نگاهى به شرح معارج نهج البلاغه بيهقى
ابوالحسن على بن زيد بيهقى مشهور به فريد خراسان و ابن فندق از عالمان حكيم، اديب و رياضيدان سده ششم است كه در فاصله سالهاى (499 تا 565 ق) مى زيسته است.
او چونان كه خود در سرگذشت خويش مى نويسد:
«در روز شنبه 27 شعبان (490 ق) و اندى در سبزوار (بيهق) از مادر بزاد. در آغاز به خواندن كتابهاى ادبى پرداخت. «تاج المصادر» ابوجعفر مقرى ، را در (514 ق) از بر كرد و در (516 ق) نزد احمد ميدانى شاگردى كرد. با ابراهيم خراز [خزّاز] متكلّم و امام محمد نزارى آمد و شد داشت. پدرش در پايان جمادى الثانى (517 ق) درگذشت و او در ذى الحجه سال (518 ق) به مرو رفت و نزد تاج القضاة ابوسعيد يحيى بن صاعد فقه خواند و در ربيع الاول سال (521 ق) به نيشابور رفت. در (526 ق) قاضى شهر بيهق شد. در شوال (526 ق) به رى رفت و تا جمادى الاول (527 ق) در آنجا ماند و به كتابهاى رياضى از حساب و جبر و مقابله و احكام مى نگريست. استاد رياضى او در خراسان عثمان جادوكار خراسانى بود و او آن را نزد وى به كمال رساند. در ربيع الاول سال (529 ق) به نيشابور بازگشت و در (530 ق) نزد قطب الدين محمد مروزى به سرخس رفته حكمت فرا گرفت. باز در 27 شوال (532 ق) به نيشابور رفت و تا رجب (549 ق) در آنجا ماند. وى سپس به شهر خويش رفته است».(1)
درگذشت بيهقى به سال (565 ق) يا (566 ق) بوده است.
بيهقى افزون بر استادانى كه در سطور فوق ياد شد از محضر كسانى ديگر نيز بهره جسته كه از آن جمله اند: پدر وى زيد بن حسن بن محمد بيهقى ، ابراهيم محمد خراز [خزّاز] كه از پارسايان است، و على بن هيثم نيشابورى كه بسيار شيوا و سخن آفرين است.
مذهب بيهقى
در اين باره كه مذهب بيهقى كدام است اختلاف نظر شده برخى او را از اهل سنت دانسته و برخى ديگر او را در شمار شيعيان آورده اند.
دانش پژوه در مقدمه خود بر«معارج» از آن ياد مى كند كه:
ابن شهر آشوب در«معالم العلماء» و «مناقب» او را از استادان خود ذكر مى كند.
عبدالله افندى در«رياض العلماء» درباره او چنين مى آورد كه:«الشيخ ابوالحسن ابن الشيخ ابى القاسم زيد بن الحسين البيهقى كان من اجلّة مشايخ ابن شهرآشوب و من كبار اصحابنا»؛ ابوالحسن بيهقى از استادان ابن شهرآشوب و از بزرگان اصحاب (هم مسلكان) ماست.
نورى در «مستدرك»، عاملى در «اعيان الشيعه» و آقابزرگ در «اعلام الشيعه» او را شيعى دانسته اند.
اما از آن سوى خوانسارى در «روضات الجنّات» او را از دانشمندان «آنان» مى داند.
بهمنيار او را به گواهى نگارشهايش سنى مى داند و كردعلى هم در مقدمه «تتمة صوان الحكمه» او را «سنى جماعى » مى شمرد.
نگارنده مقدمه «معارج» پس از يادآورى اين ديدگاهها به تقويت اين نظر مى پردازد كه او از اهل سنت باشد، و اين ديدگاه دور از واقع نيست؛ چه اين كه بيهقى در مقدمه خود بر «معارج» پس از صلوات بر محمد مصطفى صلّى الله عليه و آله چنين مى آورد: «وعلى اصحابه الصديق، والفاروق، و ذى النورين، والمرتضى تحيات لاتزجى على شُرُفها سُجوف».
در اين ميان اين كه وى از استادان ابن شهرآشوب شيعى است، و با اين كه در «جوامع احكام النجوم» با تعبير «و على آله الاخيار» بر خاندان پيامبر صلّى الله عليه و آله هم درود مى فرستد هيچ با اين حقيقت تاريخى ناسازگار نيست؛ چرا كه در آن روزگار نه تلمّذ سنّى نزد شيعى نامأنوس بوده، نه دانش اندوزى شيعى نزد سنّى غريب مى نموده و نه درود فرستادن بر خاندان پيامبر صلّى الله عليه و آله نزد عالمان اهل سنت كارى خلاف مذهب شمرده مى شده است.
به هر روى ، مى توان بيهقى را از عالمان اهل سنّت و از آن دسته كه به اهل بيت نيز علاقه مى ورزيده و به فضايل اميرمؤمنان عليه السّلام اعتراف داشته اند دانست.
آثار بيهقى
بيهقى را آثارى چند است (2) و از آن جمله مى توان اين آثار را برشمرد:
1 ـ تلخيص مسائل من الذريعه الى اصول الشريعه كه خلاصه و گزارش از كتاب الذريعه سيد مرتضى است. ابن شهرآشوب در «معالم العلماء» از اين اثر ياد كرده است.
2 ـ تتمة صوان الحكمه كه تكمله كتاب «صوان الحكمه» ابوسليمان محمدبن طاهر سجستانى است كه مشتمل بر تراجم احوال حكما و فوايد و سخنان ايشان بوده است. بيهقى كتاب «تتمه» را ميان سالهاى (553 و 565 ق) تأليف كرده است. نام ديگر اين كتاب «تاريخ حكماء الاسلام» است. (3)
3 ـ وشاح دمية القصر. اصل كتاب «دمية القصر» تأليف على بن حسن بن على بن ابى طيّب باخرزى (ف. 467 ق) و درباره احوال و آثار ادباى عرب است و بيهقى تكمله يا ذيلى بر اين كتاب نوشته و آن را بدين نام خوانده است.
4 ـ لباب الانساب كه به سال (558 ق) تأليف شده است. به نظر مى رسد اين كتاب تكمله يا فشرده اى از كتاب «الانساب» ابوسعيد سمعانى (ف. 562 ق) باشد.
5 ـ تاريخ بيهق كه به تاريخ اين ناحيه از ايران و نيز شرح حال عالمان و برجستگان اين سامان مى پردازد. اين كتاب به سال (563 ق) تأليف شده و به تصحيح احمد بهمنيار و با مقدمه علامه محمد قزوينى نيز به چاپ رسيده است.(4) ـ جوامع احكام النجوم كه درباره علم نجوم است و بيهقى در آغاز آن نسب خود و فهرستى از نگارشهاى خويش تا زمان تأليف اين كتاب را آورده است.
7 ـ عرائس النفائس درباره امثال و حكم است و مؤلف در شرح نهج البلاغه خويش از آن ياد كرده است.
8 ـ ازهار الرياضى المريعه و تفاسير الفاظ المحاورة و الشريعه، باز هم در همين باره كه در شرح نهج البلاغه از آن با نام ازاهير الرياض المونقه ياد شده است.
9 ـ مجامع الامثال و بدايع الاقوال كه درباره مثلها است و در شرح نهج البلاغه چندين بار از آن ياد شده است.
10 ـ غرر الامثال و درر الاقوال كه درباره مثلهاى عربى است.
11 ـ ذخائر الحكم
12 ـ اسرار الحكم
13 ـ اظهار الازهار على اشجار الاسرار
14 ـ قصص؛ احتمالاً همان است كه ياقوت با نام حصص الاصفياء فى قصص الانبياء از آن ياد كرده است.
15 ـ تفسير؛ اين كتاب احتمالاً همان است كه ياقوت با نام اسامى الادويه و خواصها و منافعها يا تفاسير العقاقير ياد مى كند. چنان كه از نام اين كتاب پيداست اين اثر درباره داروشناسى بوده است.
16 ـ معارج نهج البلاغه كه اينك به بررسى آن مى پردازيم:
معارج نهج البلاغه
فريد خراسان كتاب معارج نهج البلاغه را كه شرحى كوتاه و فشرده بر كتاب نهج البلاغه است به سال (552 ق) تأليف كرده است. اوـچنان كه آقاى دانش پژوه در مقدمه خود مى آوردـاين كار را در دو بخش به انجام رسانده: بخش نخست را در نهم ربيع الثانى (552 ق) به پايان برده و بخش دوم را (از بند 1579 تا 2221) در سيزدهم جمادى الاول (552 ق) به پايان رسانده است.
بيهقى مى گويد: «من نهج البلاغه را در سال (516 ق) نزد امام زاهد حسن بن يعقوب بن احمد قارى كردى نيشابورى خوانده ام و او به خط خود در اين باره گواهى داده است. او نيز آن را از شيخ جعفر دوريستى كه هم محدّث و هم فقيه است شنيده است. تمام كتاب را من خود نيز از پدرم امام ابوالقاسم زيد بن محمد بيهقى كه از شيخ جعفر دوريستى اجازه اى داشته شنيده ام و خط شيخ جعفر گواهى عادل در اين باره است».(5)
بيهقى مى افزايد: [علاوه بر اين دو طريق] بخشى از كتاب از طريق برخى از رجال ديگر نيز به طريق سماع به من رسيده است.
فريد خراسان درباره سند نهج البلاغه نزد وى مى نويسد: سند صحيح اين كتاب به محمد بن همام بغدادى شاگرد سيد رضى مى رسد. (6)
اينك چند نكته درباره شرح بيهقى
1 ـ بيهقى اين كتاب را به درخواست برخى از بزرگان نوشته است. او در بند 15 شرح از اين ياد مى كند كه يكى از افاضل و دوستان مرا به شرح الفاظ نهج البلاغه خواند و من گفتم: «بهارم به كرانه آمده است و به پايان پاييز رسيده ام و مرا توانى براى اين پيكار نيست.» در بند 16 از اين ياد مى كند كه:«پيش از اين امام سعيد جمال المحقّقين، ابوالقاسم على بن حسن حونقى نيشابورى شرح اين كتاب را از من درخواست كرده بود، اما زمانه مرا از اين كار بازداشت». هم در بند 17 از اين ياد مى كند كه: «پس از اوـيعنى پس از درگذشت حونقى ـفاضلى از افاضل زمان از من خواست كه نهج البلاغه را شرح كنم. او مرا به اين كار برانگيخت و من آهنگ اتمام آن كردم».
2 ـ مؤلف از اين ياد مى كند كه هيچ كس پيش از او اين كتاب را شرح نكرده است. وى علت اين كار را چنين توضيح مى دهد: «آن كه در علم اصول توانمند بود در علم لغت و امثال دستش به جايى نمى رسيد، آن كه در اين دو كامل بود از اصول علم طب و حكمت و اخلاق خبر نداشت، آن كه در همه اين علوم و آداب كامل بود در تاريخ و ايام عرب توانمندى چندانى نداشت، آن كه در همه اينها كامل بود به درستى انتساب اين كتاب به اميرمؤمنان عليه السّلام عقيده مند نبود، و آن كه همه اين عوامل نزد او فراهم بود به گنج پنهان و نشناخته اين كتاب نمى رسيد؛ كه توفيق خداوندى گنجى است پنهان كه به هر كس خواهد دهد.» (7)
3 ـ مؤلف به رغم اين سخن، خود را وامدار «و برى خوارزمى » مى داند و حدود 70 بند از شرح خود را از وبرى نقل مى كند و او را در اين مى ستايد.
4 ـ مؤلف چونان كه خود در بند 21 مى آورد اين كتاب را به كتابخانه ابوالحسن على بن محمد بن يحيى بن هبةالله حسينى هديه كرده است.
5 ـ بيهقى پس از ذكر چند بند كه مقدمه هاى مؤلف را تشكيل مى دهد به نقل چند شعر در فضيلت نهج البلاغه، پس از آن به بيان مسايلى چند در فصاحت و بلاغت، بيان صحت استناد نهج البلاغه، و وجه تسميه و توضيح نام نهج البلاغه مى پردازد و پس از اينها به شرح اندر مى شود.
6 ـ او شرح را به صورت بند بند شامل 2221 بند مى آورد و در هر بندى مسأله اى خاص را برمى رسد.
7 ـ او چنان كه خود يادآور شده در پى شرح مشكلات نهج البلاغه از دو رهگذر منقول و معقول بر پايه دو مذهب [احتمالاً سنى و شيعى ] است. او در اين كار به اقوال عالمان لغت و ادب، شعر شاعران و سخن بزرگان استشهاد يا استناد مى كند.
8 ـ وجهه غالب كتاب لغوى و ادبى و تا حدّى نيز آميخته به مباحث كلامى و حكمى است.
چاپ كتاب
كتاب معارج تا پيش از چاپ همراه با تحرير و مقدمه كه به سال (1409 ق) انجام پذيرفته در قالب نسخه هايى خطى در كتابخانه هايى محدود بوده است. اما در سال (1409 ق) به همّت آقاى محمد تقى دانش پژوه اين كتاب از سوى كتابخانه آيةالله مرعشى نجفى در 468 صفحه متن و 71 صفحه مقدمه منتشر شده است. اين چاپ با مقدمه اى ارزشمند به نظم آقاى دانش پژوه زينت يافته است. در اين مقدمه افزون بر اطلاعاتى در خور توجه درباره نهج البلاغه و شروح آن و همچنين بيهقى و احوال و آثار او و از جمله كتاب معارج، نمايه اى از موضوعات و اعلام و فهرست واژگان شرح شده در معارج در اختيار خوانندگان قرار گرفته است. گرچه در اين چاپ خطاهاى چاپى فراوانى به چشم مى خورد اما ارزش اين مقدمه آن اندازه هست كه بتواند اين خطاها را بپوشاند.
منبع :بنياد نهج البلاغه