سيد جعفر شهيدى
اگر بخواهيم يك تقسيم بندي كلي داشته باشيم از تمامي سخنان امام عليه السلام كه در خطبه ها و نامه ها و كلمات قصار و حكمت ها آمده است چه عناويني و با چه موضوعاتي استخراج مي شود؟
اين سه نوع هر كدام با هم متفاوت است. خطبه ها ممكن است در چند زمينه باشد كه نامه ها در آن زمينه نيست و كلمات قصار هم به همين ترتيب. خطبه ها معمولاً براي عموم خوانده مي شده و بيشتر خطبه ها با امر كردن و دستور دادن مردم به تقوا شروع مي شود و بعد گاهي وصف خدا مي آيد، گاهي وصف خاندان پيغمبر، وصف مومنان و صحابه خاص رسول الله است. گاهي هم مقايسه است بين عصر امام و عصر رسول الله و تغييري كه در اين مدت يعني در مدت ۲۵ سال پيدا شده است. در حالي كه نامه ها دستورالعمل است به فرمانداران و آناني كه منصوب از طرف امامند. و كارهايي به عهده شان است. گاهي هم توصيه اي به اشخاص است. مثل نامه اي كه به عثمان بن حنيف يا ابن عباس نوشته شده است. كلمات قصار داراي موضوعات مختلف است. به همين جهت نمي توان اين مجموعه را يك دست دانست. خود مجموعه خطبه ها، چند دسته اند نامه ها اين كه به چه كسي نوشته شده باشد مضمونش فرق مي كند و همچنين سخنان كوتاه.
يعني نمي توانيم يك تقسيم بندي كلي داشته باشيم. تقسيم بندي كلي همان است كه شريف رضي(ره) كرده است.
در بين موضوعاتي كه موجود است كدام يك در نهج البلاغه بيشتر مورد تاكيد است و كدام يك در جامعه بيشتر مغفول مانده است؟ و دليل اين تاكيد و غفلت را نيز بفرماييد.
چون اين موضوعات بيشتر به ضرورت زمان ادا شده است آن كه بيشتر مورد تاكيد امام است تخلق به اخلاق ديني است. داشتن تقوا و برگشتن اين مردم به خوي و عادت صحابه رسول الله و دريافت ها و شعارهايي كه آنها از دين داشتند و دين كه حالا چقدر تغيير پيدا كرده است. من يك سخنراني هم داشتم در مورد «سر تكرار تقوا در فرموده هاي علي عليه السلام.»اما در مورد آن كه چه نكاتي مورد غفلت جامعه است بايد بگويم كه من جامعه را بررسي نكردم تا ببينم كدام قسمت بيشتر مغفول است آن كس كه شيعه علي است و تابع او، سعي كرده خود را متخلق به اخلاق امام كند و آن كس كه اهميت نمي دهد، به هيچ كدام از فرموده هاي او عمل نمي كند. اين است كه ما نمي توانيم قضاوت كلي كنيم و بگوييم اين قسمت مغفول عنه مانده است. چرا كه بايد گفت اولاً نزد چه كسي، ثانياً چرا؟ اگر واقعاً اين هايي كه شما مي فرماييد آن كساني هستند كه در جامعه شيعه هستند و علاقه مند به امام، هيچ كدام مغفول عنه نخواهد ماند و اگر نيست يك بحث ديگري است.
امروزه شاهديم كه چه در سطح عمومي جامعه چه در قشر فرهيخته توجه كمتري مي شود به متون ديني و علي الخصوص نهج البلاغه و علاقه خاص و نامباركي است مبني بر اين كه حتي موضوعات و مقولات ديني را از منابع غيرديني و منابع غربي وام مي گيرند. همان طور كه واقفيد كساني چون شيخ محمد عبده (كه ترجمه نهج البلاغه دكتر براساس متن همين مفتي ديار مصر است) نظريه بازگشت به اسلام نخستين را مطرح كردند. حال نيز اگر بخواهيم در راستاي همين نظريه بازگشتي داشته باشيم به كتب مرجع و ديني مان كتاب هايي همچون قرآن و نهج البلاغه و... چه راهكاري ارائه مي دهيد؟ و در ادامه اين سئوال مطرح است كه كساني اين نوع بازگشت را قبول ندارند و اين را به نوعي سلفي گري بي ارزش و بي نتيجه مي دانند. اگر نظري مخالف داريد براي اين بازگشت چه راهي و چه مسيري را پيشنهاد مي كنيد؟
آيا شما در اين باره آمارگيري ويا بررسي كرده ايد كه در صد سال گذشته مثلا به نهج البلاغه بيش از عصر ما توجه مي شده؟ فرض كنيد در عصر قاجاريه يا خود صفويه كه شيعه در آن زمان گسترش پيدا كرده بود و رسمي شده بود آيا آن زمان همه مي رفتند نهج البلاغه مي خواندند. من گمان مي كنم توجهي كه در سده اخير و بخصوص پس از انقلاب اسلامي به نهج البلاغه شده در هيچ دوره اي نشده حتي زمان خود شريف رضي. دليلش هم اين است كه نهج البلاغه به ترجمه هاي مختلف نوشته شده است. هم منظوم و هم منثور با فهرست موضوعي.در مورد بي توجهي فرهيختگان به دين كه قست ديگر پرسش شماست مي پرسم كه ملاكتان براي اين قضاوت ها چيست؟ آيا آمار گرفتيد كه روشنفكران لااقل ۸۵ درصدتوجه به دين ندارند و توجه به غرب دارند آيا آمار گرفتيد؟
آقاي دكتر اين گونه مباحث، مباحث انساني و جمعيتي نيست كه شما مدام از آمار صحبت مي كنيد بلكه در آثار اين متفكران به خوبي مسئله اي را كه گفتم مشهود است. در ضمن اين كه من نگفتم توجه به دين ندارند. بلكه گفتم در همان مبحث دين توجه به منابع غربي دارند.
چرا جمعيتي نيست؟ شما از اجماع صحبت مي كنيد. نسبت اين متفكران و روشنكفران كه شما مي فرماييد كمتر است اين موضوع هميشگي است. حال امروزه چون غرب در كشور ما هم وارد شده است و بسيار پيشرفت كرده است، اين ها سبب شده است ك عده اي را تحت تاثير قرار دهد. خوب در قديم هم بود و دليل اين كه امروز اين عده بيشتر شده اند آن است كه آن موقع كسي از غرب خبر نداشت تا سال ۱۳۲۴ كه پايان جنگ جهاني دوم است آنهايي كه آشنا با تمدن غرب بودند يك اقليتي بودند بين تحصيل كرده ها و قشر مرفه آن زمان. بعد كه مسافر ت ها زياد شد مجلات و نشريات روبه افزايش رفت، خوب اين عده هم زياد شدند. در مقابل اين ها هم هستند كساني كه ساكت ننشستند و در ضمن اينكه مي گويند بايد برخي مسائل را از علوم غربي بگيريم معنايش اين نيست كه ما تحت تاثير آنها قرار گرفتيم.اما درمورد اين كه آيا بازگشت به متون ديني را مي پذيرم يا نه؟ اين كه اين امر،كار من و شما نيست. كار فقها و علما است كه اين كار را هم مي كنند. يعني منطبق كردن احكام اسلامي يا مطالب روز. شما ببينيد چقدر تغيير پيدا شده در فتاوي از زمان انقلاب اسلامي تابه حال؟
منظور من وادي احكام وفقه نبود خوب آن مشخص است كه بايد از قرآن اين دسته از مطالب را استخراج كرد كه به قول شما نيز اين كار را هم مي كنند منظورم بيشتر مباحث معرفت شناختي بود. ولي چون حالا اين بحث را خودتان مطرح كرديد به عنوان سئوال نيز پاسخ دهيد كه چرا هيچ گاه نهج البلاغه مورد استناد فقها قرار نمي گيرد؟
ببينيد شما چه چيزي را مي خواهيد از نهج البلاغه بگيريد. شما علوم را مي خواهيد از نهج البلاغه بگيريد. نه چنين چيزي هست در نهج البلاغه نه مدعي آن است. يك چيزهايي است كه سنتي به وجود آمده و در هر دوره متفاوت است نه اولش آن را از دين گرفتند نه حالا. مثل: روابط اجتماعي مردم. من يك وقت هم نوشتم كه فرق است بين تمدن اسلام و دين اسلام، نبايد اين ها رامخلوط كرد. تمدن اسلامي كه الان است درست است كه اصلش از دين گرفته شده است اما برگرفته از مجموعه عادات و سنت هاي ملت هاي مختلف اسلامي است. مثل: ايران، چين، شرق آفريقا و...اما مطالبي كه بايد از قرآن و نهج البلاغه و ... خواست معرفت شناسي و معرفت خدا و رسول است كه بايد آن را از نهج البلاغه گرفت.
در نهج البلاغه توصيه شده است كه فرزند زمان خويشتن باشيم . يكي از كمبودها و خلأهايي كه در مورد نهج البلاغه شديداً خودنمايي مي كند آن است كه در مورد اين كتاب تا به حال هيچ گونه كار جدي و منسجمي انجام نشده است كه پاسخ نيازهاي روز را از نهج البلاغه استخراج كرده و جوابگوي اذهان و افكار پذيراي اين نوع مباحث باشد. چه توصيه اي داريد براي بهبود اين مشكل و معضل؟ پرسش شما چيست؟ از يك سو از كمبود نهج البلاغه مي پرسيد و از سوي ديگر اينكه درباره آن كاري نشده.
اگر منظور اين است كه مكاتب فكري روز را با فرموده هاي امام مقايسه كنند و تحليل و بررسي، اصلاً اين كار ضرورتي ندارد و اصلاً امام كاري به اين گونه مسائل ندارد قرآن و نهج البلاغه آمده است براي انسان سازي.
خوب خيلي از اين مكاتب نيز ادعاي انسان سازي را داشتند.
حال بايد بررسي كرد كه اگر آنها نيز مثل همين است كه خوب هيچ و اگر متناقض با اين است كه خوب آن هم تكليف مشخص است. شما انتظار نداشته باشيد كه هر آن چه كه در مكاتب فكري است در نهج البلاغه بيايد. شما آزادي فكر داريد منتها شما تا آن جا مي توانيد پيش رويد كه با دستورات كلي شرع مخالف نباشد و اگر مخالف بود بايد ببينيم وجه مخالفت چيست و چگونه بايد مخالفت را رفع كرد.
بعضي از متخصصين در كنار نهج البلاغه مطالعه منابع ديگري را توصيه مي كنند. به عنوان مثال: آقاي محمدرضا حكيمي خطبه فاطميه را در كنار نهج البلاغه مورد مداقه و توجه قرار مي دهند _ و جمله معروف ايشان است در مورد انقلاب صدر اسلام كه مي گويد: نهج البلاغه حماسه آن است و خطب فاطميه پيشگفتار آن حماسه و عاشورا امضاي خونين آن _ شما مكمل نهج البلاغه را چه مي دانيد؟ اعم از كتاب هايي كه در تفسير و شرح نهج البلاغه آمده است يا ساير متون و كتب ديني و به بهانه اين سئوال نيز پاسخ دهيد كه بهترين كتابي كه در مورد نهج البلاغه نوشته شده است چيست؟
به عنوان مكمل كه نه. ولي بايد تمامي صحبت هاي ائمه را بخوانيد. تمام احاديث را بخوانيد خيلي چيزها در نهج البلاغه است اما مواردي هم هست كه بايد آن ها را در احاديث بيابيم يا در صبحت هاي علما.
اما شرح هاي خوبي داريم. مثل شرح ابن ابي الحديد يا شرحي كه مرحوم شوشتري نوشتند. اما متاسفانه همگي به عربي است و شرح مبسوطي در حد اين ها به زبان فارسي وجود ندارد.
در مورد ادبيات نهج البلاغه؛ شايد اولين سئوالي كه به وجود مي آيد اين كه نهج البلاغه به نوعي مقبوليت عام دارد و مورد توجه مسلمان و غيرمسلمان و عرب و غير عرب است. به نظر شما سر اين توفيق در چيست؟
چرا مردم در بين همه شاعران سراغ حافظ مي روند؟ حتماً يك چيزي هست. رسايي عبارت، هنرهاي بلاغي مانند: سجع، موازنه، جناس كه خوب هر كسي نمي تواند بدين شكل اين ها را رعايت كند و ديگران توانايي ندارند .خوب يك چيزي هست. البته ما فارسي زبانان نمي توانيم همه آنها را درك كنيم چرا كه با آن زبان آشنايي نداريم.
سئوالي است كه از خواندن مقدمه ترجمه برايم به وجود آمد و آن در مورد بلاغت است. شما در تعريف بلاغت آورده ايد كه يعني: «مطابقت گفته با مقتضاي حال» و اما سئوال اين كه با اين تعريف از بلاغت، نهج البلاغه را نمي توان هيچ گاه نهج البلاغه ناميد چرا كه خيلي از فرموده هاي امام در حد و اندازه آگاهي و شعور مردم آن زمان نبود. به عنوان مثال خطبه هايي كه امام از فهم مردم زمان خود مي نالد (خطبه ۱۸۹ يا خطبه هاي ديگر) و با كمي تامل مي توان ادعا كرد كه نهج البلاغه هيچ گاه در تاريخ، نهج البلاغه نخواهد شد زيرا هيچ گاه به معناي واقعي درك و فهم نخواهد شد. چه توضيحي داديد؟
من قبول دارم و نمي خواهم بگويم مردم تمامي سخنان مولا را مي فهميدند اما مردمي كه در زمان مولا بودند از نظر فهم بسيار متفاوتند با زمان حضرت رسول. آنها درس خوانده بودند و طي ۲۵ سال رشد فكري پيدا كرده بودند و مي توان گفت مناسبت داشته است.
اگر ممكن است مقايسه اي داشته باشيد بين ادبيات نهج البلاغه و ادبيات قرآن.
قياس مع الفارق است. نهج البلاغه موضوعش چيز ديگري است. قرآن نيز موضوع ديگري دارد. قرآن آمده است براي هدايت همه انسان ها و نهج البلاغه آمده و مي گويد برگرديد به قرآن و مقابل قرآن نيست، بلكه در نهج البلاغه آيات قرآني تضمين شده است.