جنازه آن حضرت شبانه به محلى به نام غريين برده و در آنجا به خاك سپرده شد و بنابر وصيت آن حضرت قبر وى را نيز پوشيده و مخفى داشتند. ابن ابى الحديد در شرح نهج البلاغه از قول ابوالقاسم بلخى نقل كرده است كه گفت: چون على(ع) به شهادت رسيد، فرزندان آن حضرت خواستند محل قبر وى را پوشيده دارند تا مبادا بنىاميه مسئلهاى پيش آورند. از اين رو، در آن شب، مردم را در مورد محل آرامگاه آن حضرت به اشتباه انداختند. بدين گونه كه بر شترى تابوتى نهاده آن را با طناب بستند. از آن تابوت بوى كافور به مشام مىرسيد. آنان شتر را شبانه و به همراه برخى از ياران موثق على(ع) از كوفه حركت دادند. همراهان به مردم چنين وانمود كردند كه جنازه را به سمت مدينه مىبرند تا در كنار قبر فاطمه به خاك سپارند. از سوى ديگر استرى نيز بيرون كرده بر آن جنازه كفن پوشى گذاردند و به مردم نشان دادند كه آن را به سوى حيره مىبرند تا در آنجا به خاكش سپارند. همچنين تعدادى قبر، برخى در مسجد و برخى ديگر در حياط قصرالاماره و نيز مقدارى در اتاقى از خانههاى آل جعدة بن هبيره مخزومى و نيز برخى در پى خانه عبدالله بن يزيد قسرى به موازات باب الوراقين، در پشت قبله مسجد و نيز برخى در كناسه و تعدادى هم در ثويه حفر كردند تا بدين وسيله جايگاه قبر آن حضرت از نظر مردم پنهان بماند. لذا كسى از مردم از محل دفن واقعى وى مطلع نشد و به جز فرزندان و ياران خاص و مخلص آن حضرت. آنان پيكره على(ع) را در صبحگاه شب بيست و يكم ماه رمضان از خانه بيرون بردند و طبق وصيت وى در نجف در جايى به نام غرى به خاك سپردند. در صبح اين روز در ميان مردم، درباره محل قبر آن حضرت اختلاف بسيارى صورت گرفت و سخنان متفاوتى گفته شد و مردم به دستههايى تقسيم شدند. گروهى ادعا مىكردند مردمى از قبيله طى، در آن شب بر شترى دستيافتند كه صاحبانش او را گم كرده بودند. بر پشت اين شتر صندوقى بود. آنان گمان بردند كه در اين صندوق مالى است. پس چون ديدند در آن صندوق جنازهاى است ترسيدند و صندوق را با جنازهاى كه در آن بود، دفن كردند. و شتر را هم قربانى كرده خوردند. اين خبر در ميان بنى اميه و طرفداران آنها شايع شد و اين خبر را درست پنداشتند. وليد بن عقبه در يكى از اشعارش كه رسول خدا(ص) را مورد رد قرار داده است، چنين گويد: پس اگر شتر با بارش راه
از اين رو در ميان شيعيان، درباره تعيين آرامگاه على(ع) اختلاف روى داده است. اما آنان سينه به سينه و به نقل از ائمه(ع) كه فرزندان امير مؤمنانند اتفاق دارند كه پيكر آن حضرت جز در غرى مكانى كه الان معروف است، دفن نشده است. همچنين محققان ديگرى از ساير فرق مسلمان و نيز اخبار متواتر بر اين مطلب گواهى دادهاند. سيد عبدالكريم بن طاووس در اين باره كتابى با نام فرحة الغرى نگاشته و به گردآورى اخبار و آثارى كه در اين باره وارد شده پراخته است. شيخ مفيد در ارشاد به نقل از جابر بن يزيد نقل كرده است كه گفت: از امام باقر(ع) پرسيدم: امير مومنان در كجا دفن شده؟ فرمود: در ناحيه غريين پيش از برآمدن سپيده. وى همچنين از ابوعمير نقل كرده است كه به حسين بن على(ع) گفته شد: امير مؤمنان را در كجا به خاك سپرديد؟ فرمود: آن حضرت را شبانه از مسجد اشعثحركت داديم تا ظهر كه به غريين رسيديم و او را در همانجا دفن كرديم. ابن اثير گويد: على(ع)در مسجد جماعه به خاك سپرده شد. برخى نيز گفتهاند: آن حضرت در قصر (الخلافه) دفن شد. البته اقوال ديگرى غير از اين نيز بيان شده و صحيحتر آن است كه آرامگاه آن حضرت در همان جايى است كه مردم بدان تبرك جسته آن را زيارت مىكنند.
نگارنده: اين مطلب از جمله نكاتى است كه هيچ شك و شبههاى در آن راه ندارد. زيرا فرزندان و خاندان و شيعيان آن حضرت، وى را در اين محل زيارت مىكنند و آگاهترين مردم به قبر مرده همانا خانواده و پيروان اويند. تمام شيعيان و ائمه اهل بيت و مسلمانان به جز عدهاى اندك، بر اين قول اتفاق نظر دارند. در تذكرة الخواص آمده است: ابونعيم اصفهانى حكايت كرد قبرى كه در نجف است همان قبر مغيرة بن شعيبه است. و اگر زائران قبر على(ع) اين واقعيت را بدانند آن قبر را سنگسار مىكنند.
نگارنده: اين سخن از نظريات اشتباه ابونعيم است. چرا كه قبر مغيره در نزد مردم نامعلوم است. و گوينده: مغيره در شام بدرود حيات گفته است، شيخ مفيد در كتاب ارشاد گويد: همواره قبر آن حضرت پنهان بود. (به جز فرزندان و شيعيان خاص آن حضرت كسى از آرامگاه على(ع) آگاهى نداشت.) تا آنكه در روزگار خلافت عباسيان، امام صادق(ع) مردم را به جايگاه آن قبر راهنمايى كرد و هنگام ورودش به نزد ابوجعفر از آن زيارت كرد. آن حضرت در حيره بود. پس بدين ترتيب شيعيان قبر على(ع) را شناختند و از آن زمان به بعد آن را زيارت كردند.
صفوان بن مهران جمال در روايتى كه از او در كتاب فرحة العزى نقل شده است، گويد: چون با امام صادق(ع) به كوفه رسيديم آن حضرت قصد ملاقات ابوجعفر منصور را كرد و به من گفت: صفوان! شتر را بخوابان. اين قبر جد من اميرالمؤمنان(ع) است. پس من شتر را خوابانيدم. آن حضرت فرود آمد و غسل كرد و لباسش را عوض كرد و كفشهايش را كند و به من گفت: تو نيز مانند من عمل كن. سپس به طرف ذكوه رفت و به من فرمود: گامهايت را كوتاه بردار. (به خاطر ثواب بردن از زيادى قدمها) تا آنجا كه صفوان گفت: آن حضرت رفت و من نيز با او روانه شدم. بر ما آرامش و وقارى مستولى بود. تسبيح و تهليل مىگفتم و خداى را تقديس مىكردم تا به ذكوات رسيديم. امام اندكى درنگ كرد و چپ و راستخود را نگريست و با عصايش خط كشيد و فرمود: جست و جو كن. من به كاوش پرداختم و ناگهان قبر نمايان شد. اشكهاى امام جارى شد و فرمود: السلام عليك ايها الوصى تا آخر زيارت. تا آنجا كه صفوان گويد: عرض كردم: سرورم! آيا اجازه مىدهى تا ديگر يارانمان در كوفه را از اين امر آگاه كنم؟ فرمود: آرى. و مقدارى پول به من داد و من قبر را اصلاح كردم. در روايتى ديگر از امام صادق(ع) نقل شده كه گفت: وقتى كه در حيره نزد ابوالعباس سفاح بودم، شبانه به ناحيه نجف الحيره تا جانب غرى نعمان براى زيارت قبر اميرالمؤمنان(ع) آمدم. پس در كنار قبر او نماز شب گزاردم و پيش از برآمدن سپيده بازگشتم. در روايتى ديگر از صفوان جمال نقل شده است كه گفت: امام صادق(ع)را با شتر مىآوردم. چون به نجف رسيدم فرمود: اى صفوان به چپ ميل كن تا از حيره بگذرى و به قائم برسى من به جايى رسيدم كه امام توصيف كرده بود. آن حضرت فرود آمد و وضو گرفتسپس او و عبدالله بن حسن پيشى گرفتند و در كنار قبر نماز گزاردند. چون نمازشان به پايان رسيد، عرض كردم. فدايتشوم اين قبر است؟ فرمود: قبر على بن ابيطالب(ع). و همان قبرى است كه مردم براى زيارت آن بدين جا مىآيند.
به نظر مىرسد اين واقعه در زمان خلافتسفاح روى داده باشد. زيرا در زمان اين خليفه بود كه عبدالله بن حسن به نزد وى ميهمان شد. در فرحة الغرى به نقل از عبدالله بن عبيدبن زيد آمده است كه گفت: امام صادق(ع) و عبدالله بن حسن را در غرى در كنار قبر امير مؤمنان(ع)، مشاهده كردم.
ابن قولويه در كامل الزياره به نقل از صفوان جمال مىنويسد: امام صادق(ع) درباره جايگاه قبر امير مؤمنان(ع) پرسش كردم. آن حضرت محل قبر وى را چنين توصيف كرد كه جايى پر از شن است. من بدان جا رفتم و در كنار آن نماز گزاردم و سپس به طرف امام صادق(ع) بازگشتم. او را به رفتن و نماز گزاردنم در كنار قبر على(ع) باخبر كردم. آن حضرت فرمود: كار خوبى كردى. صفوان گويد: بين بيستسال در كنار قبر على(ع) نماز گزاردم.
نگارنده: صفوان شتربان بود و با شترانش از حجاز به عراق و بالعكس مسافرت مىكرد. وى هرگاه به طرف عراق مىرفت، در كنار قبر شريف آن حضرت نماز مىگزارد و گويا اين واقعه پيش از آن است كه امام صادق(ع) با او از حجاز به سمت عراق همراه شود. صفوان با توصيفاتى كه از امام صادق(ع) درباره محل دفن امير مؤمنان(ع) شنيده بود، جايگاه آن قبر را مىدانست و چون با آن حضرت در مسافرت شد، امام(ع) موضع قبر على(ع) را به يقين، به او نشان داد. صفوان از ياران و شيعيان امام صادق به حساب مىآمد. در تعدادى از روايات به نقل از امام صادق(ع) آمده است: چون آن حضرت به كوفه درآمد، دو ركعت نماز خواند. آن گاه اندكى دورتر برفت و دو ركعت ديگر نماز خواند و اندكى نيز دورتر برفت و دو ركعت نماز گزارد. از آن حضرت در اين باره پرسش شد، فرمود: جاى نخست، قبر امير مؤمنان(ع) و دومين جاى، محل راس الحسين(ع) و جاى سوم محل منبر قائم(ع) است. امام صادق(ع) بدين نحو گروهى از يارانش، از جمله ابونصر و عبدالله بن طلحه و معلى بن خنيس و يونس بن ظبيان و زاره و عدهاى ديگر را بر محل قبر اميرمؤمنان(ع) در پشت كوفه و در همان مكان معروف، راهنمايى كرد. پيش از اين امام نيز حضرت زين العابدين(ع) به همراه خادم خود براى زيارت اميرمؤمنان(ع) از حجاز به عراق آمد و قبر آن حضرت را زيارت كرده و بازگشت. اما همه مردم از جايگاه آن قبر آگاهى نداشتند. پس از مدتى مردم جاى قبر را شناختند و رشيد خليفه عباسى پس از سال 170 هجرى آن را آشكار ساخت و بدين ترتيب همه مردم بر وجود آن، آگاهى يافتند.
شيخ مفيد در ارشاد از محمد بن زكريا از عبدالله بن محمد بن عبدالله از ابن عايشه از عبدالله بن حازم روايت كند كه گفت: روزى با رشد براى شكار از كوفه بيرون رفتم. به ناحيه غريين و ثويه رسيديم. در آنجا آهويى ديديم و بازها و سگان خود را براى شكار آن رها كرديم. سگها و بازها، آهو را يك ساعت دنبال كردند. سپس آهو به گودالى پناهنده شد و در آنجا درنگ كرد و بازها از پرواز بازماندند و سگها هم بازگشتند. رشيد از ديدن اين صحنه در شگفتشد. آهو دوباره از آن گودال بيرون جست و بازها و سگها بدنبال او روانه شدند اما آهو اين بار هم بدان گودال پناه برد و بازها و سگها هم بازگشتند. رشيد از ديدن اين صحنه در شگفتشد. آهو دوباره از آن گودال بيرون جست و بازها و سگها بدنبال او روانه شدند اما آهو اين بار هم بدان گودال پناه برد و بازها و سگها هم بازگشتند. اين كار سه بار تكرار شد. رشيد گفت: برويد و هر كسى را كه در اين حوالى يافتيد به نزد من آوريد. ما پيرمردى از بنى اسد را نزد او آورديم. هارون به او گفت: بگو اين گودال چيست؟ گفت: آيا مرا امان دهى؟ گفت: سوگند به خدا بر تو حمله نكنم و آزار نرسانم پيرمرد گفت: پدرم از پدرانش برايم نقل كرد كه آنان مىگفتند: اين گودال قبر على بن ابيطالب(ع) است كه خداوند آن را حرم قرار داده و هيچ كس بدان پناه نمىبرد جز آنكه امان يابد. پس هارون از اسب فرود آمد و آب خواست و وضو گرفت و در كنار گودال نماز گزارد و روى خود را بر خاك آنجا بماليد و شروع به گريستن كرد. آن گاه بازگشتيم. محمد بن عايشه گويد: قلبم بدين سخن آرام نمىگرفت. براى حجبه مكه رفتم و در آنجا ياسر، خدمتگزار رشيد را ديدم، او گفت: رشيد شبى از شبها كه از مكه آمده و در كوفه جاى گرفته بوديم به من گفت: عيسى بن جعفر خبر بده سوار شود. پس آن دو سوار شدند و من نيز به همراه آنان رفتم تا آنكه به غريين رسيديم. اما عيسى خودش را انداخت و خوابيد. اما رشيد به سوى گودال آمد و در آنجا دو ركعت نماز گزارد و گريست و روى خود را بر خاك گودال بماليد. سپس مىگفت: اى پسر عمو! به خدا قسم من فضل و سابقه تو را در اسلام مىدانم و به خدا سوگند تو در جايى مىنشينى كه من در آنجا مىنشستم و تو و تو... اما فرزندان تو مرا آزردند و بيرونم راندند. سپس برخاست و نماز گزارد و همان سخنان را مجددا بر زبان راند و تا هنگام سحر دعا كرد و گريست. آن گاه به من گفت: اى عيسى برخيز و در كنار قبر پسر عمويت نماز بگزار. عيسى به او گفت: كدام پسر عمويم؟ اين قبر على بن ابيطالب(ع) است. پس عيسى وضو گرفت و براى نماز برخاست. آن گاه هر دو تا طلوع فجر، نماز خواندند. و من گفتم: اى اميرمؤمنان! صبح فرا رسيد. سپس سوار شديم و به كوفه بازگشتيم.
اولين كسى كه قبر اميرالمؤمنين را ساخت هارون الرشيد بود كه پس از سال 170 هجرى به اين اقدام دست زد. در برخى از كتابها اين تاريخ را به غلط 155 هجرى دانستهاند. زيرا هارون الرشيد در سال 170 به خلافت رسيد و در سال 193 از دنيا رفت و آشكار ساختن و تعمير قبر على(ع) توسط او در روزگار خلافتش صورت گرفت. ديلمى، حسن بن ابوالحسن محمد، در كتاب ارشاد القلوب، پس از ذكر آمدن هارون بر سر قبر على(ع) گويد:هارون دستور داد بر سر قبر اميرالمؤمنين گنبدى با چهار در بنا كنند.
احمد بن على بن حسين حسنى در كتاب خود به نام عمدة الطالب پس از ذكر زيارت رشيد از قبر اميرالمؤمنين مىنويسد: آن گاه هارون فرمان داد بر قبر آن حضرت گنبدى بساختند و مردم را به زيارت آن حضرت و دفن مردگان در اطراف آرامگاه ايشان، تشويق كردند.
سيد بن طاووس در كتاب فرحة الغرى گويد: ابن طحال گفته است: «رشيد ديوارى از خاك و گچ بيافتيم. رشيد دستور داده بود قبهاى بر آرامگاه آن حضرت بسازند. آن قبه از گل سرخ ساخته شده و بر سر آن نشانى سبز بود كه هم اكنون در خزانه موجود است.»
از حديثى كه سيد بن طاووس در كتاب فرحة الغرى ذكر كرده است، بر مىآيد كه داود عباسى صندقى بر روى قبر كار گذاشت. ابوالحسن على بن حسن بن حجاج نيز گفته است كه وى اين صندوق را بسيار لطيف ديده. سيد بن طاووس در فرحة الغرى نقل مىكند: «خبر داد به من عمويم على بن موسى بن طاووس و فقيه نجم الدين ابوالقاسم بن سعيد و فقيه نجيب الدين يحيى بن سعيد همگى از فقيه محمد بن عبدالله بن زهرة حسينى از محمد بن حسن علوى ساكن در مشهد كاظم(ع) از قطب راوندى از محمد بن على بن محسن حلبى از شيخ طوسى، كه كلمه به كلمه از خط او نقل مىكنم، از مفيد از محمد بن احمد بن داود از ابوالحسين محمد بن تمام كوفى از ابوالحسن على بن حسن بن حجاج، از حافظهاش كه در مجلس پسر عمويم، ابوعبدالله محمد بن عمران بن حجاج، نشسته بوديم. در آن مجلس عدهاى از بزرگان كوفه مانند عباس بن احمد عباسى نيز حضور داشتند. آنان به نزد پسر عمويم آمده بودند تا او را شادباش گويند. زيرا او به هنگام فرو ريختن سقفى در آنجا بود. آنان در حال بحث و گفت و گو باز ايستادند. اسماعيل زمان درازى نشست. پس گفت: اى ياران، خداوند شما را سر بلند كند، شايد من با آمدنم سخنان شما را بريدم. ابوالحسن على بن يحى سلميانى، بزرگ آن جمع و پيشگام آنان، پاسخ داد: هرگز اى ابوعبدالله به خدا قسم ما يك لحظه هم باز نايستاديم. آن گاه اسماعيل گفت: «اى ياران بدانيد خداوند از آنچه به شما مىگويم و نسبتبه اعتقادى كه دارم مرا مؤاخذه مىكند». تا آنجا كه وى به آزاد كردن كنيزكان و غلامان و حبس چارپايانش سوگند خورد كه جز به ولايت على بن ابيطالب و ديگر سروران از ائمه اعتقاد ندارد و آنها را يك به يك برشمرد. اصحاب ما به سوى او رفتند. سپس اسماعيل گفت: روز جمعه، با عمويم داود از نماز بازمىگشتيم او به ما گفت: هرجا كه باشيد پيش از غروب آفتاب به نزد من آييد و مبادا كسى از شما حاضر نشود. داود با بنىهاشم ضديت داشت. ما در موعد مقرر به نزد او روان شديم و او دستور داد تا دو تن از كارگران را نيز ببريم. آنان نيز با ابزار كار خود حاضر شدند. داود فرمان داد: هم اكنون سوار شويد و جمل را كه نام غلام سياه چردهاش بود نيز با خود ببريد.اين جمل چنان قوى بود كه مىتوانست جلوى آب دجله را ببندد. داود گفت: به طرف قبرى برويد كه مردم را فريفته و آنان مىگويند اين قبر على است. شما آن قبر را بشكافيد و آنچه در آن استبه نزد من بازآوريد. ما به دنبال اين فرمان، به سمت محل قبر رهسپار شديم كارگران شروع به حفر زمين كردند و با خود جمله «لا حول و لا قوة الا بالله» را مىگفتند تا آنچه به مقدار پنج ذراع پايين رفتند. سپس گفتند: ما به موضع سختى رسيدهايم و نمىتوانيم آنجا را بكنيم. سپس جمل، غلام حبشى، را پايين فرستادند او كلنگ را از دست آنان بگرفت و ضربتى زد كه طنين شديد آن را شنيديم، سپس ضربه دومى وارد كرد ما طنين شديدتر آن را شنيديم. آن گاه ضربه سومى زد كه ما طنين بسيار شديد آن را شنيديم. آن گاه غلام فريادى كشيد. گفتيم: از او بپرسيد چرا چنين مىشود؟ اما غلام به آنها پاسخى نداد و كمك مىطلبيد. كارگران او را به طناب بستند و از گودال بيرونش فرستادند. ناگهان ديديم كه از اطراف انگشتان تا آرنجهايش را خون فرا گرفته و او دائم كمك مىطلبد. نه سخن مىگفت و نه به پرسش ما پاسخ مىگفت. ما او را بر استرى سوار كرديم و شتابان به سوى عمويم بازگشتيم و او را از ماجرا آگاه كرديم. عمويم با شنيدن اين خبر به طرف قبله برگشت و توبه كرد و از مذهب پيشين خود بازگشت و سپس، شبانه به نزد مصعب بن جابر روانه شد و از او درخواست كرد تا صندوقى بر اين قبر بگذارد و وى را در جريان امورى كه گذشته بود، قرار نداد. و به همانجا بازگشت و... و آن صندوق را بر قبر كار گذاشت. ابوالحسن بن حجاج گويد ما اين صندوقى را كه حديث لطيف آن بيان شده، ديديم. (تا آنجا كه گويد) اين پايان حكايتى بود كه ما آن را از روى خط شيخ طوسى نقل كرديم.
ابوعبدالله بن محمد بن على بن حسن بن على بن حسين بن عبدالرحمان شجرى با سند خود مانند اين ماجرا را روايت كرده است. صفى الدين محمد بن معه فقيه گويد: «من اين حديث را به خط ابويعلى محمد بن حمزه جعفرى داماد شيخ مفيد و جانشين او يافتم. همچنين من خود اين حديث را به همان ترتيب كه صفى الدين ذكر كرده در كتاب ابويعلى جعفرى ديدهام.»
مراد ما نقل اين حديث از طريق كلام سيد بن طاووس در كتاب فرحة الغرى بود.
دومين عمارت عمارت محمد بن زيد حسنى ملقب به داعى صغير، صاحب بلاد ديلم و طبرستان، است. وى به عمارت قبر اميرالمؤمنين و نيز عمارت حائر در كربلا، پس از سال 279 ه . ق فرمان داد. همچنين او بر قبر على(ع) دژى ساخت كه هفتاد طاق داشت. نام كامل اين مرد محمد بن زيد محمد بن اسماعيل بن حسن بن زيد بن حسن بن على بن ابيطالب ملقب به داعى صغير بود كه پس از برادرش حسن بن زيد، به فرمانروايى طبرستان رسيد. در آن ديار هفده سال و هفت ماه اقامت كرد. رافع بن هرثمه در نيشابور براى او خطبهاى ايراد كرد و چون شنيد صفار به اسارت درآمده است عزم ديار خراسان كرد تا بر آنجا تسلط يابد. محمد بن هارون سرخسى يكى از ياران اسماعيل بن احمد سامانى با او روبه رو شد و ميان آنان نبردى سخت روى داد كه در نتيجه سپاه علويان شكستخورد و شخص محمد بن زيد جراحات بسيارى برداشت و در اثر همان زخمها چند روز بعد در سال 287 ه . ق از دنيا رفت. پسر وى به نام زيد بن محمد در ميان جنگ به اسارت درآمد و او را به نزد اسماعيل سامانى بردند. اسماعيل او را مورد اكرام خود قرار داد و براى او گشايش و آسانى گرفت. سر محمد را نيز به محضر اسماعيل در بخارا بردند و بدن او را در كنار قبر محمد بن صادق ديباج به خاك سپردند. ابن طاووس در فرحة الغرى گويد: محمد بن زيد الداعى در روزگار خلافت معتضد عباسى، قبر شريف على(ع) را ساخت.
معتضد در سال 279 ه . ق به خلافت رسيد و در سال 289 ه . ق از دنيا رفت. محمد بن ابيطالب در زينة المجالس نوشته است: تا آنكه داعيان، يعنى حسن و محمد، فرزندان زيد بن حسن خروج كردند. پس محمد فرمان داد تا قبرهاى اميرالمؤمنين(ع) و ابوعبدالله حسين(ع) را تعمير كنند و بر آنها بنايى بسازند. محمد بن طحال نيز از جمله كسانى است كه از بنايى كه محمد بن زيد علوى بر قبر اميرالمؤمنين ساخته ياد كرده است.
برخى از اخبار گوياى آن است كه كسى كه آن بنا را بر روى قبر اميرالمؤمنين ساخته، حسن بن زيد ملقب به داعى كبير، برادر محمد بن سابق الذكر، است كه در سال 250 ه . ق در طبرستان به فرمانروايى رسيده او در سال 270 ه . ق به دست مرداويچ ديلمى به قتل رسيد. پيش از اين نيز در ذيل روايت داود عباسى كه گفته شد وى آن صندوق را كه حديث لطيف آن بيان شد، ديدهايم. اين واقعه پيش از زمانى است كه حسن بن زيد بر قبر آن حضرت ديوارى ساخته بود و نيز آنچه در ذيل حديث ابن شجرى، كه به زودى به آن اشاره خواهيم كرد، سخن رفته پيش از ساختن بنايى بوده كه حسن بن زيد بن محمد بن اسماعيل بن حسن بن زيد بن حسن بن على بن ابيطالب معروف به داعى خارجى در طبرستان، آن را ساخته است.
بعيد نيست كه اين اشتباه از جانب نساخ يا برخى از مؤلفان صورت گرفته باشد. بدين ترتيب كه نام محمد را به نام برادرش حسن تبديل كردهاند. يا آنكه حسن، براى بار نخستبنايى بر قبر ساخته بوده است و سپس برادرش محمد دوباره آن را ساخته و دژى براى آن درست كرده كه هفتاد طاق داشته است. و پس از اين اقدامات ديگرى در آن انجام شده است.
از جمله كسان ديگرى كه اين قبر را عمارت كردهاند عمر بن بحيى بن حسين بن احمد بن عمر، مقتول در سال 250 ه . ق ابن يحيى بن ذى الدمعه بن زيد بن على بن حسين بن على بن ابيطالب است، در مستدركات وسايل الشيعه آمده است: عمر بن يحيى كسى بود كه خداوند به دست او حجرالاسود را، كه به وسيله قرامطه در هنگام هجوم به مكه در سال 323 ه . ق دزديده شده بود، بازگرداند. وى بارگاه جدش اميرالمؤمنين را از خالص مال خود بنا كرد.
اما از برخى از روايات برمىآيد كه ابن زيد نخستين كسى است كه بر قبر شريف بنايى ساخت. زيرا پيش از تعمير قبر هيچ بنايى بر آن ساخته نشده بود و جز زمين خالى چيز ديگرى در اطراف آن نبود. اين روايتبا روايتهايى كه قبلا نقل شد و حكايت مىكرد هارون الرشيد بر آن قبر بنايى ساخته و نيز داود عباسى صندوقى در آنجا گذاشته است، منافات دارد.
در كتاب دلايل الامامه از طبرى از حبيب بن حسين از عبيدبن خارجه از على بن عثمان از فرات بن احنف از امام صادق(ع) در حديث زيارت اميرالمؤمنين(ع) نقل شده است كه گفت، اينجا قبر اميرالمؤمنين است. بدانيد كه روزگارى نمىگذرد تا آنكه خداوند مردى كه قلبش را به جهاد آزموده است، بر مىانگيزد و او بر اين قبرها بنايى مىسازد. حبيب بن حسين گويد: پيش از اينكه بر اين قبر بنايى ساخته شود، اين حديث را شنيدم. سپس محمد بن زيد به اينجا توجه كرد و بنايى بر آن ساخت.
ابوالفرج جوزى نيز در كتاب المنتظم گويد: «استاد ما ابوبكر بن عبدالباقى به ما گفت از ابوالغنائم ابن سرسى شنيدم كه مىگفت: سيصد و سيزده تن از صحابه در كوفه مردهاند كه جز قبر على، قبر كسى ديگر از آنان معلوم نيست. و جعفر بن محمد و محمد بن على بن حسين به كوفه آمده محل قبل اميرالمؤمنين را زيارت كردند و در آن هنگام اثرى از خود قبر نبود و تنها زمين خالى به چشم مىخورد تا آنكه محمد بن زيد داعى آمد و قبر را آشكار كرد.»
اما روايتهاى پيشين تاكيد مىكند كه هارون الرشيد بر اين قبر بنايى ساختبه خصوص آنكه سيد بن طاووس نيز مىگويد نشان سبز كه بر بالاى گنبد آن حضرت نصب شده بود در خزانه موجود است. البته ممكن استبنايى كه رشيد آن را ساخته بود ويران شده باشد. على الخصوص آنكه جنس اين بنا از گل سرخ بوده است. و اما اينكه گفتهاند بنايى از آجر سفيد روى اين قبر ساختهاند ظاهرا اين بنا مربوط به زير زمين بوده كه جز چهار انگشتيا مانند آن از خاك بيرون نبوده كه آن هم با گذشت زمان از ميان رفته است.
سومين كسى كه قبر اميرالمؤمنين را عمارت كرد فنا خسرو بن بويه ديلمى بود كه در ايام الطابع به چنين اقدامى دست زد. وى مقبره على(ع) و نيز مقبره حسين(ع) را عمارت كرد و در بزرگداشت اين دو قبر و اختصاص اوقاف به آنها، تلاش بسيارى كرد. وى بر قبر اميرالمؤمنين بنايى بزرگ ساخت و اموالى گرانبها بدان بخشيد و ديوارهاى آن عمارت را با چوبهاى منقوش ساج پوشانيد و گنبدى سپيد بر آن ساخت. ابن حجاج شاعر مشهور درباره آن گنبد مىگويد:
اى صاحب گنبد سپيد بر نجف هر كس قبر تو را زيارت كند و شفا بطلبد نزد توستشفا.
عضدالدوله در سال 367 ه . ق بر عراق دستيافت و در سال 372 ه . ق از دنيا رفت و ظاهرا تاريخ ساختن اين عمارت به سال 369 ه . ق مربوط مىشود. و آنچه در برخى از كتابها ديده مىشود كه سال ساختن اين عمارت را 338 يا 367 ه . قذكر كردهاند. اشتباه است. زيرا تاريخ اول، پيش از دستيافتن عضدالدوله بر عراق و تاريخ دوم به پس از مرگ او مربوط مىشود.
ديلمى در كتاب ارشاد القلوب، پس از آنكه ذكر مىكند هارون دستور داد كه بر قبر على گنبدى با چهار در بسازند، مىنويسد: اين ساختمان تا زمان سلطان عضدالدوله بر جاى بود. چون عضد الدوله بيامد، در همين مكان خود و لشكرش نزديك يك سال اقامت كردند. وى دستور داد صنعتكاران و استادان فن را از اطراف و اكناف آوردند و اين عمارت را خراب كرد و اموال بسيار و گرانبهايى خرج كرد تا آنكه دو مقبره را به صورتى نيكو و زيبا ساختند و اين عمارتى است كه تا پيش از عمارت امروزى باقى بود.
ظاهرا آن عمارتى كه پيش از عمارت عضدالدوله بوده همان بنايى است كه هارون الرشيد آن را ساخته بود يا آنكه عمارتى بود كه حسن بن زيد آن را بنا كرده بود.
مؤلف كتاب عمدة الطالب هنگامى كه از اين عمارت ياد مىكند مىنويسد: «عضدالدوله براى اين عمارت اوقافى نيز تعيين كرد و اين عمارت تا سال 753 ه . ق باقى بود. وى ديوارهاى اين بنا را با چوبهاى ساج پوشانيده بود. اين عمارت آتش گرفت و پس از اين واقعه ساختمان امروزى اين قبر ساخته شد و از عمارتى كه عضدالدوله ساخت جز اندكى، چيزى باقى نماند. قبور آل بويه اكنون موجود و مشهور و جزو قسمتهايى است كه دچار آتش سوزى نشد.»
اما در خاتمه كتاب الاماقى فى شرح الايلاقى نوشته عبدالرحمان عتايقى حلى، مجاور در نجف اشرف، در نسخه خطى كه كتابت آن در ماه محرم سال 755 ه . ق به اتمام رسيده و هم اينك در خزانه علوى موجود است، گفته شده. «در اين سال بارگاه على(ع) آتش گرفت و قبر آن حضرت تجديد بنا شد و در سال 760 ه . ق بنايى نكوتر بر آن ساختند.» اين شخص از نويسنده ارشاد القلوب نسبتبه تاريخ آتشسوزى در قبر اميرالمؤمنين آگاه تر است. زيرا وى خود شاهد ماجرا بوده در حالى كه نويسنده ارشاد القلوب، با زمان وقوع اين حادثه فاصله داشته است. ديلمى، مؤلف ارشاد القلوب، در سال 841 ه . ق وفات يافته است.
عضدالدوله در نظر داشت آب را از فرات به نجف، در زمين بكشد زيرا نجف در بلندى قرار داشت و آب نمىتوانست روى زمين جارى شود. از اين رو وى در جهتشمال حفرهاى كند و در اثناى حفره چشمهاى نمايان شد و آنان را از ادامه كار بازداشت. اما آب اين چشمه قابل شرب نبود. عضدالدوله به آب همين چشمه، براى مصارف ديگر به غير از شرب، اكتفا كرد و آب آن را به طرف چاههاى عميق و استوار سوق داد و ميان آنها را با قناتهايى محكم به هم ارتباط داد. بدين ترتيب آن از چاهى به چاه ديگر جريان مىيافت و اضافى آن از طرف مغرب به بيرون مىرفت. آن گاه مردم پس از اين چاههايى حفر كردند كه برخى اين چاهها فاصله داشتند و به آنها مرتبط بودند و برخى ديگر به آنها وصل نبودند. از اين رو برخى از آنها چاههايى شرعى قلمداد مىشدند و برخى ديگر حكم آبهايشان، حكم آب جارى بود. سردابهايى كه به اين چاهها راه داشتند، در تابستان هواى خنك به آنها جريان پيدا مىكرد. ابن بطوطه نيز در مسافرت خود از عمارت عضدالدوله در سال 727 ه . ق ديدن كرده و گفته است: «از باب الحضرة جايى كه گويند قبر على(ع) است داخل شديم. در برابر اين قبر مدارس و زوايا و خانقاههاى آباد و زيبايى بود و ديوارهاى آن از قاشانى، كه شبيه زليج است، با اين تفاوت كه رنگ آن درخشانتر و نقش آن زيباتر است، پوشيده شده است. از باب الحضره درى به مدرسه بزرگى گشوده مىشود كه طلاب و صوفيان شيعه در آن جاى دارند. و براى هر كس كه در آنجا وارد شود سه روز با نان و گوشت و خرما پذيرايى مىشود. و از اين مدرسه درى به باب القبه باز مىشود.» آن گاه ابن بطوطه به اذن دخول و بوسيدن آستانه در اشاره مىكند و مىگويد: «اين آستانه و نيز هر دو در از نقره است. آن گاه زائر وارد گنبد مىشود. در وسط آن سكويى است چهار گوشه كه با چوب آن را پوشانيدهاند و بر روى آن ورقههاى فلزى طلايى با نقش و نگار و خوش ساخت كه آن را با ميخهاى نقره كوبيدهاند و چوبها را چنان در خود گرفته كه چيزى از آنها معلوم نيست، كشيدهاند. بلندى اين سكو كمتر از قامت انسان است. و بر بالاى آن سه قبر ديده مىشود كه مىگويند اين قبور به آدم و نوح و على متعلق هستند. ميان قبرها طشتهايى از طلا و نقره است كه در آنها گلاب و مشك و انواع خوشبوكنندههاست. فرد زائر دستخود را در اين طشت فرو مىبرد و اين مواد خوشبو كننده را به عنوان تبرك بر صورت مىمالد. همچنين اين قبه در ديگرى نيز دارد كه آستانه آن هم از نقره است و به مسجد باز مىشود. اين مسجد چهار در دارد كه آستانه آنها از جنس نقره است.»
اين توصيفات مربوط به عمارتى است كه آن را عمران بن شاهين در روزگار عضدالدوله، پس از عمارت عضدالدوله بنيان كرده بود. اما سخن ابن بطوطه از طشتهاى طلا و نقره صحيح به نظر مىرسد. شايد وى ظروفى را كه جنس آنها شبيه نقره و طلا بوده، ديده و گمان برده است كه جنس آنها واقعا از نقره و طلاست. زيرا استعمال ظروف طلا و نقره حرام است و ممكن نيست علما در اين باره اجازه استفاده از اين ظروف را داده باشند يا آنكه بدون اجازه آنها دستبه چنين كارى بزنند.
ابن طاووس در كتاب فرحة الغرى گويد: «عضدالدوله رواق معروف به رواق عمران را در دو مقبره على(ع) و حسين(ع) بنا كرد. قسمتى از اين رواق تا اين زمان در دهليز باب طوسى در مسجد عمران، هنوز به چشم مىخورد. عضدالدوله در گرامى داشت اين قبر به نهايت تلاش كرد و براى خود نيز در ضلع غربى قبر اميرالمؤمنين گنبدى بزرگ ساخت و وصيت كرد كه او را پس از مرگ در آنجا دفن كنند. وى را پس از مرگ در همانجا به خاك سپردند و اين گنبد بر جاى بود تا آنكه سلطان سليمان عثمانى، هنگام فتح عراق در سال 940 ه . ق آن را ويران كرد و تكيهاى براى بكتاشيه قرار داد. اين قبر هماكنون باقى مانده و در آن در ضلع غربى صحن شريف واقع است. برخى گمان مىكنند كسى كه قبر عضدالدوله را ويران كرد، سلطان سليم بود. اما سخن درست آن است كه كسى كه به چنين اقدامى دست زد پسر سلطان سليم، يعنى سلطان سليمان بود ه از هتشهرت سليم، بدان نام خوانده مىشد. برخى از معاصران از مؤلف كتاب خريدة العجايب نقل مىكنند كه وى هنگام ياد كردن از كوفه گفت: در شره گنبدى بزرگ بود كه مىگفتند قبر على بن ابيطالب است. اين گنبد ساخته ابوالعباس عبدالله بن حمدان بود كه در روزگار حكومتبنى عباس ساخته شده بود. در كتاب نزهة الجليس نوشته سيد عباس موسوى عاملى مكى آمده است: بر روى قبر آدم و نوح و على(ع) گنبدى بزرگ ساخته شد و نخستين كسى كه اين گنبد را بر قبر آنان ساخت عبدالله بن حمدان بود كه در زمان بنى عباس آن را ساخت. پس از وى پادشاهان بعدى اين گنبد را عمارت كردند.»
اين عبدالله پدر سيف الدوله ملقب به ابوالهيجاست كه مكتفى در سال 293 ه . ق امارت موصل را به او واگذار كرد. اگر اين روايت درستباشد بنايى كه عبدالله بن حمدان بر قبر على(ع) ساخته، پيش از بناى عضدالدوله خواهد بود. زيرا ابن حمدان در سال 317 ه . ق از دنيا رفته و عضدالدوله نيز در سال 772 ه . ق دنيا را وداع گفته است. اما با اين همه ما در هيچ جا به جز اين دو كتاب از بناى عبدالله بن حمدان ذكر نيافتيم. (والله اعلم).
اين عمارت پس از بنايى بوده كه عضدالدوله آن را ساخته و سپس چنان كه گفته شد، دستخوش حريق شده است. پس از اين آتش سوزى، قبر آن حضرت در سال 760 ه . ق تجديد بنا شد اما از نام مجدد اين بنا خبرى نيست. شايد اقدام به تجديد بناى قبر شريف از سوى يك شخص صورت نپذيرفته بلكه از جانب گروهى بوده است و از اين رو نام مجدد آن بر ما پوشيده مانده است. در حالى كه اگر مجدد بنا يك فرد مىبود، عادتا مىبايست نام او مشخص و معلوم باشد. مخصوصا اگر آن كس شخص شناخته شده و معروفى باشد و نيز بايد كسانى كه شاهد تجديد بنا بودهاند همچون ابن عتايقى، از نام او سخنى به ميان آوردند. در خلال اين مدت اصلاحات و عمارات بسيارى از سوى خاندان بويه و حمدانيان و برخى از عباسيان و فرزندان چنگيز و ايلخانيان و ديگران صورت پذيرفته است.
اين عمارت همان است كه امروزه به چشم مىخورد. در ميان اهل نجف مشهور است كه بناى اين عمارت را به شاه عباس اول نسبت مىدهند و مهندس و مشاور اين بنا شيخ بهايى مىدانند. وى گنبد سفيد را به گنبد سبز رنگ تغيير رنگ مىدهد. اما در رساله نزهة اهل الحرمين آمده است: در ابتدا شاه صفى صفوى در سال 1047 ه . ق به ساختن عمارت قبر اميرالمؤمنين(ع) اقدام كرد. چنان كه مؤلف كتاب البحر المحيط نيز آن را ذكر كرده است. كارگران به فرمان او مشغول به كار شدند تا آنكه شاه صفى در سال 1052 ه . ق از دنيا رفت و شاه عباس دوم پس از مرگ پدر كار ساختمان آن بنا را به اتمام رسانيد. و از همين روايت است كه مردم نجف شاه عباس را سازنده اين عمارت مىدانند. مؤلف نزهة اهل الحرمين سپس از كلام سيد شرف الدين على نجفى در حواشىاش بر كتاب اثنى عشريه صاحب معالم بر صحت گفته خود دليل مىآورد. سيد شرف الدين در هنگام سخن از محراب مسجد كوفه و ديوار قبليش كه برعكس ضريح مقدس اندكى به راست گرايش داشتند، مىگويد: «هنگامى كه قبر آن حضرت را به امر سلطان اعظم، شاه صفى، مىساختند، به معمار بنا گفتم آن را به طرف راست تغيير ده و او هم چنين كرد و با اين وجود اندكى به طرف چپ است و با محراب كوفه مخالفت دارد.»
مؤلف كتاب نزهة اهل الحرمين در جاى ديگرى از سخن شيخ محمد بن سليمان بن زوير سليمانى شاهدى نقل كرده است كه: «آنچه در اين باره در نظر من صحيح است آن است كه اولين اقدام در خصوص ساختن بناى فعلى قبر اميرالمؤمنين(ع) در سال 1057 ه . ق صورت گرفته و حال آنكه شاه صفى در سال 1057 ه . ق درگذشته است. در ميان مردم نجف مشهور است كه كار ساخت اين بنا بيش از بيستسال به طول انجاميد و اين قول با عقل راست در نمىآيد مگر آنكه آغاز ساختن عمارت را در زمان شاه صفى و تمام شدن ساختمان آن را در زمان شاه عباس بدانيم.
نگارنده: سخن سيد شرف الدين تنها دلالت دارد بر اينكه عمارت قبر شريف به امر شاه صفى بود و اين سخن منافات ندارد با اينكه شاه عباس اول، پيش از وى آن قبر را ساخته باشد. وى هفتاد و دو سال سلطنت كرد و شايد بتوان گفت وى در آغاز سلطنتش قبر آن حضرت را عمارت كرده بود. سپس در آن خرابيهايى به بار آمد. كه نوه او شاه صفى به ساختن و عمارت قبر اقدام كرد.
اما سخن سليمانى، ظاهرا اجتهاد اوست. زيرا وى گويد:«آنچه در نظر من صحيح است. و مبانى اجتهاد او شهرتى است كه در اين باره در ميان مردم نجف وجود دارد و اگر شهرت در نظر اينان ارزشى و بهايى دارد پس بايد مؤسس اين عمارت را شاه عباس اول بدانند». از جمع اقوال گذشته مىتوان چنين نتيجه گرفت كه كار ساختن اين عمارت بيش از بيستسال طول كشيده و كسى كه فرمان به ساختن اين بنا داده پادشاهى بزرگ بوده است.
علاوه بر اين در كتاب المنتظم الناصرى در ذيل حوادث سال 1042 ه . ق آمده است: «شاه صفى وقتى از قبر اميرالمؤمنين زيارت كرد، نقايصى در ساختمان مرقد ديد. از اين رو به وزير خود، ميرزا تقى مازندرانى، فرمان داد تا به اصلاح اين اماكن مشرفه همت گمارد. ميرزا تقى نيز معماران و مهندسانى به نجف برد و آنها در آنجا سه سال به كار و بررسى پيرامون ساختمان قبر على(ع) مشغول بودند.» اين مطلب با سخنى كه از سليمانى نقل شده منافات دارد. و چه بسا كه اين قول صحيح باشد. علاوه بر آنكه از برخى از عبارات برمىآيد كه شاه صفى صحن شريف را گسترش داده و بر آن افزوده است. (والله اعلم).
عمارتى كه پادشاهان صفوى آن را ساختند به دست نادرشاه افشارى تجديد بنا شد و نادر مقدار جواهرات گنبد و منارهها و ايوان مرقد آن حضرت را پس از بازگشت از فتح هند، همچنين مىگويند بر هر آجرى يك تومان نادرى از طلا كار گذاشته شده است. جواهرات و هداياى بسيارى نيز در سال 1156 ه . ق يا 1154 ه . ق از سوى نادرشاه به اين مرقد اهدا شد. نادر نام خود را در درون طاق در شرقى بدين ترتيب نگاشت (المتوكل على الملك القادر السلطان نادر) و زير آن تاريخى نوشته شده است كه اينك آن را به ياد ندارم و گمان مىكنم تاريخ سابق باشد.
پس از نادر شاه، ناصر الدين شاه قاجار نيز آبادانيهايى در قبر على (عليه السلام) بوجود آورد و پس از آن هر يك از پادشاهان و فرمانروايان در عمارت قبر آن حضرت و اهداى اشياى گرانبها به آن مكان، اقداماتى به انجام رساندند. سلطان عبدالعزيز عثمانى دو شمعدان بزرگ نقرهاى كه طلاكوبى شده بود در زيباترين شكل به مرقد على (عليه السلام) و مرقد امام حسين (عليه السلام) و به مرقد امامانى كه در كاظمين به خاك سپرده شدهاند و نير به مرقد شيخ عبدالقادر گيلانى اهدا كرد.
چون نجف در كنار صحرايى متصل به صحراى شام قرار گرفته بود و هر آن انتظار حمله اعراب و ديگران به آن شهر مىرفت، پادشاهان و فرمانروايان شيعه در حفاظت از اين شهر و عقب راندن متجاوزان تلاشى فراوان از خود نشان مىدادند. از اين رو آنان ديوارهايى در اطراف شهر نجف كشيده بودند و هرگاه زمان اقتضا مىكرد به تجديد بناى آنها مىپرداختند.
اين ديوار به وسيله فنا خسرو بن بويه ديلمى پادشاه عراق، در ميان سالهاى 367 ه . ق تا 372 ه . ق كه به كار عمارت قبر شريف على(ع) اشتغال داشت، ساخته شد.
بنابر قول ابن اثير و ديگران اين ديوار به وسيله حسن بن سهلان وزير سلطان الدوله بن بويه ديلمى، در سال 400 ه . ق ساخته شد. گويند وى بيمار شد پس نذر كرد اگر بهبود يابد ديوارى به دور شهر بكشد. چون وى سلامتخود بازيافت فرمان داد تا ديوارى به گرداگرد شهر بكشند. حال ممكن است وى ديوار اول را خراب كرده و ديوار ديگرى ساخته يا آنكه ديوارى بزرگتر از ديوار اول بنا كرده و آن گاه نخستين ديوار را از بين برده است.
چنان كه در كتاب بستان السياحه آمده است اين ديوار را برخى از پادشاهان هند بنيان كردند. گفته مىشود اين ديوار بزرگتر از ديوار دوم بود. گفته مىشود نادرشاه هنگامى كه به نجف آمد دستور داد دور شهر را ديوار بكشند. تاريخ ورود نادرشاه به نجف را سال 1156 ه . ق ذكر كردهاند و بعيد نيست كه او ديوار دوم را تعمير و اصلاح كرده باشد.
اين ديوار را نظام الدوله محمد حسين خان علاف اصفهانى وزير فتحعلى شاه قاجار ساخت. اين ديوار، بلندترين و استوارترين ديوار نجف است و اكنون هم به چشم مىخورد. اما در سالهاى اخير، به خاطر عدم نياز به وجود اين ديوار بسيارى از قسمتهاى آن فرو ريخته و از بين رفته است.
سيره معصومان جلد 3 صفحه 748
سيد محسن امين
اين شهر كه در 160 كيلومترى جنوب غربى بغداد و در كناره دشتبى آب و علف صحراى شام (بادية الشام) واقع است،داراى آب و هواى بسيار گرم و زمينى خشك و كم آب مىباشد.در منابع شيعه، روايات فراوانى درباره فضيلت و قداستسر زمين نجف آمده است،به همين جهت هر مؤمنى آرزوى زيارت اين سرزمين و زندگى و دفن شدن در آن را دارد،زيرا بنا به گفته روايات،هر كس در اين سرزمين مدفون شود،از عذاب قبر در امان است.امروزه اين شهر مركز يكى از استانهاى عراق و از شهرهاى مهم اين كشور بشمار مىرود.
آستان مقدس حضرت على عليه السلام در مركز شهر قرار دارد كه از يك گنبد طلايى عظيم و يك گنبد خانه و رواقهاى متعدد و يك صحن،با برخى ضمائم تشكيل شده است.نخستين ساختمان حرم مطهر در دوران هارون الرشيد عباسى بنا گرديد و پس از آن همواره در حال تجديد و عمران و توسعه بوده است.ساختمان امروزى از آثار صفويه است.گنبد عظيم و ايوانروحبخش آن،به دستور نادرشاه افشار با خشتهاى طلايى تزيين شده.آيينه كارى حرم به وسيله هنرمندانى از اصفهان در سالهاى دهه چهل شمسى انجام گرفت.قبر مطهر حضرت،درون صندوقى از خاتم و ضريحى نقرهاى قرار دارد، صندوق خاتم از ساختههاى دوران شاه اسماعيل صفوى است و از نفايس روزگار بشمار مىرود.ضريح مطهر توسط هنرمندان هندى و چينى درسال 1345 ه.ق.در هند به همت رهبر شيعيان اسماعيلى ساخته و تقديم حرم مطهر گرديده است.گرداگرد مرقد منور را از چهار سو رواق در بر گرفته است كه همگى به زيباترين شكل توسط هنرمندان ايران تزيين يافته است.حرم مطهر داراى صحن بسيار بزرگ و دلگشايى است كه اطراف مرقد مطهر را در بر گرفته است.اين صحن از ساختههاى دوران صفوى است كه نماى آن با كاشيهاىخشتى زيبايى تزيين يافته و داراى دو ويژگى منحصر بفرد است:
نخست آن كه:در تمام فصول سال،هنگام ظهر شرعى،سايه از سمتشرق از ميان مىرود.
دوم آن كه:همواره نخستين اشعه آفتاب هنگام بامداد از ميان بازار بزرگ شهر گذشته و پس از عبور از دروازه صحن به ضريح مقدس مىتابد.
در گرداگرد صحن مطهر اتاقهايى قرار دارد كه همگى آرامگاه بزرگان است.صحن داراى چهار دروازه اصلى است كه بزرگترين آنها در سمتشرق واقع شده و به«باب الذهب»شهرت دارد.دومين دروازه در سمتشمال قرار گرفته و به«باب الطوسى»معروف است.
سومين دروازه در جنوب استبه نام«باب قبله»و چهارمين آن در سمت غرب واقع شده و به«باب سلطانى»مشهور است.
الف-مسجد عمران بن شاهين،كه در دالان منتهى به باب الطوسى قرار گرفته است.اين مسجد كهن، از بناهاى عمران بن شاهين،حاكم جنوب عراق در نيمه قرن چهارم هجرى است.
ب-مسجد خضراء،در زاويه شمال شرقى صحن است كه داراى تاريخ كهن مىباشد.اين مسجد در سال 1385 ه.به طرز زيبايى بازسازى گرديده و دهها سال يكى از مراكز اصلى تدريس در حوزه علميه نجف بشمار مىرفت.
ج-تكيه بكتاشيها،اين تكيه در دوره حاكميت عثمانيان بر عراق ساخته شده و محل تجمع و برگزارى مراسم صوفيان بكتاشى ترك بوده است.ساختمان اين تكيه كه امروزه به انبار آستانه تبديل شده در شمال غرب صحن واقع است.
د-مسجد بالاسر،در دالان سمت غربى صحن قرار گرفته و در محراب آن قطعاتى از كاشيهاى خشتى متعلق به قرن ششم هجرى به چشم مىخورد.
اماكن زيارتى و سياحتى عراق
محمد رضا قمى