نهضت شيعه وارد شد و انعكاس اين خبر موجي از رعب و وحشت را در سرتاسر ممالك اسلامي به وجود آورد و اين رعب و اختناق با بروز فاجعه حرّه در مدينه و سركوب بي­رحمانه مردم مدينه توسط نيروهاي يزيد در سال 63 هـق شدّت يافت، لیكن اين روند باعث تزلزل در اجتماعات شيعيان نگرديد و شاهد اين مسأله قيامهائي است كه بعد از آن به انتقامجوئي از شهداي كربلا اتفاق افتاد، بلكه حادثه عاشورا در تحكيم هويت شيعه و عقائد آن نقش بسيار مهمي را بر عهده داشت.
  امام سجاد (ع) پس از واقعه عاشورا بسيار مي‌گريست و اين گر یه‌ها در راستاي زنده نگه داشتن قيام عاشورا و اهداف آن بود، به هر حال بعد از عاشورا، ياران حقيقي ايشان بسيار كم شدند تا جائي كه فرمود:
 
«در كل مدينه و مكه بيست نفر نيستند كه ما را دوست بدارند»[5]
 
  مورخ معروف، مسعودي مي‌نويسد: «علي بن الحسين امامت را بصورت مخفي و با تقيه شديد و در زماني دشوار عهده‌دار گرديد»[6]
  در برخي روايات تعداد دوستداران واقعي و حقيقي اهل بيت در آن زمان سه نفر و در برخي پنج نفر ذكر شده است كه اين بيانات حاكي از جو شدید و اختناق حاكم در عصر امام زين العابدين(ع) است.
 
پيام رسان كربلا:
  يكي از نقاط روشن زندگاني حضرت، افشاگري ايشان در مورد ظلم و جنايات حكومت اموي و معرفي خاندان پيامبر به عنوان ائمه راستين و خلفاي بر حق بود.
  اولين كلمات امام (ع) بعد از عاشورا در بازار كوفه ايراد شد كه پس از معرفي خود به سرزنش مردم پرداخت. به دنبال اين كلمات صداي شيون مردم كوفه از هر سو به پا خواست و در خواست عفو و كمك كردن به اهل بيت نمودند كه امام در جواب آنان فرمود:
 
«هيهات اي فريبكاران دغل باز! اي اسيران شهوت و آز! مي‌خواهيد با من هم كاري كنيد كه با پدرانم كرديد؟...»[7]
  و همچنان افشاگري امام در دارالاماره و با سخنراني در شهر كوفه و سپس در شام ادامه يافت و از همه معروفتر صحبت امام در جلوي يزيد و روي منبر كه به معرفي كامل اهل بيت (علیهم السلام) و هدف از قيام پدر بزرگوارش پرداخت و حكومت اموي را كاملاٌ رسوا نمود كه مشروح آن در بحار الأنوار نقل شده است.[8]
  حضرت به خاطر جو اختناق حاكم دست به مبارزات روشنگرانه‌اي زدند كه بيشتر در قالب تبيين معارف حقۀ اهل بيت (علیهم السلام) بود. از جمله بيانات ايشان كتاب گرانسنگ  صحيفۀ‌سجاديه است كه مشتمل بر پنجاه و چهار دعا است.
  يكي ديگر از فعاليتهاي امام، مبارزات و برخوردهاي ايشان با علماي درباري بود. "زهري" كه يكي از علماي به نام زمان بود، مدتي از طرف بني اميه در منطقه‌اي حكمراني مي‌كرد، روزي او كسي را تنبيه كرد و در اثر آن تنبيه فرد كشته شد.
"زُهري" ترك خانه و شهر كرد و در بيابانها زندگي مي‌كرد كه حضرت امام  سجّاد (ع) در ديدار او فرمود:
 
«نااميدي تو از گناهت بدتر است از خدا بترس و توجه و استغفار كن و خونبهاي مقتول را براي وارث او بفرست و بر ميان خانواده‌ات برگرد.»[9]
 
  با توجه به سوابق سياه "زهري" در دربار اموي، حضرت برايش نامه‌اي كوبنده نوشت و او را توبيخ نمود و در آخر نامه نيز او را به ضايع كردن دين متهم گردانيد.[10]
  اين گوشه‌اي بود از سيره حضرت  و امّا عبادت او چنان معروف بود كه ملقب به "زين العابدين" شد كه اين مختصر از شرح آن عاجز است. انشاء‌الله خداوند همه ما را از رهروان حقيقي ايشان قرار دهد.
 
 
 
 


 


[1] . محمد بن يعقوب كليني / اصول كافي / تهران، مكتبأ الصدوق، 1381 هـق / ج 1 ص 467
[2] .  شيخ مفيد محمد بن نعمان / الإرشاد / قم مكتبه بصيرتي /  ص 253 بي‌تا
[3] .پيشوائي مهدي / سيره پيشوايان / قم موسسه امام صادق (ع) / تابستان 1381 / ص 235
[4] . سبط ابن الجوزي / تذكرة الخواص / نجف المطبعة الحيدرية / 1383 هـق / ص 324
[5] . مجلسي محمد باقر / بحارالأنوار / تهران المكتبة الاسلاميه / 1394 هـق چاپ دوم / ص 143 ج 46
[6] .مسعودي / اثبات الوصيّه / چاپ چهارم نجف المطيعة الحيدريه / 1373 هـق / ص 167
[7] . سيد بن طاووس / اللّهوف / قم منشورات الداوري / بي تا / ص 66
[8] . بحارالأنوار / ج 45 ص 137
[9] . ابن شهرآشوب / مناقب آل ابيطالب / قم انتشارات علامه / بي تا / ج 4 ص 59
[10] . حسن بن علي بن شعبه / تحف العقول عن آل الرسول / چاپ دوّم موسسه نشر اسلامي / 1404 هـق / ص 277 - 274


ارسال شده در : 1389/10/4 - 07:55:26

این صفحه را برای یک دوست بفرستید.

با تشکر ! پيام شما ارسال شد
زندگی امام سجاد ع 2

 

ابو محمد على بن حسين(ع)، امام چهارم از ائمه اثنى عشر(ع)و ششمين معصوم از چهارده معصوم(ع) است. معروفترين القاب آن حضرت، زين العابدين و سيد الساجدين و سجاد و ذو الثفنات است.

تولد آن حضرت را به اختلاف در سالهاى 36 و 37 و 38 ه.ق. نوشته‏اند و در روز ولادت آن حضرت نيز ميان روزهاى شعبان و جمادى الاولى و جمادى الثانية اختلاف است.

درباره نام مادر آن حضرت و اصل او نيز اختلاف زيادى هست.گروهى نام او را شاه‏زنان و شاه‏جهان و شهربانو و شهربانويه گفته‏اند و بنا به گفته اين گروه او دختر يزدگرد سوم آخرين پادشاه ساسانى بوده است.ابو الاسود دئلى، شاعر اهل بيت در قصيده تهنيت ولادت آن حضرت به اين نسب اشاره كرده است:

«و إن غلاما بين كسرى و هاشم*لأكرم من نيطت عليه التمائم»

يعنى: همانا پسرى كه از بين كسرى و هاشم برخاسته بهترين كودكى است كه مهره‏هاى نظربند بر گردنش آويخته‏اند.بعضى گفته‏اند نام مادر آن حضرت بره دختر نوشجان بوده است و بعضى ديگر نام او را غزاله و سلافه و خوله گفته‏اند.ابن قتيبه در معارف گويد: «مى‏گويند مادر على بن الحسين الاصغر از اهل سند بود كه به او سلافه يا غزاله مى‏گفتند».

بنا بر روايتى كه در عيون اخبار الرضا هست عبد اللّه بن عامر بن كريز در زمان عثمان پس از فتح خراسان دو دختر يزدگرد سوم پادشاه ساسانى را اسير كرد و هر دو را به مدينه فرستاد و عثمان يكى را به امام حسن و ديگرى را به امام حسين بخشيد و هر دو به هنگام زايمان از دنيا رفتند.ابن‏خلكان از ربيع الابرار زمخشرى نقل مى‏كند كه سه دختر يزدگرد را در زمان عمر به مدينه آوردند و حضرت على(ع)آنها را پس از پرداخت قيمت آنان، يكى را به عبد اللّه بن عمر و ديگرى را به محمد بن ابى بكر و سومى را به پسر خود حسين بن على(ع)داد.عبد اللّه بن عمر از دختر يزدگرد سالم را پيدا كرد و محمد بن ابى بكر از دختر ديگر قاسم را و حسين بن على از دختر سوم على بن الحسين را.

تحقيق و ترجيح ميان اين همه روايات مختلف مشكل است، اما قطع نظر از جزئيات، نمى‏توان خبر عيون اخبار الرضا را چنانكه علامه مجلسى هم در بحار الانوار گفته است ترجيح داد، زيرا استيصال و قتل يزدگرد در زمان خلافت عثمان بوده است نه عمر و اگر گفته شود كه ممكن است اسارت دختر يا دختران يزدگرد پس از جنگ قادسيه يا نهاوند در زمان عمر صورت گرفته باشد باز ميان تولد امام زين العابدين(در سال 36 يا 37 يا 38)و واقعه قادسيه يا نهاوند بيش از بيست سال فاصله مى‏افتد، يعنى در اين مدت طولانى فرزندى براى امام حسين از دختر يزدگرد به دنيا نيامده است(همين معنى در صورت صحت روايت با در نظر گرفتن سن و سال وفات براى سالم بن عبد اللّه و قاسم بن محمد بن ابى بكر نيز صدق مى‏كند)كه بعيد بنظر مى‏رسد.

اگر ديرترين سال را در تاريخ ولادت آن حضرت كه سال 38 ه.ق. است در نظر بگيريم، امام سجاد(ع)در سال 61 ه.ق. يعنى در واقعه كربلا 23 سال و فرزند آن حضرت يعنى امام محمد باقر(ع)در آن سال در حدود چهار سال داشته است.پس آن حضرت در واقعه كربلا جوانى برومند بوده است كه مى‏توانسته است در ركاب پدر بزرگوار خود بجنگد و مثل ديگران به شهادت برسد.اما آن حضرت بيمار و بسترى بوده است و به همين جهت از قتل او چشم پوشيده‏اند.

بنا بر روايات، ابن زياد در مجلسى كه اسيران را پيش او بردند از نام امام پرسيد و او فرمود على بن الحسين، ابن زياد گفت: مگر خداوند على بن الحسين را نكشت؟امام فرمود بلى من برادرى بزرگتر از خود داشتم(حضرت على اكبر)كه مردم او را كشتند.ابن زياد گفت نه!بلكه خداوند او را كشت و امام در جواب فرمود: اللّه يتوفى الأنفس حين موتها.

هنگامى كه ابن زياد خاندان امام حسين(ع)را نزد يزيد فرستاد زنجيرى در گردن امام نهاد و آنها را با شمر بن ذى الجوشن و محضر بن ثعلبه عائذى روانه شام كرد.به روايت طبرى، امام در طول راه با هيچيك از اين دو نفر گفتگو نكرد.

هنگامى كه اهل بيت حسين(ع)را پيش يزيد بردند او خطاب به على بن الحسين گفت: اى على!اين پدر تو بود كه خويشاوندى را بريد و حق مرا نشناخت و براى به دست گرفتن قدرت و سلطنت با من به نزاع برخاست و خداوند با او كرد آنچه مى‏بينى.امام در پاسخ اين آيه را بر او خواند: ما أصاب من مصيبة فى الأرض و لا في أنفسكم إلا في كتاب من قبل أن نبرأها (الحديد، 22)يعنى مصيبتى در روى زمين و در نفوس به شما نمى‏رسد مگر آنكه پيش از آفرينش نوشته شده باشد(مقدر باشد).

در شجاعت امام سجاد(ع)همين بس كه هم در مجلس عبيد اللّه زياد و هم در مجلس يزيد - كه بيم قتل از يكسو و سر بريده پدر و اسارت اهل بيتش از ديگر سو نفس را در سينه حبس مى‏كرد - آن خطبه‏هاى مشهور و كوبنده را ايراد فرمود و از شرف خود و خانواده دفاع و دشمنان غالب را رسوا نمود و زمينه انقلابهاى بعدى شيعيان را فراهم ساخت.

يزيد اهل بيت را پس از چندى روانه مدينه كرد و امام(ع)در مدينه بود تا آنكه در سال 63 ه.ق. مردم مدينه بر يزيد بشوريدند و عامل او عثمان بن محمد بن ابى سفيان را از مدينه بيرون كردند و افراد خاندان بنى اميه را كه در مدينه در حدود هزار نفر بودند محاصره كردند.مروان بن الحكم كه پير و رئيس خاندان بنى اميه بود از عبد اللّه بن عمر خواست كه خانواده او را نزد خود پنهان سازد ولى او سر باز زد.مروان اين درخواست را از على بن الحسين كرد و آن حضرت از غايت جوانمردى آن را پذيرفت و حرم خود را با حرم مروان به ينبع فرستاد.بنابر روايت طبرى مروان از اين جهت هميشه سپاسگزار على بن الحسين بود.

يزيد مسلم بن عقبة المرى را با دوازده هزار تن براى سركوبى مردم مدينه فرستاد، و گفت كه شهر مدينه را سه روز غارت كند و پس از سه روز دست از جنگ و كشتار باز دارد.اما دستور داد كه با على بن الحسين به خوبى رفتار كند زيرا او در قيام مردم مدينه دخالتى نداشته است.

مردم مدينه در واقعه‏اى كه در تاريخ به جنگ حره معروف است پس از مقاومت دليرانه شكست خوردند و مسلم بن عقبه بسيارى از مردم آن شهر را بكشت و سه روز در آن غارت و كشتار كرد و پس از سه روز از مردم براى يزيد بيعت گرفت و ايشان را ملك و غلام يزيد خواند اما به توصيه يزيد آزارى به امام نرسانيد.واقعه حره به گفته طبرى روز چهارشنبه بيست و هفتم يا بيست و هشتم ذى الحجه سال 63 ه.ق. اتفاق افتاد.

در سال 87 ه.ق. وليد بن عبد الملك، هشام بن اسماعيل مخزومى را از حكومت مدينه معزول كرد و عمر بن عبد العزيز را به جاى او گماشت.هشام بن اسماعيل در طول حكومت چهار ساله خود با امام زين العابدين(ع)رفتار خوبى نداشت.وليد كه با هشام بد بود به عمر بن عبد العزيز نوشت تا او را در برابر مردم بدارد تا هر كس با او در طول حكومتش رنجش و خلافى داشته است حق خود را از او بخواهد يا از او انتقام بگيرد.امام زين العابدين(ع)به اطرافيان و خواص خود دستور فرمود تا كلمه‏اى به روى او نياورند.چون امام(ع)از نزد او گذشت و توجهى به او نفرمود، هشام او را ندا زد و گفت: اللّه أعلم حيث يجعل رسالته(الانعام، 124)، يعنى خداوند بهتر مى‏داند كه رسالت خود را در كجا قرار دهد و اين اشاره به خاندان نبوت و رسالت بود كه امام شاخصترين فرد آن بود.

امام را ذو الثفنات مى‏گفتند زيرا ثفنه به فتح اول و كسر دوم به معنى پينه زانو و سينه شتر است. آن حضرت از بس سجده مى‏كرد روى زانوها و ساير سجده‏گاههاى او پينه مى‏بست به طوريكه سالى دوبار آنها را مى‏تراشيد.

صدوق از امام محمد باقر(ع)روايت كرده است كه پدر بزرگوارش سجده بسيار مى‏كرد.هر وقت بلايى از او دفع مى‏شد يا از شر بدخواهى نجات مى‏يافت يا از نماز فارغ مى‏شد يا در اصلاح بين دو خصم كامياب مى‏گشت سر به سجده مى‏نهاد.

از مجموع روايات اهل سنت و شيعه درباره زندگانى امام در مدينه برمى‏آيد كه آن حضرت در مدينه بسيار موقر و محترم بوده است و همگان به جلالت شأن و علو مقام و حسن خلق و رفتار و علم و فقه و ورع و تقواى آن حضرت اذعان داشته‏اند.

معروف است كه هشام بن عبد الملك در زمان خلافت پدرش عبد الملك يا برادرش وليد به حج رفته بود.چون در موسم حج خواست تا استلام حجر كند موفق نشد زيرا مردم زياد بودند و ازدحام مى‏كردند.در اين ميان على بن الحسين رسيد و به طواف مشغول شد و چون به حجر الاسود نزديك شد همه به او راه دادند و به جهت مهابت و جلالت قدر او اجازه دادند تا او استلام حجر كند.هشام در خشم شد .مردى از او پرسيد كه اين شخص كيست؟هشام با آنكه او را مى‏شناخت گفت او را نمى‏شناسد زيرا مى‏ترسيد مردم شام به او ميل پيدا كنند.فرزدق شاعر بزرگ عرب به مرد شامى گفت من او را مى‏شناسم و چون او پرسيد كه او كيست فرزدق در پاسخ او مرتجلا قصيده معروف خود را انشا كرد و در آن گفت:

هذا ابن خير عباد اللّه كلهم‏

هذا التقي النقي الطاهر العلم...

و ليس قولك من هذا بضائره‏

العرب تعرف من أنكرت و العجم‏

يعنى: اين پسر بهترين بندگان خداست.اين پرهيزگار پاك و عارى از هر عيب و معروف خاص و عام است.سخن تو كه او را نمى‏شناسم زيانى به او نمى‏رساند.آن را كه تو گفتى نمى‏شناسم همه عرب و عجم مى‏شناسند.

امام سجاد(ع)بعد از شهادت پدر بزرگوارش در كربلا(61 ه.ق.)به امامت رسيد و 34 يا 35 سال امام شيعيان بود.(تا سال 95 يا 96 ه.ق.)

علاوه بر ادله و معجزات، او افضل و اعلم و افقه زمان خود بود و در دانش او را تالى جدش على بن ابيطالب(ع)مى‏دانستند.از همه كريمتر و بخشنده‏تر و با وفاتر و با مهابت‏تر و بيش از همه دلسوز فقيران و پناه درماندگان بود.روز عيد فطر همه بندگان خود را آزاد مى‏كرد.با يك ناقه بيست و دو بار حج گزارد و حتى يك تازيانه بر او نزد و دستور فرمود آن شتر را بعد از مرگش دفن كنند.در راه حج چه بسا پياده مى‏شد و كلوخ جاده را كنار مى‏زد.

منابع‏

بحار الانوار، چاپ سنگى تهران، 11

البداية و النهاية، ابن كثير، 9

الذريعة، 345/13، 18/15

تاريخ الرسل و الملوك، طبرى‏

سير اعلام النبلاء، ذهبى، 393/4

طبقات كبرى، محمد بن سعد كاتب واقدى، ليدن 1322 ه.ق. 5

الكامل فى التاريخ، ابن الاثير، بيروت 1965، م 4

وفيات الاعيان، ابن خلكان(ذيل على بن الحسين)

علل الشرائع و الاحكام‏

خصال، شيخ صدوق‏

 

ارسال شده در : 1389/10/4 - 08:42:02

این صفحه را برای یک دوست بفرستید.

با تشکر ! پيام شما ارسال شد
ارسال شده در : 1389/10/4 - 07:55:26

این صفحه را برای یک دوست بفرستید.

با تشکر ! پيام شما ارسال شد
ارسال شده در : 1389/10/4 - 08:42:02

این صفحه را برای یک دوست بفرستید.

با تشکر ! پيام شما ارسال شد