• /
نهج البلاغه، منشور جاودان

نهج البلاغه، منشور جاودان

سيد جمال الدين دين‏پرور

نهج‏البلاغه مشهورتر از آن است كه به معرفى آن بپردازيم، زيرا باگذشت‏بيش از هزار سال از عمر پربركت آن همچنان در حوزه‏ها و محافل و مراكز اسلامى مورد مطالعه، تحقيق و تدريس است و افزون براينكه صدها شرح و ترجمه بر آن نگاشته‏اند، مفاهيم والاى آن برتارك نظم و نثر شاعران و اديبان مى‏درخشد .

آفريننده اين اثر جاودانه، اميرالمؤمنين على عليه‏السلام آن بزرگ مرد تاريخ است كه هيچگاه غبار زمان پرده كهنگى و فراموشى بر سيماى پرفروغ او نيفكنده، و از جلوه و شكوه او نكاسته، و تقوا و عدالت و جهاد و ديگر صفات برجسته او را از ياد نبرده، و در برابر عظمت دانش و حكمت او سر تعظيم فرود آورده، و از مرز تعصب و فرقه‏گرايى در گذشته، تا بدانجا كه دوست و دشمن زبان به ستايش او گشوده و به تاليف كتب و سرايش اشعار پرداخته و با زبان انديشه و سوز و دل نمى‏ازيم فضيلت او را بيان كرده‏اند .

روايات اسلامى و متون تاريخى در شان و منزلت اميرمؤمنان على عليه‏السلام فراتر از شهرت و تواتر است تا بدانجا كه از حقايق مسلم و ضرورت‏ها بشمار مى‏آيد .

اين اثر ماندگار كه از متون اوليه فرهنگ اسلامى است توسط اديب علامه مرحوم سيد شريف‏رضى در سال 400 هجرى از ميان صدها كتاب و منبع گردآورى و تنظيم گرديده است . (1)

قرن چهارم و پنجم هجرى، عراق مهد علم و تحقيق بود و به همت عالمان و محققان بى‏شمار، به مركز علمى بزرگ و پايگاه عظيم تمدن و فرهنگ اسلامى در اين موقعيت ممتاز فرهنگى موج نگارش، تاليف و نسخه‏بردارى از متون، اهميت و رواج فوق‏العاده‏اى داشت‏بطوريكه آثار و دست نبشته‏هاى گرانسنگى توسط دانشمندان و نويسندگان بنام و برجسته پديد آمد و دست‏به دست‏به سراسر دنياى آن‏روز ره سپرد و كتابخانه‏هاى معظم بوجود آمد . مثلا در كتابخانه «خزانة‏الكتاب‏» ، عزيز بالله دوم، از خلفاى فاطميون مصر يك ميليون و شش صد هزار جلد كتاب وجود داشت . مرحوم شريف‏رضى با توجه به تخصص در شعر و ادب و تبحر در علوم اسلامى، و مهارت در خلق آثار ادبى و علمى، به جمع‏آورى كلمات امام اميرالمؤمنين على عليه‏السلام در زمينه‏هاى مختلف پرداخت، ولى وى همچون محدثان و علماى حديث - كه افزون بر نقل متن و سند، راوى آن را نيز ذكر كردند - عمل نكرد، زيرا چنانكه خود او در موارد متعدد (2) تصريح كرده، نوع و شيوه كلام، گوياى اين واقعيت است كه جز از امام نمى‏تواند صادر شده باشد و عملا هم چنين بوده و با گذشت قرن‏ها كسى نتوانسته است از نظر ادبى و محتوايى بر آن خدشه‏اى وارد كند (3) ، و يا علوم و اطلاعات آن را با پيشرفتهاى دانش زمان نامتناسب بخواند، و حتى در انتسابش به آنحضرت تا قرن هفتم نه تنها تشكيكى نشده، بلكه بعنوان يك كتاب اصيل و معتبر اسلامى همواره مورد احترام و استفاده بوده است .

نهج‏البلاغه در طول هزار سال عمر خود در دسترس دانشمندان، طلاب و اهل علم بوده است و به مطالعه و حفظ آن مى‏پرداختند (4) و در خطبه‏ها و خطابه‏ها بدان استناد و تبرك مى‏جستند و انديشمندان و محققان بر آن شرح و تفسير (5) مى‏نوشتند و به ترجمه آن اقدام مى‏كردند .

همه شارحان و مترجمان نهج‏البلاغه كه بيش از سيصد (6) نفر مى‏باشند بالاتفاق معتقدند كه اين كتاب از تاليفات علامه (7) شريف‏رضى است و او اين توفيق را يافته كه سخنان امام اميرالمؤمنين على (ع) را با سبك و شيوه‏يى جالب گردآورى و تنظيم نمايد .

اجازاتى كه علما و محدثان بزرگ به اصحابشان مى‏دادند (8) دليل روشن و قاطعى بر صحت اين انتساب است .

علامه شريف‏رضى - كسى كه در دنياى علم و ادب به پارسايى و دقت در راستگويى مورد قبول همگان است . (9) - نيز در كتابهاى متعدد خود اين امر را تصريح كرده است .

نهج البلاغه در دنياى اسلام

ابن ابى‏الحديد شارح بزرگ نهج‏البلاغه دانشمندى كه اين كتاب را بارها و بارها با دقت مطالعه كرده و بعضى از خطبه‏هاى آن را بيش از هزار (10) مرتبه خوانده است در اين باره مى‏گويد: بسيارى از محدثان و مورخان بسيارى از نهج‏البلاغه را نقل كرده‏اند در حالى‏كه شيعه هم نيستند و اصولا بسيارى از آن متواتر است . افزون براين هر كس كه به فن خطابه و سخنورى آشنا باشد و از علم بيان و ذوق و استعداد برخوردار باشد تشخيص مى‏دهد كه اين سخن در چه سطحى از بلاغت است . وقتى كه نهج‏البلاغه را با دقت مطالعه مى‏كنيد در مى‏يابيد كه همه آن يك نفس و يك آهنگ و يك اسلوب است، مانند يك جسم بسيط كه همه آن يكسان است، و مانند قرآن كريم كه اول آن مانند وسط آن، و وسط آن مانند آخر آن است و هر «سوره‏» و «آيه‏» مانند ديگر سوره‏ها و آيه‏هاست كه از يك منبع سرچشمه گرفته و با يك روش و فن و نظم پديد آمده است، و اگر بعضى از قسمت‏هاى نهج‏البلاغه از امام نبود، اين چنين نبود . (11)

نيز ابن ابى‏الحديد از استاد خود «ابوالخير مصدق بن شبيب واسطى‏» و او از استادش «ابن خشاب‏» نقل مى‏كند كه از او درباره نهج‏البلاغه پرسيد؟ او گفت نهج‏البلاغه سخنان شريف‏رضى نيست‏بلكه او گردآورنده كلمات اميرالمؤمنين عليه‏السلام است، رضى و غير رضى كجا؟ و اين نفس و روش بلند كجا؟ ما رساله‏هاى شريف‏رضى را ديده‏ايم و راه و روش او را در نوشتار مى‏دانيم، به خدا سوگند اين خطبه (شقشقيه) را در كتاب‏هايى كه دويست‏سال پيش از تولد شريف‏رضى تدوين شده است ديده‏ام . (12)

نهج‏البلاغه، نازله روح بلند امام اميرالمؤمنين على عليه‏السلام

جاودانگى و عظمت نهج‏البلاغه برخاسته از عظمت و جاودانگى آفريننده آن است كه از نفحه و الهام قدسى الهى برخوردار بوده، او از خورشيد نبوى استضائه مى‏كرده است تا آبشار دانش و آگاهى از بلنداى وجودش سرازير شده و در پهندشت دنيا در طول تاريخ جارى گشته و همچنان چشمه‏هاى فكر و علم از آن جوشيده و آنرا به قلزمى تبديل نموده است تا آنجا كه حضرتش بدون نياز به مطالعه و مشورت و مسيرى كه نويسندگان و گويندگان بشرى دارند مى‏گفته و مى‏نوشته است .

اوج كلام او چون موج دريا و نسيم صحرا تا كرانه‏هاى بيكران رفته، شهر و بيابان را فراگرفته، باديه‏نشين و دانشمند را سيراب و سرشار ساخته، راويان و محققان آنرا خوانده و ازبر نموده و سرانجام محدثان آنرا با همه وسعت و كثرتش روايت كرده و منتشر نموده‏اند .

مسعودى گويد: آنچه مردم از خطبه‏هاى آنحضرت حفظ كرده‏اند چهار صد و اندى است كه همه آنها را بالبديهه و ارتجالى ايراد فرموده و مردم از آنحضرت برگرفته و استفاده كرده‏اند . (13)

همين جاذبه ذاتى و اصالت، علامه شريف‏رضى را برانگيخته است كه آنها را از منابع مختلف و متعدد گرد آورد و نهج‏البلاغه را فراهم كند، آشنايى يك اديب و محدث با كلام امام و شناخت و تشخيص خطبه‏ها و نامه‏هاى آنحضرت از ميان صدها و هزارها نوشتار، خود دليل قاطعى بر عظمت و قطعيت صدور آن است .

نهج‏البلاغه در منظر دانشمندان

ابن ابى‏الحديد مى‏گويد: حداقل بعضى از خطبه‏ها و نامه‏ها و كلمات نهج‏البلاغه به «تواتر» از امام عليه‏السلام نقل شده است و كسى در آنها ترديد نكرده حتى شمارى از مورخان و محدثان غيرشيعى آنرا قبول دارند . (14) و هر كس با كلام و خطابه آشنا، و از علم بيان و بلاغت و ذوق سليم بهره‏مند باشد به آسانى مى‏تواند سخنان زشت و زيبا، شيوه‏هاى ادبى و ساده و نشيب و فراز نوشتارها را تشخيص دهد .

ابن ابى‏الحديد مى‏افزايد:

خود ما كه شعرشناسيم و آنرا نقد مى‏كنيم اگر ديوان «ابوتمام‏» را بررسى كنيم و در بين آن قصيده‏اى از ديگرى باشد ما با ذوق و آشنايى خود تفاوت آنرا از حيث‏سبك و مذاق و افكار و انديشه با اشعار «ابوتمام‏» مى‏فهميم . و اين مساله بقدرى جدى و اساسى است كه ادبا قصايد منسوب به «ابوتمام‏» را از ديوان او حذف كرده‏اند . همين شيوه در ديوان «ابونواس‏» و ديوانهاى ديگر شعرا بر مبناى ذوق و دريافت اعمال شده است .

دانشمند ديگر عرب محمدحسن نائل‏المرصفى مى‏نويسد:

««على‏» در اين كتاب در اعماق درياى علم و سياست و دين شنا كرده و در همه اين علوم گوهرهاى بى‏نظيرى را به دست آورده كه در اوج اهميت است، و اگر از جنبه ادبى كتاب او پرسش كنى پس از آن‏كه موقعيت عملى او را بشناسى بايد گفت كه در توان هيچ نويسنده و خطيب بليغ و شاعر ممتاز هم نيست كه به اين پايگاه رسد، و تنها بايد به اين بسنده كرد كه نهج‏البلاغه مجموعه ارزشمندى است كه زيبايى تمدن و روانى و استوارى صحرانشينى را به هم آميخته است . آرى نهج‏البلاغه تنها بسترى است كه راستى و حقيقت‏براى خود منزلى يافته كه در آن فرود آيد و بدان مطمئن گردد و بيارامد، پس از آن‏كه جايگاه‏ها در هر لغت و زبانى آنرا ناديده انگاشته و از آن روى گردانده‏اند» . (16)

مطالعه نهج‏البلاغه آدمى را به دنياى شهود و عرفان مى‏برد و علاوه بر دريافت علوم و حقايق او را از نظر روحى و سير معنوى به حركت واداشته و به سرزمينى ديگر كه فراتر از وطن خاكى و مادى است عبور مى‏دهد و آشنا مى‏سازد .

استاد محمد عبده مفتى بزرگ مصر مى‏گويد:

گاه به هنگام مطالعه نهج‏البلاغه به عالم كشف و شهود مى‏رسيدم و عقل نورانى را مى‏ديدم - كه در قالب اندامى نمى‏گنجد و شباهتى به پيكر و جسدى ندارد - كه از كاروان الهى جدا شده و به روح انسانى چسبيده و او را از حجاب‏هاى طبيعت‏بريده و به ملكوت اعلا بالا برده و به مشهد نور پرتجلى رسانده و در وادى قدس ماوى بخشيده است، پس از آن‏كه از تاريكى‏هاى فريب و خدعه رهايى يافته است، گويا مى‏شنوم خطيبى حكيم با كلماتى روشن و گويا، مسؤولان را مخاطب قرار داده و راه‏هاى صواب را بديشان نشان داده و از كوره راه‏هاى گمراهى و شبهه آگاهشان مى‏سازد و از لغزشگاه‏ها برحذر مى‏دارد و به ريزه‏كارى‏هاى سياست درست ارشادشان مى‏كند و راه‏هاى هشيارى و آگاهى را پيش رويشان مى‏گذارد و به اوج سرزمين‏هاى رهبرى و هدايت‏بالا مى‏برد و شرافت تدبير ترقى مى‏دهد و بر رسيدن به هدف‏هاى عالى روشن مشرف مى‏سازد، اين كتاب همان نهج‏البلاغه است . (17)

سير تدوين و گسترش نهج‏البلاغه

1 - مرحله انشاء و صدور

2 - مرحله تدوين، نقل، نسخه‏نويسى، كتابت و اجازه

3 - مرحله تدريس و تحفيظ

4 - مرحله تفسير و ترجمه

5 - مرحله ظهور در رسانه‏ها و فرهنگ جامعه

6 - مرحله دستورالعمل و ورود در نظام اجتماعى سياسى

1 - مرحله انشاء و صدور

اميرالمؤمنين على عليه‏السلام خطبه‏ها و سخنان خود را در موارد و شكل‏هاى مختلف بيان مى‏فرمود، بيشتر اوقات برفراز منبر و محل رسمى خطابه يعنى در مسجد بود وگاهى (18) بر زمينى بلند مى‏ايستاد و به ايراد سخنرانى مى‏پرداخت و زمانى هم بر روى سنگى (19) كه براى آنحضرت نصب مى‏كردند سخن مى‏فرمود و گاهى هم كه سوار بر شتر (20) و يا اسب خويش بود با مردم سخن مى‏گفت، و بعضى از اوقات ميان ميهمانان خود پس از صرف غذا مى‏ايستاد و به القاء خطابه اقدام مى‏نمود . و زمانى هم جايگاهى براى او ترتيب مى‏دادند و بدان تكيه مى‏فرمود به موعظه مى‏پرداخت و در مواردى هم كه مانعى از سخنرانى و ايراد خطبه براى آنحضرت بوجود مى‏آمد مطالب خود را به يكى از «حسنين‏» عليهماالسلام انتقال مى‏داد و آنها از سوى پدر نيابت مى‏كرده و به سخن مى‏پرداختند، و گاهى هم براى كسانيكه در خانه حضرت حضور داشتند خطبه مى‏خواند و آنگاه دستور مى‏داد آنرا بنويسند و براى ديگران بخوانند . (21)

نكته مهم در اين مرحله آنست كه كلام امام از نفحه الهى و الهام قدسى برخوردار بوده است كه آنحضرت را به وجوه بيان قدرت مى‏بخشيده و عنان سخن را به دست او مى‏داده و عاليترين معانى و مفاهيم را بدو الهام مى‏كرده است و بهترين موقعيت‏ها را در اختيار او قرار مى‏داده است، لذا خطبه‏هاى بسيار زيبا و پرمغز و مناسب بر زبان مباركش جارى مى‏شده و نامه‏هاى جامع و كامل و حكمت‏ها و دستورات نافع بر قلمش جارى مى‏گشته است .

سخنان ابتكارى و نو و جذاب امام كه بدون پيش‏نويس و تنظيم قبلى القاء مى‏شد چنان جالب و حكيمانه بود كه باعث‏شگفتى مى‏گرديد و بعنوان «ضرب‏المثل‏» و «تيتر» قرار مى‏گرفت و در همه جا و هر شهر و روستايى زبان به زبان مى‏گشت و نقل مجالس مى‏شد . (22)

راز بزرگ و جاودانگى كلمات امام، خاستگاه آنها بود كه از يك منبع الهى - نبوى سرچشمه مى‏گرفت و پيامبر اكرم (ص) در ضمن احاديث متعدد و متواتر درباره علم و حكمت امير مؤمنان على عليه‏السلام اعلام فرموده بود، مانند احاديث مشهور: «انا مدينه العلم و على (ع) بابها» (23)

و «اقضاكم على (ع)» .

در حديثى پيامبر اكرم (ص) به حضرت فاطمه (ع) فرمود:

«زوجتك خير اهلي، اعلمهم علما و افضلهم حلما و ادولهم اسلاما» .

ترا به ازدواج كسى درآوردم كه بهترين خاندانم مى‏باشد; از نظر دانش دانشمندترين، و از نظر حلم برترين و پيشاهنگ در اسلام است .

و در حديث ديگر فرمود:

«اعلم امتي بالسنة و القضاء بعدي على بن ابي‏طالب‏» .

داناترين امتم به سنت و قضاوت پس از من على بن ابى‏طالب است .

نيز فرمود:

«اعلم امتى من بعدى على‏بن ابى طالب و اعلم‏الناس بالله و بالناس‏» .

داناترين امت پس از من على (ع) است، و داناترين مردم به خدا و مردم همواست .

و از خود آن حضرت نقل شده است كه: «والله ما نزلت آية الا و قد علمت فيم نزلت و على من نزلت، ان ربي وهب لي قلبا عقولا و لسانا ناطقا» .

به خدا سوگند هيچ آيه‏اى نازل نشد مگر آن‏كه دانستم در چه موردى و بر چه كسى فرود آمده است، خداوند به من قلبى فهيم و زبانى گويا بخشيده است .

پيامبر درباره آن‏حضرت فرمود، «قسمت‏الحكمة عشرة اجزاء فاعطي على (ع) تسعة اجزاء و الناس جزا واحدا» .

حكمت و دانش ده جزء است و به على (ع) نه جزء آن داده شد و يك جزء ديگر به تمامى مردم .

ابن عباس مى‏گفت علم پيامبر از علم خداوند بود، و علم على عليه‏السلام از علم پيامبر، و علم من از علم على (ع)، و دانش من و تمام اصحاب پيامبر در مقايسه با دانش على (ع) مانند قطره در برابر درياهاى هفتگانه است .

معاويه از آن حضرت سؤال مى‏كرد و مى‏نوشت، پس وقتى امام ارتحال نمود گفت فقه و دانش با مرگ على‏بن ابى‏طالب عليه‏السلام از بين رفت . (24)

نكته مهم ديگر در صدور انشاء خطبه‏ها و سخنان حضرت اين بود كه امام عليه‏السلام از نظر فصاحت و بلاغت و فن خطابه و ايراد سخنرانى در اوج بود و كسى به پايه آنحضرت نمى‏رسيد و به قول علامه امينى رحمة‏الله عليه كلمات و خطبه‏هاى امير مؤمنان على عليه‏السلام، خود شاهد صادقى است كه آنحضرت امير كلام و فرمانده و فرمانرواى سخن بود همان‏طور كه در جهاد و شجاعت پيشتاز بود . پس اوست‏خطيب بنام و قدرتمند انصار، و زبان فصيح و شيرين «خزرج‏» و متكلم و سخنگوى بزرگ شيعه، و زبان گوياى عترت پاك و يكتا مجاهد در راه هدف مقدس خود با شمشير و بيان، او خطيب‏تر از «سحبان وائل‏» ، آن خطيب معروف عرب، و سخنورتر از «قس ايادى‏» و راستگوتر در كلامش از «قطاة‏» بود . (25)

امام عليه‏السلام با توجه به توصيفات فوق از بيان رسا و زيبا و ارائه مطالب عالى، و علوم و حقايق محكم و مستند برخوردار

بود و مردم از اين ويژگيهاى ممتاز آنحضرت مطلع بودند بويژه نويسندگان و خبرنگاران و محدثان، لذا بدان توجه داشته و درصدد و كمين بودند كه آن خطبه‏ها و سخنان را يادداشت كرده و در ذهن بسپارند و حفظ كنند لذا بهترين كلام از نظر محتوا و ادبيات از آنحضرت صادر گرديده و ثبت‏شده است و نيز روايات نبوى كه علم اميرمؤمنان على (ع) را مى‏ستود و از آن پرده برمى‏داشت‏خود عامل مهمى بود كه سخنان امام مورد توجه و ثبت و ضبط قرار گيرد مانند:

«ياعلى تو در علم من هستى . . . و حق با تو و بر زبان تو و در دل تو و بين دو چشم تو است‏» . (26)

2 - مرحله تدوين، نقل نسخه‏نويسى، كتابت و اجازه

سخنان اميرمؤمنان على عليه‏السلام از آن زمان كه صادر مى‏گشت و به گوش مردم مى‏رسيد در سينه‏ها جاى مى‏گرفت و بر زبان‏ها جارى مى‏گشت و در خطبه‏ها و مجالس، رونق‏دهنده بود و در محافل علمى و قضائى، قانون و اصل بود، تا زمان تدوين و تاليف فرا رسيد و خطبه‏ها و نامه‏هاى حضرت در كتاب‏هاى تاريخ و سيره و جنگ‏ها و محاضرات و بطور كلى ادب منتشر گرديد همچنان‏كه كلمات و حكمت‏هاى آنحضرت در ابواب مواعظ و ادعيه جاى گرفت و در دو كتاب معتبر و معروف «الغريب‏» تاليف «ابو عبيد قاسم‏بن سلام‏» و «ابن قتيبه‏» بسيارى از مطالب و كلمات نهج‏البلاغه آمده است . و از آنجا كه سخنان امام عليه‏السلام از چهارچوب ويژه‏اى برخوردار است كه آنرا از ديگر خطيبان ممتاز و جدا مى‏گرداند و روش خاص روشنى كه با ديگر اديبان و نويسندگان تفاوت دارد . گروه زيادى از دانشمندان و ادبا در طول تاريخ كتاب‏هاى جداگانه و نوشتارهاى مستقلى در اين باره تاليف كرده‏اند كه برخى از آنها باقى مانده و بسيارى از آنها در گردونه تاريخ از دست‏شده است مانند:

1 - حارث بن عبدالله همدانى (م: 65 ه) وى از شيفتگان كلام اميرالمؤمنين (ع) و آگاه‏ترين شخص نسبت‏به سخنان ايشان بوده است . (27)

2 - زيدبن وهب جهنى كوفى (م: 96 ه) . كتاب «خطب اميرالمؤمنين (ع) على المنابر فى الجمع و الاعياد» . (28)

3 - اصبغ بن نباته، محدثان چندين نامه از نامه هاى على (ع) را از وى روايت كرده‏اند . (29)

4 - ابواسحاق ابراهيم بن حكم فزارى (اواسط قرن دوم هجرى) . كتاب «خطب على (ع) . (30)

5 - ابومنذر هشام بن محمدبن سائب كلبى كوفى (م 204 ه)، كتاب «خطب على (ع)» . (31)

6 - ابومحمد مسعدة بن صدقه عبدى (از اصحاب امامان صادق و كاظم عليهماالسلام)، كتاب «خطب اميرالمؤمنين‏» . (32)

7 - ابوعبدالله محمدبن عمر واقدى بغدادى (م 207 ه)، كتاب «خطب اميرالمؤمنين (ع)» . (33)

8 - ابومخنف لوط بن يحيى بن سعيد بن مخنف ازدى غامدى كوفى (م 157 ه)، كتاب «الخطبه الزهراء» . (34)

9 - ابوالحسن على بن محمدبن عبدالله مدائنى بغدادى (م: 225 ه)، كتاب «خطب على و كتبه الى عماله‏» . (35)

10 - ابوالخير صالح بن ابى حماد رازى (از اصحاب امامان جواد، هادى و عسگرى عليهم السلام)، كتاب «خطب اميرالمؤمنين (ع) . (36)

11 - ابراهيم بن سليمان بن عبيدالله خراز كوفى نهمى (م 310 ه)، كتاب «خطب اميرالمؤمنين (ع)» . (37)

12 - اسماعيل بن مهران (از اصحاب امام رضا (ع))، كتاب «خطب اميرالمؤمنين (ع)» . (38)

13 - ابوالحسن على بن عبدالله (ابن المدينى (م 234 ه) كتاب، «خطب على بن ابى طالب (ع)» . (39)

14 - عبدالعظيم بن عبدالله علوى حسنى (م 250 ه)، كتاب، «خطب اميرالمؤمنين (ع)» . (40)

15 - ابوعثمان عمرو بن بحر جاحظ بصرى (م 255 ه) كتاب، «ماة كلمة‏» . (41)

16 - ابواسحاق ابراهيم بن محمدبن سعيد بن هلال ثقفى كوفى (م 283 ه)، كتاب، «رسائل اميرالمؤمنين (ع) و اخباره و حروبه‏» . (42)

17 - ابوبكر محمدبن حسن بن دريدازدى بصرى (م 321 ه)، كتاب «مجموعة حكم‏» . (43)

18 - عبدالعزيز بن يحيى بن احمدبن عيسى ازدى بصرى (م 332 ه)، كتابهاى، «خطب على (ع)، شعره، مواعظه، رسائله، دعائه‏» . (44)

19 - ابوحنيفه نعمان بن محمدبن منصور بن حيون مغربى تميمى مصرى (م 363 ه)، شرح خطب اميرالمؤمنين‏» . (45)

البته، بزرگترين و ارزشمندترين اين آثار و مشهورترين آنها همان مجموعه نفيسى است كه علامه شريف‏رضى در كتاب نهج‏البلاغه گرد آورده است، همانگونه كه او در كتاب «خصائص الائمه‏» بدان اشاره كرده كه در آغاز فصلى از آنرا به سخنان كوتاه از حكمت‏ها و مثال‏ها و آداب اختصاص داده بود، و آنگاه همان فصل را كتابى جداگانه ساخت كه همه اقسام سخن از نامه‏ها و خطبه‏ها و آداب را در آن آورده است، زيرا او به خوبى مى‏دانست كه آنها شگفتى‏هاى بلاغت و درهاى ناياب فصاحت و گوهرهاى فرهنگ عربى و كلمات دينى و دنيايى درخشنده را دربردارد كه در هيچ مجموعه و كتابى يافت نشود .

نام نهج البلاغه

نامى كه شريف‏رضى براى اين كتاب برگزيده «نهج‏البلاغه‏» يعنى «راه و روش بلاغت‏» است زيرا اين كتاب درهاى بلاغت را به روى خواننده مى‏گشايد و طالبان بلاغت را بدان نزديك مى‏سازد و نياز دانشمند و دانشجو را برمى‏آورد، و گمشده و خواسته بليغ و زاهد است و از آن روز كه اين كتاب گام به عالم فرهنگ و ادب نهاد و توسط شريف‏رضى به بار نشست، در ميان دانشمندان و خطبا و اهل ادب جا باز كرد و بلند آوازه شد و شهره آفاق دانش گرديد و ستاره آن در شام و عراق و نجد و تهامه درخشيد، (46) و هركجا كه رفت‏با استقبال مردم مواجه گرديد و در مراكز علمى به درس و بحث از آن پرداختند زيرا علاوه بر معناى ارزنده و محتواى علمى و عميق همه‏جانبه و درهاى حكمت و دانش، داراى الفاظ و نگارشى بسيار بديع و زيبا و سبك و شيوه‏يى هماهنگ و عالى است كه در اوج نثر عربى قرار گرفته است .

البته شريف‏رضى در اين كتاب معمولا از مصادر و منابعى كه از آن بهره جسته و نيز اساتيدى كه از آنان نقل نموده نام نبرده است زيرا او نهج‏البلاغه را به عنوان يك منبع و مصدر فقهى و يا مدركى از مدارك احكام جمع‏آورى ننموده است‏بلكه عمده نظر و هدف او اين بوده است كه بخشى از كلمات امام كه حاوى شگفتى‏هاى بلاغت و گوهرهاى فرهنگ عربى و كلمات درخشنده دينى و دينايى است جمع كند كه در واقع خود سند و مدرك است و چنان در اوج عظمت و اهميت است كه براستى از غير امام نمى‏تواند صادر شده باشد، و به بيانى ديگر كلمات اميرالمؤمنين در دنياى دانش و سخن ممتاز و منحصربفرد است و كسى را ياراى مقابله و هماوردى با آن نيست و كسى هم در طول تاريخ تا قرن هفتم در آن ترديدى نكرده است و حتى دشمنان حضرت هم نسبت‏به حكمت و فصاحت و بلاغت‏بى‏نظير او معترفند .

ابن ابى‏الحديد مى‏گويد شك نداريم كه امام (ع) از هر گوينده بزبان عرب از اولين و آخرين فصيحتر بود - جز كلام خدا و پيامبر - و اين خصوصيات در كلام هيچ‏كس يافت نشود هرچه هم تلاش كنند . سپس از معاويه نقل مى‏كندكه به «محفن ضبى‏» - كه گفته بود از نزد گنگترين مردم يعنى على عليه‏السلام، آمده‏ام - گفت: اى فرزند زن بدبو آيا اين سخن را درباره على عليه‏السلام مى‏گويى؟ ! به خدا سوگند كسى را نديدم كه خطبه بخواند - جز پيامبر - كه از على (ع) برتر و بهتر باشد آنگاه كه خطبه مى‏خواند، به خدا سوگند كسى جز على (ع) پايه‏گذار فصاحت در قريش نبود . (47)

در جاى ديگر مى‏گويد اما درباره سخنان او گفته‏اند: «فروتر از كلام خالق و فراتر از كلام مخلوق‏» است، و مردم خطابه و نوشتار را از او آموخته‏اند . (48)

بنابراين، به نظر شريف‏رضى، كلمات امام كه در نهج‏البلاغه آمده با اين اعترافات شفاف نيازى به نقل سند و مدرك نداشته است و در واقع خود كلام سند است و ذكر اسناد جز تطويل بلاطائل چيزى ديگرى نيست و نشانه اديب اريب، پرهيز از آن است .

نسخه‏نويسى و صدور اجازه

در عصر تدوين نهج‏البلاغه ذكر دو نكته حائز اهميت‏بيشترى است كه بدان اشاره مى‏شود:

1 - نسخه‏نويسى

زمانى كه شريف‏رضى از تاليف و گردآورى كتاب ارزشمند نهج‏البلاغه در سال 400 هجرى فراغت‏يافت و با خط خود آنرا نوشت، تعليقاتى بر آن افزود و بعضى از الفاظ و كلمات كمياب و مشكل را تفسير و آنرا بر شاگردانش قرائت مى‏كرد .

نسخه‏اى كه به خط علامه شريف‏رضى نگاشته شد در كتابخانه‏هاى بغداد موجود بود و آن نسخه ارزشمند را عده‏اى از علما و شارحان نهج‏البلاغه چون ضياءالدين فضل‏الله راوندى، قطب‏الدين راوندى، ابن ابى الحديد و ابن ميثم بحرانى (49) ديده و از آن استفاده كرده‏اند .

البته در سال‏هاى اخير اطلاع دقيقى از آن در دست نيست و چنانچه در اين مورد تفحصى گردد و كتابخانه‏هاى عمومى و خصوصى دنيا كاوش و جستجو شود ممكن است‏بدان دست‏يافت ولى خوشبختانه از همان آغاز علماء، اهل ادب، بلاغت و خطابه و نيز شخصيت‏هاى سياسى عنايت ويژه‏اى به نهج‏البلاغه داشته و آنرا براى خود و بهره‏بردارى از آن مى‏نوشتند و لذا نسخه‏هاى نهج‏البلاغه در سرتاسر كشورهاى اسلامى منتشر گرديد و كتابخانه‏هاى خصوصى و عمومى در شهرهاى مختلف بدان آراسته شد .

بنابراين، مى‏توان گفت قبل از پيدايش صنعت چاپ، دستنويس‏هاى نهج‏البلاغه يكى از پرتيراژترين كتاب‏ها بوده است و خوشبختانه تعداد زيادى از نسخه‏هاى خطى عتيق ارزشمند نهج‏البلاغه تا زمان ما باقيمانده و زينت‏بخش كتابخانه‏ها و مورد استفاده قرار مى‏گرفته است .

اين نسخه‏ها مدارك معتبرى بر اصالت نهج‏البلاغه و هويت ارزشمند آنست كه در اين مقاله به بعضى از آنها اشاره مى‏شود .

1 - نسخه‏اى كه به خط علامه شريف رضى نوشته شده و تا زمان ابن ابى الحديد (م 655 ه) و ابن ميثم بحرانى (م 679 ه) موجود بوده و مورد استفاده و نقل هر دو شارح قرار گرفته است . (49)

2 - علامه امينى نسخه‏اى از نهج‏البلاغه را نزد يكى از بزرگان نجف اشرف ديده كه بر آن اجازه سيدمرتضى براى بعضى از شاگردانش نوشته شده بود . (50)

3 - نسخه‏اى كه به سال 469 ه . به دست‏حسين بن حسن مؤدب فقيه كتابت‏شده اين نسخه از نظر تاريخ كتابت و نيز كاتب آن كه از دانشمندان بوده بسيار نفيس است . (51)

4 - نسخه‏اى كه در سال 485 ه . كتابت‏شده و اكنون در كتابخانه آقاى روضاتى نگهدارى مى‏شود . (54)

5 - نسخه‏اى كه به سال 494 ه . توسط فضل‏الله بن طاهر بن مطهر حسينى نوشته شده است و در كتابخانه دكتر نصيرى نگهدارى مى‏شود . (52)

6 - نسخه‏اى كه در سده پنجم تحرير شده است و جزء كتابخانه دكتر محفوظ بوده است . (53)

7 - نسخه‏اى نيز در سده پنجم تحرير شده كه قبلا در كتابخانه سيدهبة الدين شهرستانى بوده ولى اكنون در كتابخانه‏اى شخصى در لندن نگهدارى مى‏شود .

8 - نسخه‏اى ديگر از سده پنجم كه داراى حاشيه‏ها و شرح بعضى از جمله‏ها در برگه‏هاى جدا، نسخه كهن و نفيسى است منقول از نسخه مؤلف . (55)

9 - نسخه‏اى از قرن پنجم كه با خط حسن بن يعقوب بن احمد نيشابورى در سال 483 ه . مقابله و تصحيح شده و وى اين مقابله را تاييد كرده است، (56)

10 - نسخه‏اى از قرن ششم هجرى كه از سال 529 ه . ابوالمظفر محمدبن زين العابدين آن را نزد مصدق بن حسن بن حسين قرائت كرده و مصدق به خط خود اجازه‏اى براى آن نوشته است . (57)

11 - نسخه‏اى كه به سال 538 هجرى تحرير شده و در همان سال با نسخه افضل‏الدين حسن بن وفادار قمى مقابله و تصحيح شده است و هم اكنون در كتابخانه ابوالكلام آزاد در هند نگهدارى مى‏شود . (58)

12 - نسخه‏اى كه به سال 544 هجرى كتابت‏شده و در همان تاريخ تصحيح و مقابله شده و آثار بلاغ در حواشى آن ديده مى‏شود و هم اكنون در كتابخانه آستان قدس رضوى است .

13 - نسخه‏اى كه به سال 575 هجرى توسط محمدبن على حمدانى در 389 صفحه تحرير شده و از نفاست‏خاصى برخوردار است و اكنون در كتابخانه آقاى مدرسى است .

سنت اجازه حديث و اجازات نهج‏البلاغه

علم حديث از مهمترين علوم اسلامى است كه از ديرباز در حوزه‏هاى اسلامى مورد توجه بوده است و در پرتو اين علم، احاديث و علوم اسلامى با سبك و شيوه خاص و دقيق به ما و زمان ما منتقل شده است و ميراث گرانبهاى پيامبر اكرم (ص) و ائمه اطهار (ع) بدست ما رسيده و امروز مورد استفاده و بهره‏بردارى قرار گرفته است، اگر اين دانش نبود و علما و محدثان پيشين آنرا نهادينه نمى‏كردند و به جمع‏آورى فنى و علمى و تدوين و تاليف آن نمى‏پرداختند و اهتمام لازم را بخرج نمى‏دادند امروزه ما با بحران و فاجعه علمى و فرهنگى مواجه بوديم و دستمان از منابع لازم خالى بود و قهرا نظام دينى ما از استحكام لازم برخوردار نبود و قوانين و احكام اسلامى بى‏پشتوانه، و از منابع اصيل و دست اول بى‏بهره بود .

يكى از رموز و نكته‏هاى مهم در علم حديث‏سنت اجازه‏نويسى است و آنان كه حديثى را دريافت مى‏كرده و يا نقل مى‏نمودند در يك نظام شناخته شده و مستند آنرا تدوين و القا مى‏كردند، زيرا هر كتاب و هر حديثى كه از هر كس نقل شود مورد استناد نخواهد بود، يك راوى ناشناخته و يك كتاب بى‏نام و نشان و يك مؤلف گمنام و غير موثق هرگز نمى‏تواند منبع و مدرك احكام شرعى و عملكرد مسلمانان باشد . امروزه بحمدالله به بركت اين علم و زحمت محدثان و مؤلفان مربوطه مجموعه عظيم حديثى ما در مستواى عالى و بى‏نظير در دسترس و مورد استفاده مى‏باشد سنت اجازه‏نويسى، كتاب‏هاى حديث را از تحريف و مشتبه شدن نگه داشته است .

درباره نهج‏البلاغه خوشبختانه نسخه‏هاى خطى زيادى به جاى مانده است و در هر قرنى نسخه‏هاى متعددى از آن نوشته شده است و هم‏اكنون در كتابخانه‏هاى معتبر دنيا حداقل نسخه‏اى از آن وجود دارد .

اجازاتى كه بر نسخه‏هاى خطى نهج‏البلاغه نوشته شده است در واقع اين كتاب را بطور مستند به مؤلف اصلى آن مى‏رساند و آنرا بعنوان يك سند قطعى نشان مى‏دهد مرحوم سيدعبدالزهراء خطيب در كتاب مصادر نهج‏البلاغه نوزده اجازه را بر نهج‏البلاغه نقل مى‏كند كه به پنج اجازه در اين مقاله اشاره مى‏شود .

1 - اجازه علامه حلى به ابن زهره در سال 723 هجرى .

2 - اجازه شهيد ثانى به شيخ حسين بن عبدالصمد عاملى در سال 941 ه .

3 - اجازه علامه مجلسى اول به شاگردش آقا حسين خوانسارى در سال 1062 ه .

4 - اجازه علامه مجلسى اول به فرزندش علامه محمدباقر مجلسى در سال 1068 ه .

5 - اجازه علامه مجلسى به سيد نعمت‏الله جزائرى در سال 1096 ه .

جالب اين كه تمام نسخه‏هاى نهج‏البلاغه كه در طول قرن‏ها نوشته شده يكسان است و جز در موارد جزيى - كه براى هر نسخه‏نويسى طبيعى است - اختلافى مشاهده نشده است و نيز كسانيكه بر نهج‏البلاغه اجازه نوشته‏اند همه متفق‏القولند كه يك نهج‏البلاغه مورد اجازه آنها بوده است و از نظر متن و محتوى تلقى به قبول شده است‏با اينكه هر كدامشان از يك شهر و يك سرزمين دور دست‏بوده و ارتباطات امروزى هم وجود نداشته است .

و اينك در پايان اين بخش سير خاص تدوين كتاب حديث و نوشتن اجازه بيان مى‏شود .

راويان حديث در مدرسه علوم اسلامى براى تدوين كتاب حديث چنين عمل مى‏كردند . كه پس از سماع و شنيدن حديث از شيخ و استاد آن را مى‏نوشتند و املاء مى‏كردند و يا شاگرد حديث را نزد استاد و شيخ قرائت مى‏كرد و او مى‏شنيد و يا تصديق مى‏كرد و تصحيح و تفسير مى‏نمود، و يا از روى نسخه‏اى آنرا رونويسى مى‏كرد كه خود اين مرحله شرائطى دارد كه در كتب علوم حديث آمده است .

و اما مرحله بعد:

مرحله اول، اجازه اسناد

كتاب يا جزوه و رساله پس از نسخه‏نويسى بايد از صاحب آن و يا استاد و محدثى كه مشهور و مورد توجه و قبول بوده اجازه دريافت كند يعنى در صفحه اول يا آخر آن بايد نوشتارى بخط استاد نوشته شود كه آنرا ديده و تاييد كرده است، تا از هرج و مرج در نقل حديث جلوگيرى شود و هركس از هر جا حديثى را نقل كرد و يا از هر كتاب و نوشته‏اى رونويسى نمود بدان استناد نكنند، و نيز معرفى شيخ و اجازه او موجب اطمينان شنونده و خواننده به ناقل حديث گردد و نيز سلسله حديث كه از اختصاصات مسلمين است ادامه يابد و حفظ شود .

مرحله دوم، مقابله با اصل

كتابى كه از روى نسخه‏اى نوشته شده است‏بايد مجددا با اصل نسخه مقابله و بازخوانى شود و تنها به رونويسى بسنده نشود، و همان‏طور كه نمى‏توان سخنى را بدون شنيدن، به پيامبر و امام نسبت داد منقولات روايى را هم كه ممكن است‏به اشتباه نقل شده باشد نمى‏توان به معصوم نسبت داد، بنابراين كتب حديثى كه با نسخه اصل مقابله نشده باشد از ضمانت لازم برخوردار نخواهد بود .

خوشبختانه بسيارى از كتب حديث از جمله نهج‏البلاغه كه نزد مشايخ قرائت‏يا سماع شده و دستخط «بلاغ‏» و «مقابله‏» شيخ و استاد در آن ثبت است از دستبرد حوادث مصون مانده است . (61)

براى نمونه، جريان فوق را در نسخه نهج‏البلاغه كه در كتابخانه مرحوم آيت‏الله حكيم در نجف اشرف است ملاحظه نماييد:

نسخه را فردى به نام سيد نجم‏الدين حسينى كتابت كرده و در تاريخ روز شنبه آخر ماه صفر سال 667 از آن فراغت‏يافته است، بر اين نسخه خط شيخ نجيب‏الدين كه استاد او بوده وجود دارد كه سيدنجم‏الدين روايات نهج‏البلاغه را از استاد خويش شيخ نجيب‏الدين روايت كرده است و خط استاد اين چنين بر روى كتاب مى‏باشد:

«انهاه احسن الله توفيقه قراءة و شرحا لمشكله و غريبه نفعه‏الله و ايانا به بمحمدو آله‏» كه اعلام كرده است اين كتاب را نزد استاد خوانده و استاد مشكلات و غريب آنرا براى او شرح كرده است .

نيز بر روى نسخه فوق از قول شيخ نجيب‏الدين آمده است:

قرء على السيد الاجل المرتضى نجم‏الدين . . . كل هذا الكتاب . . . فكمل له الكتاب كله و شرحت له مشكله . . . و اذنت له فى روايته عنى عن السيد الفقيه . . . عن‏السيد الرضى . . .

نيز بر روى اين نسخه صورت مقابله آن با نسخه صحيحه كتابخانه نجف در ماه مبارك رمضان سال 726 نوشته شده است .

اين چنين بوده است كه علماء، نهج‏البلاغه را روايت كرده و آيندگان از پيشينيان آنرا دريافت مى‏داشتند و اين نسخه در كتابخانه آيت‏الله حكيم موجود است و شخصا آنرا ديده‏ام و هر كس مى‏تواند آنرا ببيند . (62)

مرحله سوم، تدريس و تحفيظ

از همان آغاز انتشار نهج‏البلاغه در زمان مؤلف، اين كتاب در بين مردم شناخته شد و مورد تدريس قرار گرفت زيرا هم از لفظ و ادبيات ممتازى برخوردار بود و هم از نظر مفهوم و محتوى و علوم و حكمت، بى‏نظير بود و در شكل و شيوه در اوج از نثر عربى زيبا و ارزشمند قرار داشت . (63)

در قرن صدور نهج‏البلاغه بخش مهم از تدريس، مربوط به علوم حديث و روايت و تدوين آن بود كه در حوزه‏هاى علمى مورد توجه خاص اساتيد و شاگردان قرار مى‏گرفت (بطوريكه يك ركن مهم حوزه‏ها تدريس علوم حديث و روايت و تدوين آن به حساب مى‏آمد) .

عده‏اى از علماء و مدرسين، نهج‏البلاغه را از علامه شريف‏رضى روايت كرده‏اند و بدين ترتيب خود شريف‏رضى كتاب نهج‏البلاغه را براى شاگردانش تدريس مى‏كرده و درباره انتخاب احاديث و كيفيت تدوين و حذف قسمت‏ها و ساير مطالب براى آنان توضيح داده است .

1 - يكى از شاگردان ممتاز علامه شريف‏رضى برادرزاده او «سيده نقيبه‏» دختر سيد مرتضى است كه در دروس نهج‏البلاغه عموى خود شركت مى‏كرده است، عبدالرحيم بغدادى معروف به ابن لاخوة مى‏گويد: دختر سيد شريف مرتضى نقل كرد كه عمويم نهج‏البلاغه را به من درس داد و قرائت كرد .

2 - ابومنصور عكبرى نيز نهج‏البلاغه را نزد علامه شريف‏رضى خوانده و از او روايت كرده است . رواندى شارح نهج‏البلاغه مى‏گويد ابونصرغارى از ابومنصور عكبرى از علامه شريف‏رضى، نهج‏البلاغه را روايت كرده است .

3 - عبدالكريم بن محمد ديباجى معروف به سبط بشرحافى يكى از راويان نهج‏البلاغه است كه چنين مى‏گويد: علامه شريف‏رضى نهج‏البلاغه را به من درس داد و من از او شنيدم، راوندى گويد ابن الاخوة به ما خبر داد از ابوالفضل تافلى و او از سيد رضى .

4 - محمد بن على حلوانى نيز كتاب نهج‏البلاغه را از علامه سيدرضى نقل كرده است راوندى گويد سيد ابوالصمصام ذوالفقار بن محمد بن معبد الحسينى از حلوانى از شريف‏رضى روايت كرده است .

5 - شيخ الطائفه ابو جعفر محمدبن الحسن الطوسى كتاب نهج‏البلاغه را از علامه شريف‏رضى نقل كرده است راوندى گويد: ابوجعفر محمد بن على بن محسن حلبى از شيخ طوسى و او از علامه سيدرضى نقل كرده است .

حفظ نهج‏البلاغه

حفظ نهج‏البلاغه از آغاز بعنوان يك سنت و روش متداول دانش‏آموزى و دانش‏جويى شروع شد و بر زبان علماء و خطيبان جارى مى‏گشت و در مجالس و محافل به‏عنوان بهترين كلام و محتوى مورد استفاده و گفتگو قرار مى‏گرفت .

و در طول تاريخ عده‏اى از علاقمندان حديث‏به حفظ آن اهتمام داشته‏اند و بدان تبرك مى‏جستند همان‏طور كه قرآن را حفظ و بدان افتخار مى‏كردند براى روشن شدن اين كه خواندن و حفظ نهج‏البلاغه چقدر مورد توجه بوده و مخصوصا اهل فضل و ادب با چه علاقه و اصرارى بدان روى كرده و از آن استفاده مى‏نمودند به كلام ابن ابى الحديد توجه كنيد .

. . . و من سوگند ياد مى‏كنم به آنكه همه امت‏ها بدان قسم ياد كنند كه اين خطبه را (خطبه 216 درباره الهيكم التكاثر) از پنجاه سال پيش تا امروز بيش از هزار مرتبه خوانده‏ام . (64)

حفظ نهج‏البلاغه در طول تاريخ از اهميت اين كتاب و جايگاه رفيع و محكمى كه در فرهنگ اسلامى داشته است‏خبر مى‏دهد كه آنرا يك كتاب معتبر و اصيل دست اول مى‏دانستند و بعنوان پشتوانه‏اى بر سنديت آن محسوب مى‏شود و در واقع اين كتاب در فرهنگ متون اسلامى و اينكه از سخنان اميرالمؤمنين است تلقى به قبول شده است .

اينك به برخى از حافظان نهج‏البلاغه اشاره مى‏شود:

1 - قاضى جمال‏الدين محمدبن الحسين بن محمد كاشانى كه نزديك به عصر شريف‏رضى بوده است، ايشان نهج‏البلاغه را از حفظ مى‏نوشته است . (65)

2 - خطيب ابوعبدالله محمد الفارقى متوفاى 564 . (66)

3 - علامه سيد محمد يمانى مكى حائرى متوفاى 1280 در كربلاى معلى . (67)

4 - دانشمند، مورخ و شاعر، شيخ محمد حسين مروت كه ايشان علاوه بر حفظ نهج‏البلاغه تمام كتاب قاموس اللغة و شرح نهج‏البلاغه ابن ابى الحديد و چهل هزار قصيده را از حفظ داشته است . (67)

5 - خطيب، سيد صالح قلى . (68)

6 - آية‏الله خزعلى از علماى معاصر كه علاوه بر حفظ قرآن و نهج‏البلاغه، صحيفه سجاديه را هم از حفظ دارند . جالب توجه اينكه نهج‏البلاغه را در حدود پنجاه سالگى و صحيفه را در حدود شصت‏سالگى حفظ كرده‏اند . ادام الله ظله الوارف .

مرحله چهارم، تفسير و ترجمه

از همان آغاز انتشار نسخه‏هاى خطى نهج‏البلاغه و استقبال علما و خطبا از آن، عده‏اى از نويسندگان و محققان به فكر نوشتن شرح و تفسير آن برآمدند و حوالى عصر شريف‏رضى اين كار شروع شد و در زمان نسبتا كوتاهى حدود هفتاد شرح بر آن نگاشتند . از كسانيكه نهج‏البلاغه را شرح كرده و مى‏توان گفت از قديمى‏ترين شارحان بحساب مى‏آيند افراد ذيل مى‏باشند:

1 - ضياءالدين ابوالرضا فضل‏الله بن على راوندى، در آغاز جوانى براى تحصيل از كاشان عازم بغداد شدم و در آنجا نسخه اصلى نهج‏البلاغه را به خط مولف يافت و در ربيع‏الاول 511 ه . ق نسخه‏بردارى از آن را به اتمام رسانيد، و سپس در تطبيق و شرح و تفسير آن پرداخت . (68)

2 - احمدبن محمد وبرى خوارزمى از علماى قرن 6 ه . مؤلف آنها كه آن را پيش از 552 ه . نگاشته است . (69)

3 - على بن ناصر سرخسى كه پيش از سال 645 ه . به نام اعلام نهج‏البلاغه به نگارش درآورده و در آن لغات مشكل نهج‏البلاغه را شرح كرده است . (70)

4 - ابوالحسن على بن زيد بيهقى (م: 565 ه) به عنوان معارج نهج‏البلاغه وى از علماى جامع و مشهور دوره خود بوده است و شرح وى سرشار از نكته‏هاى دقيق علمى است در حقيقت‏شرح وى قديمى‏ترين شرح موجود نهج‏البلاغه است كه در سال 552 آن را به پايان برده است .

5 - قطب‏الدين ابوالحسين سعيد بن هبة‏الله رواندى (م: 573 ه) وى دانشمندى جامع الاطراف داراى تاليفات بسيار بوده كه سنهاج‏البراعة فى شرح نهج‏البلاغه را در سال 556 ه . به اتمام رسانده است اين كتاب شرحى مهم و معروف است . (71)

6 - قطب‏الدين ابوالحسن محمدبن حسين بيهقى كيذرى نيشابورى كه از علماى خراسان و از فقيهان، محدثان و ادباى جليل القدر قرن 6 ه . است در سال 576 شرحش را به نام «حدائق الحقائق فى فسر دقائق افصح الخلائق‏» نگاشته است‏شرح وى شرحى است ادبى، لغوى، كلامى و سرشار از مباحث استوار و ارجمند و نكته‏هاى بديع و على‏رغم اختصارش از بهترين شروح است . (72)

7 - افضل‏الدين حسن بن على بن احمدبن على ماه آبادى از علما و ادباى قرن ششم ه . كه قبل از سال 585 ه . شرحى بر نهج‏البلاغه نگاشته است وى از خانواده‏اى اهل علم و ادب بوده است . (73)

8 - فخرالدين ابوعبيدالله محمدبن عمر رازى (م: 606 ه) مفسر مشهور اهل سنت كه شرح نهج‏البلاغه او مثل تفسير قرآن وى ناتمام ماند . (74)

9 - ابوالفضل يحيى بن ابى طى حميد بن ظاهر طائى بخارى حلبى (م: 630 ه) وى از علماى بزرگ شيعه حلب مى‏باشد، شرح نهج‏البلاغه او در شش مجلد بوده است . (75)

ترجمه‏هاى نهج‏البلاغه

يكى از نمونه‏هاى رويكرد نويسندگان و پژوهشگران به نهج‏البلاغه ترجمه‏هاى نهج‏البلاغه در طول تاريخ است . به گزارشى در اين زمينه توجه فرماييد .

تا سال 1359 (76) ، حدود 80 ترجمه نهج‏البلاغه نگاشته شده كه از اين تعداد چهار ترجمه به زبان اردو، چهار ترجمه به زبان انگليسى و يك ترجمه به زبان گجراتى و بقيه به زبان فارسى است .

البته، پس از تاريخ فوق ترجمه‏هاى زيادى به زبان‏هاى مختلف منتشر شده است كه بنياد نهج‏البلاغه به جمع و بررسى آنها اقدام كرده و در فرصت مناسب منتشر خواهد شد .

قابل ذكر است كه كلمات قصار نهج‏البلاغه توسط مرحوم دكتر ميرمحمود دعوتى و گروهى از مترجمان به چهارده زبان ترجمه شده و به بنياد نهج‏البلاغه تحويل گرديده و اين بنياد مشغول بررسى و تكميل آنهاست كه امسال ترجمه به زبان روسى و سواحلى از دايره تحقيق و ارزيابى گذشته و آماده چاپ و نشر مى‏باشد .

همچنين ترجمه و تفسيرى از نهج‏البلاغه توسط شعبه بنياد نهج‏البلاغه در هندوستان تهيه و به شكل رساله‏هايى منتشر شده كه البته هنوز تكميل نشده است .

مرحله پنجم، ظهور در رسانه‏ها و فرهنگ جامعه

قبل از پيروزى انقلاب اسلامى - شيدالله اركانه - قرآن و نهج‏البلاغه در جامعه مهجور و مغفول بود و جز در موارد خاص و مجالس و محافل محدود، در ميان توده مردم و بستر فرهنگ كشور مطرح نبود، اما بحمدالله پس از پيروزى انقلاب اسلامى برهبرى امام خمينى رضوان‏الله تعالى عليه، اين دو گوهر گرانبها از انزوا و مهجوريت‏به درآمد و كم و بيش در رسانه‏ها ظهور كرد و همايش‏هاى داخلى و مسابقات بين‏المللى قرآن و نهج‏البلاغه از قشرها و نهادهاى مختلف دانشجويان، نيروهاى مسلح، بانوان و كودكان حتى كودكان خردسال زير هفت‏سال از آن منعكس شدن و مؤسساتى كه به تحقيق و آموزش و انتشار قرآن مى‏پردازند معرفى گرديدند و «راديو قرآن‏» و «سيماى قرآن‏» تاسيس گرديد و در مجموع تا حدود زيادى از مظلوميت نهج‏البلاغه و صاحب اصلى آن كاست .

و نيز علاوه بر حوزه‏ها در دانشگاه‏ها بعنوان يك درس رسمى مورد توجه قرار گرفت و حصار محدوديت و ممنوعيت‏شكست و زمينه اقبال و استقبال اساتيد و دانشجويان فراهم آمد و همايش و كنگره‏هايى در اين رابطه برگزار شد .

با همه اين تفصيلات گرچه از وضع موجود تا وضع مطلوب فاصله زيادى داريم و هنوز كارهاى اساسى و فراوانى بايد انجام شود تا فرهنگ جامعه تبديل به فرهنگ قرآنى و علوى گردد، ولى بايد پذيرفت كه كارهاى مهمى بويژه درباره نهج‏البلاغه كه صورت گرفته و مى‏توان گفت گام‏هاى نخستين برداشته شده و آشنايى اجمالى نسل معاصر با اين مجموعه نفيس حكمت و دانش دست داده است . مجموعه‏اى كه پس از گذشت هزار سال همواره عظمت علمى و ادبى آن در اوج اقتدار است .

بنياد نهج‏البلاغه در سال 1360 به‏مناسبت هزارمين سال تاليف نهج‏البلاغه كنگره بين‏المللى هزاره نهج‏البلاغه را برگزار كرد كه با پيام رهبر كبير انقلاب اسلامى حضرت امام خمينى رضوان‏الله عليه رسميت‏يافت و براى اولين بار در تاريخ (و به‏رغم همه حق‏كشى‏هاى مداوم زمامداران جور، عليه على عليه‏السلام و فرهنگ علوى براى نهج‏البلاغه و احياى ميراث علمى بزرگمرد عالم اسلام پس از پيامبر)، چنين همايش جهانى با شركت انديشمندان و محققانى از كشورهاى مختلف برگزار شد و در رسانه‏ها به شكل جدى و وسيع منعكس گرديد و بعنوان يكى از بركات انقلاب اسلامى در تاريخ خبرگزارى پارس (جمهورى اسلامى) در 160 سطر به روى آنتن بين‏المللى رفت و اين كنگره در سال‏هاى بعد در ايام ولادت با سعادت امير مؤمنان على عليه‏السلام (13 رجب) در تهران برگزار مى‏گردد كه بحمدالله تاكنون چهارده كنگره بين‏المللى و همايش داخلى درباره نهج‏البلاغه و موضوعات آن برگزار گرديده است و از دهها دانشمند و محقق و خطيب و نويسنده دعوت به‏عمل آمده و صدها مقاله و رساله و سخنرانى عرضه شده است .

استقبال خبرنگاران و گزارشگران متعهد و علاقمند رسانه‏ها و موج گزارش‏هاى شورانگيز آنان در طول برگزارى كنگره‏ها فراتر از حد تصور و معمول يك خبر و مراسم عادى بشمار مى‏آيد و اين خدمت‏بسزايى بود كه نهج‏البلاغه درجامعه ما شناخته شد و در فرهنگ ملى ما جا افتاده و مبداء و منشا حركت ريشه‏دار و پيوسته‏اى گرديده است .

بنياد نهج‏البلاغه آمارى از انعكاس نهج‏البلاغه و موضوعات آن و نيز تاريخ شخصيت امير مؤمنان در مطبوعات و جرايد تهيه كرده كه ادامه داردو تا سال 1370 ش حدود 4000 مقاله در مورد نهج‏البلاغه و اميرالمؤمنين (ع) در مطبوعات مسنتشر شده است . در دانشگاه‏ها نيز موج رويكرد به نهج‏البلاغه همواره فزونى داشته است و تدريس نهج‏البلاغه كمابيش و در سطوح مختلف شروع شده است گرچه كمبود استاد و نقص برنامه‏ها و جدى نگرفتن بعضى از مسؤولان نتوانسته عطش دانشجويان را فرو نشاند و عمق و عظمت كلام علوى را آشكار سازد و مى‏طلبد كه توجه و سرمايه گذارى بيشترى معطوف گردد . از نكات ارزنده و اميدوار كننده، نوشتن پايان‏نامه‏هاى دانشجويان درباره موضوعات نهج‏البلاغه و شخصيت امير مؤمنان است كه رساله‏هاى جالب كه نشان‏دهنده تحقيقات و مطالعات دانشجويان است تاليف گرديده است كه بنياد نهج‏البلاغه با مكاتبه با دانشگاه‏هاى مختلف درصدد جمع‏آورى و ارزيابى و انتشار و معرفى آنهاست . نيز قرار گرفتن دو واحد درسى نهج‏البلاغه در بعضى از رشته‏هاى علوم انسانى از گام‏هاى مثبت در سطح دانشگاه‏هاى سراسر كشور است كه مى‏تواند منشا مطالعات و تحقيقات دانشجويان علاقمند واقع شود .

تاسيس دانشكده و پژوهشكده نهج‏البلاغه از سوى بنياد نهج‏البلاغه و با همكارى دانشگاه اهل بيت (ع) از گام‏هاى ديگرى است كه تدريس نهج‏البلاغه را نهادينه ساخته و در سطوح عالى به تربيت استاد و محقق نهج‏البلاغه پرداخته است، اين افتخارى است‏براى ما خادمين نهج‏البلاغه كه براى اولين بار در ايران و پس از پيروزى انقلاب اسلامى تدريس نهج‏البلاغه بعنوان درسى مستقل عنوان شده است و اين كتاب ارزشمند پس از قرن‏ها مظلوميت و مهجوريت‏به صحنه رسمى فرهنگ كشور بازگشته و به‏رغم كارشكنى‏هاى دشمنان، در جايگاه اصلى خود قرار گرفته است .

مرحله ششم، دستورالعمل و ورود در نظام اجتماعى سياسى

اينك زمان آن فرا رسيده است كه نظام پارلمانى و قانونگذارى ما پس از بيست‏سال در يك حركت قاطع و شجاعانه، نهج‏البلاغه بويژه عهدنامه مالك اشتر را با كارشناسى‏هاى دقيق و عالمانه منشا طرح‏ها و لايحه‏ها قرار داده، به صحن علنى مجلس شوراى اسلامى و كميسيون‏هاى مربوطه وارد ساخته، به شكل قانون رسمى تصويب نموده و به دولت و قوه مجريه ابلاغ كرده تا ملت از ثمرات ارزنده و حياتبخش آن بهره‏ور گردد و بعنوان قانونى مترقى و بى‏نظير در تاريخ قانونگذارى به ثبت رسيده و ديگر مجالس از آن الگو گيرند .

اگر مجلس ششم جمهورى اسلامى اين توفيق را پيدا كند كه فرمان‏هاى امام اميرالمؤمنين على عليه‏السلام را در موارد مختلف به شكل قانون درآورد افتخار بزرگى براى خود كسب كرده و اين خدمت عظيم ماندگار، وفادارى مجلس شوراى اسلامى به خون شهيدان اسلام از آغاز تا امروز، و نيز به وصيت‏نامه سياسى الهى امام راحل خواهد بود كه فرمودند:

«ما مفتخريم كه كتاب نهج‏البلاغه كه بعد از قرآن بزرگترين دستور زندگى مادى و معنوى و بالاترين كتاب رهايى‏بخش بشر است و دستورات معنوى و حكومتى آن بالاترين راه نجات است از امام معصوم ماست‏» .

بطور جدى عمل نموده و به نداى آنحضرت پاسخ مثبت و مناسب داده است .

پانوشت:
1 - درباره تاريخ علامه شريف‏رضى به كتاب‏هاى زير مراجعه شود:
الف: عبقرية الشريف الرضى، زكى مبارك
ب: حياة الشريف الرضى، عبدالحسين حلى
ج: الشريف الرضى، محمد هادى امينى
د: سيدرضى مؤلف نهج‏البلاغه، على دوانى
ه: فروغ فقه و ادب، سيد محسن دين‏پرور
2 - نهج‏البلاغه خطبه 21 و 32 و قصار 78 .
3 - الغدير: 4/193 .
4 - اسامى حافظان نهج‏البلاغه در الغدير: 4/193 .
5 - اسامى شارحان نهج‏البلاغه: الغدير: 4/186 .
6 - كتابنامه نهج‏البلاغه: رضا استادى، البته اين كتاب در سال 1395 به چاپ رسيده است و در طول بيست‏سال پس از آن قطعا شروح و ترجمه‏هاى زيادى تاليف شده است . در اين زمينه بنياد نهج‏البلاغه اثرى تدوين كرده است‏بنام كتابشناسى امير المؤمنين (ع) و نهج‏البلاغه كه در آن به كليه ترجمه‏ها و شروح و در مورد نهج‏البلاغه نيز اشاره شده است .
7 - نگاه كنيد به فهرست‏هاى ابى‏العباس نجاشى متوفاى 450 و فهرست‏شيخ منتجب‏الدين متوفاى 585 .
8 - الغدير: 4/193 .
9 - الغدير: 4/195 .
10 - شرح نهج‏البلاغه، ابن ابى‏الحديد: 11/153 .
11 - همان: 2/544 .
12 - همان: 1/205 - الغدير: 4/197 .
13 - مروج‏الذهب: 2/419
14 - در همين مقاله به اين منابع اشاره مى‏شود .
15 - شرح نهج‏البلاغه، ابن ابى‏الحديد: 2/546 - الغدير: 4/195 .
16 - مصادر نهج‏البلاغه: 1/90 .
17 - مقدمه شرح عبده بر نهج‏البلاغه .
18 - كامل مبرد: 1/13 .
19 - نهج‏البلاغه، خطبه 181 .
20 - شرح نهج‏البلاغه، ابن ميثم: الذريعه: 7/204 .
21 - مصادر نهج‏البلاغه: 1/389 .
22 - مقدمه ابوالفضل ابراهيم بر شرح نهج‏البلاغه، ابن ابى‏الحديد صفحه 5 .
23 - كفاية‏الطالب، تاليف‏الحافظ الكنجى باب 58 ص 211 - تاريخ حافظ البغدادى: 11/48 و 50 .
24 - الغدير: 2/45 .
25 - الغدير: 2/88 .
26 - مناقب خوارزمى: 77 .
27 - الطبقات اكبرى، ج 6، ص 168; بهج‏الصباغه، ج 1، ص 23 .
28 - فهرست طوسى ص 140; الذريعه، ج 7، ص 189; قاموس الرجال ج 4، ص 590 .
29 - رجال نجاشى، ص 8; معجم رجال الحديث، ج 4، ص 132; قاموس الرجال، ج 1، ص 165 .
30 - رجال نجاشى، ص 17; فهرست طوسى، ص 35 .
31 - رجال نجاشى، ص 434; الفهرست ابن نديم، ص 108; معجم رجال الحديث، ج 9، ص 308 .
32 - رجال طوسى، ص 146; رجال نجاشى، ص 415; فهرست طوسى، ص 249 .
33 - فهرست ابن نديم، ص 111; الذريعه، ج 7، ص 191; مصادر نهج‏البلاغه، ج 1، ص 57 .
34 - رجال نجاشى، ص 321; فهرست طوسى، ص 159 .
35 - فهرست ابن نديم، ص 115; الذريعه، ج 7، ص 190 .
36 - رجال نجاشى، ص 198; الذريعه، ج 7، ص 189 .
37 - رجال طوسى، ص 414; رجال نجاشى، ص 18; الذريعه، ج 7، ص 188; ماهو نهج‏البلاغه، ص 27 .
38 - رجال نجاشى، ص 26 .
39 - تاريخ بغداد، ج 11، ص 41; ايضاح المكنون، ج 1، ص 421 .
40 - رجال نجاشى، ص 247 .
41 - الاعجاز و الاعجاز، ص 28 .
42 - رجال نجاشى، ص 17; فهرست طوسى، ص 37 .
43 - فهرست ابن نديم، ص 167; تاريخ الادب العربى، ج 1، ص 179 .
44 - رجال نجاشى، ص 241; فهرست طوسى، ص 191 .
45 - الذريعه، ج 13، ص 217 .
46 - شرح نهج‏البلاغه، ابن ابى الحديد، مقدمه ابوالفضل ابراهيم بر شرح نهج‏البلاغه ابن ابى الحديد صفحه 7 .
47 - شرح نهج‏البلاغه ابن ابى‏الحديد: 6/278 .
48 - شرح نهج‏البلاغه ابن ابى‏الحديد: 1/24 .
49 - شرح نهج‏البلاغه، ابن ميثم: ج 4، ص 147 .
50 - شرح نهج‏البلاغه، ابن ابى الحديد، ج 3، ص 59; مصادر نهج‏البلاغه، ج 1، ص 187; شرح نهج‏البلاغه، ابن ميثم، ج 4، ص 147 .
51 - مصادر نهج‏البلاغه، ج 1، ص 187 .
52 - فهرست نسخه‏هاى خطى كتابخاغنه آيت‏الله مرعشى، ج 10، ص 206 .
53 - تراثنا، ش 5، ص 64 .
54 - تراثنا، ش 5، ص 65 .
55 - تراثنا، ش 5، ص 63 .
56 - فهرست نسخه‏هاى خطى مدرسه سپه سالار، ج 2، ص 155 .
57 - فهرست نسخه‏هاى خطى، مركز احياء ميراث اسلامى، ج 2، ص 127 .
58 - فهرست نسخه‏هاى خطى كتابخانه آيت‏الله مرعشى نجفى، ج 6، ص 292 .
59 - صحيفه مكتبه اميرالمؤمنين (ع)، ش 2، ص 46 .
60 - ثراثنا، ش 5، ص 69 .
61 - دراية الحديث: كاظم مدير شانه‏چى: /134 .
62 - مصادر نهج‏البلاغه: 1/193 .
63 - مقدمه ابوالفضل ابراهيم بر شرح نهج‏البلاغه ابن ابى الحديد .
64 - شرح نهج‏البلاغه، ابن ابى الحديد: 11/153 .
65 - فهرست‏شيخ منتجب‏الدين .
66 - تاريخ ابن كثير: 12/260 - «المنتظم‏» ابن جوزى: 10/229 .
67 - الغدير: 4/186 .
68 - المحقق الطباطبائى في ذكراه السنوية الاولى، ج 3، ص 1046; الذريعه، ج 14، ص 143 .
69 - فهرست نسخه‏هاى خطى كتابخانه سپه سالار، ج 2، ص 123 .
70 - فرمان مالك‏اشتر، ص 16; كاوشى در نهج‏البلاغه، بنياد نهج‏البلاغه، صص 282 و 281 .
71 - ذريعه، ج 14، ص 126 و ج 23، ص 157 .
72 - ذريعه، ج 6، ص 285; ريحانة الادب، ج 4، ص 483 .
73 - تاريخ الحكما، ص 293; مصادر نهج‏البلاغه، ج 1، ص 221 .
74 - تاريخ الحكما، ص 293; مصادر نهج‏البلاغه، ج 1، ص 211 .
75 - لسان الميزان، ج 6، ص 263; ذريعه، ج 14، ص 153 .
76 - نهج‏البلاغه تا اين تاريخ به زبان‏هاى زير ترجمه شده است:
- انگليسى - فرانسه - ايتاليايى - تركى استانبولى - اردو - مالايى - آلبانيايى - بوسنيايى - آشورى - ارمنى - سواحلى - هوسائى - ژاپنى - چينى - روسى - اسپانيائى.
 

 

ارسال شده در : 1389/9/10 - 04:52:56

این صفحه را برای یک دوست بفرستید.

با تشکر ! پيام شما ارسال شد
ارسال شده در : 1389/9/10 - 04:52:56

این صفحه را برای یک دوست بفرستید.

با تشکر ! پيام شما ارسال شد