متن سخنراني شب دهم(14/11/89) – استاد معاونيان
شيعيان در هر امري كه اختلاف داشتند بايد به حجت خدا مراجعه كنند.
در كتاب كلمه الامام المهدي(عجل الله تعالي فرجه الشريف) نقل شده : در نامه اي از سوي حضرت مهدي(عجل الله تعالي فرجه الشريف) در جواب شيعيان قم آمده است كه:خداست كه همه اجسام آفرينش را آفريده است . ما از خداوند مسئلت كرديم و خداوند به بركت وجود ما بشر را آفريده است . اين به معناي تفويض در خلقت مي باشد.
و اما در توضيح معناي تفويض در تشريع بايد ذكر كنيم : آيا خداوند خود حلال و حرام را مشخص كرده است يا پيامبر ؟ و آيا خدا علمش را به پيامبر داده است و پيامبر حلال و حرام را مشخص كرده است؟
تشريع به معناي قانون گذاري است . به كسي هم كه قانون را مي گذارد شارع مي گويند.
مي توانيم بگوييم كه پيامبر است كه حلال و حرام را مشخص مي كند .خداوند به پيامبر (صلي الله عليه و آله ) علم و اختيار آن را داده است و پيامبر با اجازه ذات احديت اين كار را انجام مي دهد.
خداست كه جان ها را ميستاند . پس عزرائيل چه كاره است ؟ بنابراين آيا جايز است كه بگوئيم عزرائيل جان انسان را مي گيرد؟
بله درست است. زيرا عزرائيل با اجازه و قدرتي كه خداوند به او داده است اين كار را انجام مي دهد.
مثلا وقتي مي گوييم داريم خانه مي سازيم آيا كسي به ما خرده مي گيرد كه چرا دروغ مي گويي؟ بنا است كه خانه ات را مي سازد. هيچ وقت كسي اين جمله را نمي گويد . زيرا با اجازه و با پول ما، بنا دارد خانه ميسازد .
-اگر خدا عطايي ، اختياري ، تسلطي به فرشته اي بدهد و ما از او بخواهيم اين شرك نيست؟
در سوره يس از جانب خداوند به سليمان آمده است كه : باد ر ا مسخر سليمان كرديم . و شياطين را مسخر او نموديم ، سپس به سليمان گفتيم : همه اين ها عطاياي ما به توست .
به هر كه ميخواهي منت بدهي ، بده و به هر كه هم ميخواهي نده .
- خداوند ميتواند منتي را به بنده خويش بدهد و او به هر كس بخواهد بدهد .
- در زيارت رجبيه آمده است :
من گداي شما هستم. از شما مسئلت ميكنم و اميدم به خود شماست در هر چيزي كه خداوند اختيارش را بر شما واگذار كرده است .
به شما اهل بيت است كه هر كسي ميتواند جبران كند امورش را
جبران يعني : شكستي اتفاق افتاده ، و دوباره به هم متصل ميكند. مثل چيني اي كه شكسته شده و تكه هاي آن را با هم اصطلاحا ((بش)) كنند.
وقتي كه مامون امام رضا(عليه السلام) را كشت ، يكي از اطرافيانش ديد كه او دارد گريه مي كند. از او پرسيد: تو كه امام را كشتي پس چرا گريه مي كني؟ مامون گفت: من كسي را كشتم كه عالم به ما في الارحام بود. جريان از اين قرار است كه : مامون كنيزي سوداني داشت . اين كنيز بسيار زيبا بود و مامون دوست داشت كه فرزندي از او داشته باشد. اما مشكل اينجا بود كه هروقت اين كنيز باردار مي شد بچه را سقط مي كرد. مريضي داشت كه باعث مي شد بچه اش سقط شود. مامون روزي خدمت امام رسيد و گفت: بابن الحسن ، من كه مي دانم شما در اين عالم چه كاره ايد. در حق من دعايي بكنيد كه از اين كنيز بچه اي به دنيا بياورم. آقا به او عرض كردند : هم اكنون كنيز تو باردار است و براي تو دختري به دنيا مي آورد كه در دست راستش يك انگشت اضافه و در پاي چپش هم يك انگشت اضافه دارد. زماني كه بچه مامون به دنيا آمد ديد كه دقيقا همانگونه كه آقا توصيف كرده بوند اتفاق افتاد.
والسلام عليكم .