• /
مدارک و اسانيد نهج البلاغه

مدارک و اسانيد نهج البلاغه

قبسات: در دهه‏هاى گذشته آثار متعدّدى درباره مصادر نهج‏البلاغه نوشته شده است. حضرت عالى نيز در اين زمينه رساله‏اى با عنوان مدارک نهج‏البلاغه داريد؛ ـ همان‏گونه که مرحوم سيّد عبدالزهراء حسينى کتابى مفصّل با نام «مصادر نهج‏البلاغه و اسانيده» فراهم کرده‏اند. ـ با عنايت به حجم اين کارها، آيا «مدرک‏يابى» براى نهج‏البلاغه را کارى پايان يافته مى دانيد، و يا اين‏که چون در سال‏هاى گذشته برخى از مصادر روائى و متون تاريخى براى نخستين بار چاپ شده است، بايد اين کوشش را ادامه داد و مدارک ديگرى نيز يافت؟

آيت‏اللّه‏ استادى: در مورد نهج‏البلاغه از حيث سند يک شبهه واهى و دو پرسش مطرح است که بايد توضيح و پاسخ داده شود.

شبهه اين است که برخى از دانشمندان اهل تسنن گفته‏اند که شايد نهج‏البلاغه ساخته و پرداخته سيد رضى يا سيد مرتضى باشد و استناد آن به على بن ابى طالب عليه‏السلام واقعيت نداشته باشد. انگيزه القاى اين شبهه، گويا اين بوده که نتوانسته‏اند و يا نخواسته‏اند خطبه شقشقيه و برخى از مطالبى را که در نهج‏البلاغه درباره حقانيّت شيعه و خلافت بلافصل على بن ابى طالب عليه‏السلام است بپذيرند.

پرسش اول اين است که آيا هر کدام از خطبه‏ها و نامه‏ها و کلمات قصار نهج‏البلاغه مانند احاديث مثلاً کتاب کافى سند دارد يا نه؟

پرسش دوم اين است که در صورت سند داشتن، سندها يا بخشى از سندها صحيح اصطلاحى (به همان معنايى که در کتاب‏هاى علم‏الحديث و اصول فقه ياد شده) مى باشد؛ به‏طورى که بتوان در مسائل فقهى مانند ساير احاديث صحيح السند به آن‏ها استناد کرد يا نه؟

درباره آن شبهه، به حق گفته شده: به اندازه‏اى اين شبهه سست و بى اساس است که نياز به پاسخ ندارد اما در عين حال، براى اثبات اين‏که مطالب نهج‏البلاغه در کتاب‏هايى که بخشى از آن‏ها حتى پيش از تولّد سيد رضى تأليف شده، موجود است، پژوهش‏هاى ارزنده‏اى انجام گرفت و روشن شد که علاوه‏بر شانزده موردى که در خود نهج‏البلاغه، مدرک آن‏ها ياد شده، مى توان بيش از صد کتاب از مصادر نهج‏البلاغه را نام برد.

کتاب‏هاى: مصادر نهج‏البلاغه تأليف سيد عبدالزهراء حسينى، استناد نهج‏البلاغه تاليف امتياز عليخان عرشى هندى، مدارک نهج‏البلاغه تاليف شيخ هادى آل کاشف الغطاء، ما هو نهج‏البلاغه تاليف سيد هبة‏الدين شهرستانى و مصادر نهج‏البلاغه تأليف شيخ عبداللّه‏ نعمه و پژوهش‏هاى ابن ابى الحديد در شرح نهج‏البلاغه، شيخ محمد باقر محمودى در مستدرک نهج‏البلاغه و سيد حبيب اللّه‏ خوئى در شرح نهج‏البلاغه و علامه مجلسى در بحارالانوار و استاد حسن‏زاده آملى در شرح نهج‏البلاغه، و نيز کتاب اين‏جانب به‏نام مدارک نهج‏البلاغه که بيست و چند سال قبل چاپ شده همه در اين‏باره است. البته پس از کتاب اين‏جانب نيز در همين زمينه آثار خوب ديگرى هم منتشر شده است و نيازى به اين‏که اين کار به‏طور مستقل، باز هم پى گيرى شود نيست زيرا اگر هنوز هم مدارکى قابل يافت شدن موجود باشد به‏تدريج، يافت، و به مناسبت در کتاب‏هايى که مربوط به نهج‏البلاغه تاليف مى گردد ياد خواهد شد.

پاسخ پرسش اول: اين‏که مدارک مطالب نهج‏البلاغه پيدا شده و مثلاً معلوم شده که خطبه شانزدهم يا بخشى از آن در کتاب «البيان و التبيين» جاحظ موجود است معنايش آن نيست که اين خطبه در آن کتاب با سند ياد شده زيرا ممکن است در آن کتاب هم اين خطبه بدون سند و به‏اصطلاح مرسل نقل شده باشد.

آرى در خلال پژوهش‏هايى که براى پاسخ به آن شبهه انجام شده، اين نتيجه هم به‏دست آمده که بسيارى از منقولات نهج‏البلاغه سند هم دارد؛ مثلاً هنگامى که روشن شد خطبه بيستم يا بخشى از آن در کتاب کافى ثقة‏الاسلام کلينى موجود است درصورتى که کافى سند آن را ياد کرده باشد، طبعا سنددار بودن آن خطبه روشن مى شود.

پرسش دوم اين است که فرض مى کنيم مدرک يک يک خطبه‏ها و نامه‏ها و کلمات قصار يافت شد و نيز فرض مى کنيم که تک تک آن‏ها سلسله سند هم دارد، آيا کيفيت سند طورى هست که بتوان به آن اعتماد و استناد کرد و به‏اصطلاح در مقام فتوا دادن به آن تمسک نمود يا نه.

پاسخ اين است که براى احراز صحيح بودن و قابل اعتماد بودن روايت سه راه داريم: 1ـ از اتقان متن و کيفيت بسيار بالاى آن به صحت آن پى مى بريم در نهج‏البلاغه خطبه‏ها و مطالبى هست که امکان ندارد غير از مانند على عليه‏السلام صادر شده باشد و به همين مناسبت به «اخ القرآن» توصيف مى شود. 2ـ از قرائن به صحت آن پى مى بريم؛ مثلاً يکى از قرائن اين است که ببينيم روايتى با اين‏که سند ندارد همواره مورد استناد همه دانشمندان نزديک به زمان رسول خدا و ائمه هدى ـ صلوات اللّه‏ عليهم ـ بوده است. 3ـ اين‏که سلسله سند صحيح اصطلاحى داشته باشد و از اين قسم سوّم برخلاف قسم اول و دوم، فراوان نيست.

در اين‏جا يادآورى اين نکته مناسب است که اگر مى بينيم در بحث‏هاى فقهى احيانا به برخى از منقولات نهج‏البلاغه استناد نمى کنند و اگر دليل منحصر به آن باشد به آن فتوا نمى دهند به‏خاطر اين است که از هيچ يک از سه راه ياد شده، صحت آن احراز نشده است و نبايد کسى اين طور فکر کند که تمام نهج‏البلاغه مانند قرآن مجيد صددرصد اعتبار دارد.

بسيار جاى تأسف است که افرادى که با اين قبيل بحث‏ها و نکات آشنايى ندارند گاهى در امور مهم دينى مانند معصوم بودن ائمه اطهار و امير مؤمنان عليه‏السلام ، با استناد به برخى از جملات نهج‏البلاغه، اظهار نظرهايى مى کنند که جز ايجاد شبهه نتيجه ديگرى ندارد؛ مثلاً اين روزها بسيار شنيده مى شود که با استناد به نهج‏البلاغه مى گويند على عليه‏السلام فرموده من هم از خطا و اشتباه مصون نيستم و از انتقاد و تذکر استقبال مى کنم با اين‏که بر فرض اين جمله نهج‏البلاغه سند مورد اعتماد هم داشته باشد بايد با توجه به انبوه مطالبى که درباره عصمت ائمه وارد شده آن‏را معنا کرد و توضيح داد تا موجب اشتباه نگردد.

برگرديم به اصل سؤال شما که آيا پى گيرى مدرک‏يابى و سنديابى نهج‏البلاغه لازم است يا نه؟ همان‏طور که عرض شد مدرک‏يابى به‏صورت اول نياز چندانى به پى گيرى ندارد، اما به‏صورت دوم و سوم که دنبال پيدا کردن سلسله سند و احراز صحت آن براى تک تک خطبه‏ها و نامه‏ها و کلمات قصار باشيم و در مواردى هم در پى احراز صحت از راه‏هاى ديگر باشيم کارى است لازم و شايد بتوان گفت در اين زمينه کار فراوانى نشده است و در صورت انجام اين کار ضمنا روشن مى شود که موارد نادرى داريم که قابل استناد نيست.

قبسات: حضرت عالى در حدود پانزده سال پيش «کتاب‏نامه نهج‏البلاغه» را فراهم کرديد که در آن سيصد و هفتاد و در ويرايش دوم چهارصد کتاب و رساله درباره نهج‏البلاغه معرّفى شده است. بديهى است که به مصداق «الفضل للمبتدى و ان احسن المقتدى» فضل تقدّم از آن شماست. امّا اين کتاب در همان هنگام نيز کامل نبود و در مقدّمه آن نيز بدين مطلب اشاره شده است.. آيا تصميم نداريد که آن کتاب‏نامه را کامل کنيد؟

آيت‏اللّه‏ استادى: کتابنامه به چند منظور تهيه مى شود:

يک: براى اثبات اهميت يک موضوع، مسئله، رساله، کتاب، بحث و...

زيرا هنگامى که مثلاً روشن شود درباره امام حسين عليه‏السلام و کربلا و عاشورا صدها کتاب و رساله و مقاله به زبان‏هاى گوناگون نگاشته شده و بخش مهمى از آن‏ها با شمارگان بسيار بالا منتشر گشته، به اين نتيجه مى رسيم که اين موضوع در طول تاريخ ميان دانشمندان مسلمان و غيرمسلمان، از اهميّت فوق‏العاده‏اى برخوردار بوده و هست.

و همين‏طور هنگامى که ديديم هزاران تفسير و کتاب پيرامون قرآن و مباحث و خصوصيات آن نوشته شده، پى به عظمت قرآن مجيد مى بريم.

کتاب‏نامه‏هاى از اين دست فراوان داريم و کتاب‏نامه امام حسين عليه‏السلام و کتاب‏نامه امام صادق عليه‏السلام و کتاب‏نامه نهج‏البلاغه امير مؤمنان عليه‏السلام و برخى کتاب‏نامه‏هاى مختصر ديگر از اين‏جانب تاليف شده است. خوشبختانه کتاب‏نامه نهج‏البلاغه توسط آقاى دين‏پرور از محصلان جوان حوزه علميه قم، تکميل و به‏صورت خوبى آماده نشر شده است.

دو: به منظور اين‏که منابع بحث و پژوهش در يک موضوع در اختيار پژوهش‏گر قرار گيرد که در اين صورت مثلاً در مورد نهج‏البلاغه فقط تعدادى از کتاب‏ها که مى تواند مدرک و مصدر باشد بايد جمع‏آورى گردد نه اين‏که همه نوشتارها معرفى شود، زيرا تعداد زيادى از آن‏ها از مصادر و منابع بحث به‏شمار نمى آيد.

از باب نمونه در اين اواخر بنده به نوشتن مقاله و رساله‏اى در مورد فدک اشتغال دارم و به اين هدف از برخى دوستان خواستم کتاب‏هاى مربوط به فدک را برايم فهرست، و تهيه کند. دوستان من حدود 250 کتاب و رساله را معرفى کرده و آدرس دادند، امّا شايد نيمى از آن‏ها بتواند به‏عنوان مصدر و منبع بحث مورد استفاده قرار گيرد.

سه: براى معرفى کتاب‏ها در يک موضوع و يادآورى نقاط ضعف برخى و ستايش از برخى ديگر، تا خوانندگان متوسط به زيان‏بار بودن برخى کتاب‏ها توجه داشته و آن‏ها را نخوانند.

چهار: براى معرفى کتاب‏هاى سالم و سودمند بدون اين‏که از کتاب‏هاى زيان‏آور نامى برده شود تا هر کس مى خواهد در موضوعى کتابى سالم بخواند شناسايى آن برايش آسان باشد.

به عقيده بنده کتاب‏نامه‏هايى که از قسم دوم و سوم و چهارم باشد براى سطوح مختلف خوانندگان و مراجعه‏کنندگان کارساز و سودمند است و تهيه‏کنندگان کتاب‏نامه‏ها مناسب است به‏جاى قسم اول به قسم‏هاى بعدى بيشتر بپردازند.

قبسات: در سال‏هاى گذشته نگارش تفسير موضوعى بر قرآن رواج يافته است و گويا اساسا از ابتکار تفسيرنگارى موضوعى سه دهه نمى گذرد. تفسيرنگارى موضوعى بر نهج‏البلاغه نيز همين مقدار سابقه دارد و همان‏گونه که حضرت عالى در ضمن معرّفى آثار علاّمه شوشترى مرقوم فرموده‏ايد، کتاب «بهج الصباغة» نخستين شرح موضوعى نهج‏البلاغه است. حال سخن در اين است که چرا نگارش تفسير موضوعى قرآن رواج يافت و درباره نهج‏البلاغه ادامه نيافت و با همان کتاب علاّمه شوشترى متوقّف شد؟

آيت‏اللّه‏ استادى: موضوع‏بندى کردن محتواى نهج‏البلاغه که توسط چند نفر انجام شده و نيز شرح موضوعى آن کارى است در حدّ خود ارزنده و سودمند، امّا بايد توجه داشته باشيم که نهج‏البلاغه يک کتاب حديثى است و نه تمام احاديث ما و اگر بنابر موضوع‏بندى شود بايد کل احاديث که نهج‏البلاغه و احاديث علوى يک بخش از آن است موضوع‏بندى و شرح موضوعى داشته باشد.

به‏عبارت ديگر در هيچ موضوعى که در غير نهج‏البلاغه هم درباره آن حديث، موجود است نمى توان به نهج‏البلاغه بسنده کرد چون مجموع احاديث ما بايد در هر بحث مورد نظر و توجه باشد.

قياس نهج‏البلاغه با قرآن مجيد از اين حيث قياسى است مع الفارق. زيرا قرآن شامل همه آيات نازل شده بر رسول خدا صلى الله‏عليه‏و‏آله‏وسلم است اما نهج‏البلاغه شامل همه احاديث و سنّت و حتى همه احاديث علوى هم نيست، و با اين وصف چگونه مى توان در هر موضوع به آن اکتفا کرد.

و اما اين‏که چرا پس از بهج‏الصباغة، کارى شبيه به آن انجام نشد بايد عرض کنم پس از شرح مرحوم شوشترى هنوز شرح نهج‏البلاغه‏اى در آن سطح تأليف نشده تا توقع ادامه آن کار باشد.

قبسات: از ميان نسخه‏هاى موجود نهج‏البلاغه (نسخه عکسى کتاب‏خانه آيت‏اللّه‏ مرعشى، عبده، صبحى صالح، فيض‏الاسلام که بر اساس نهج‏البلاغه ابن ابى الحديد است و...)، کدام نسخه صحيح‏تر است و با اطمينان بيشتر مى توان به آن مراجعه کرد؟ آيا لازم نيست نهج‏البلاغه يک تصحيح تمام عيار شود و اختلاف نسخه‏ها، چنان‏که در تصحيح کتاب‏ها رعايت مى شود، ضبط و ثبت گردد؟ محض نمونه اشاره مى کنيم که در اغلب چاپ‏هاى موجود نهج‏البلاغه، «اولى الناس بالانبياء اعلمهم بما جاؤوابه» آمده است و حال آن‏که به قرينه ادامه آن، «اعملهم» درست مى نمايد.

آيت‏اللّه‏ استادى: در مقايسه با ساير کتاب‏هاى حديث بايد بدانيم که نهج‏البلاغه به‏خاطر داشتن نسخه‏هاى قديمى معتبر همواره از بهترين تصحيح‏ها برخوردار بوده و شايد در ميان نسخه‏هاى چاپى نهج‏البلاغه، چاپ‏هاى پرغلط نادر باشد.

در عين حال در سال‏هاى اخير نسبت به تصحيح نهج‏البلاغه کارهاى خوبى انجام شد و بنياد نهج‏البلاغه درصدد اين مهم بود که گويا کارشان به انجام رسيده و چاپ هم شده باشد.

و در مورد جمله‏اى که مثال زده‏ايد هم «اعملهم» و هم «اعلمهم» هر دو قايل توجيه است، زيرا اگر از اولى الناس  بالانبياء اوصياء و جانشينان آنان مقصود باشد چون مى خواهند همان هدايت نبوى را ادامه دهند بايد اعلم الناس بالمعارف الدينيه باشند پس «اعلمهم» مناسب است و اگر مقصود از اولى الناس بالانبياء عموم مردم باشد چون مى خواهند با پيروى از انبياء به مقاماتى برسند و به آنان نزديک‏تر شوند «اعملهم» مناسب است و شايد نتوان يکى را بر ديگرى ترجيح داد. بله گفته شما با عنايت به جملات بعد از اين جمله صحيح است، زيرا در جملات بعد اتّباع و پيروى مطرح شده است.

اما بسيارى از علما بزرگ و اهل حديث اين قبيل تصحيح‏هاى قياسى را معتبر نمى دانند و در اين قبيل موارد هر دو را ضبط مى کنند يکى به‏عنوان اصل و ديگرى به رسم نسخه بدل.

قبسات: از آن‏جا که شريف رضى در کتاب نهج‏البلاغه تکيه و تأکيد بر بُعد بلاغى احاديث اميرالمؤمنين داشته است، وى «الافصح فالافصح و الابلغ فالابلغ» کرده است و برخى از احاديث را تقطيع نموده و با تغييراتى چون «و منها» به آن اشاره کرده است. امّا امروزه براى اغلب ما جنبه بلاغى احاديث آن حضرت چندان مطمح نظر نيست و بيشتر تکيه و تأکيد بر جنبه هدايتى و سياسى آن مى شود. بدين‏رو برخى پيشنهاد مى کنند که بايد ضمن حفظ نهج‏البلاغه موجود، متن کامل خطبه‏ها و نامه‏ها آورده شود. کتاب «تمام نهج‏البلاغه» نيز به همين دليل فراهم آمده است. از طرف ديگر در تعريف مستدرک گفته‏اند: «هو ما استدرک فيه ما فات المؤلّف فى کتابه على شرطه.» همان‏گونه که مستدرک حاکم نيشابورى بر صحيح، به همان شرط اوست؛ يعنى «معاصرة» و «سماع» امّا هيچ‏يک از مستدرکات نهج‏البلاغه (مستدرک کاشف الغطاء، نهج‏السّعادة از محمودى و مصباح‏البلاغة از ميرجهانى)، شرط سيّد رضى را در گزينش احاديث (الافصح فالافصح...) رعايت نکرده‏اند، بلکه به گردآورى کليه احاديث آن حضرت پرداخته‏اند. حال آن‏که سيّد رضى چنين هدفى نداشت و کتاب وى گزينشى است. آيا حضرت عالى اين کتاب‏ها را مستدرک نهج‏البلاغه، به معناى دقيق و مصطلح در علم الحديث، مى دانيد؟ يا آن‏که بايد دست کم يک مستدرک نهج‏البلاغه فراهم شود؟ (بديهى است اگر اين کتاب‏ها مستدرک قلمداد نشود، از اهميّت آن‏ها کاسته نمى شود.)

آيت‏اللّه‏ استادى: شايد بدانيد که برخى از دانشمندان، به مرحوم سيد رضى اعتراض کرده‏اند که چرا ايشان احاديث و خطب و نامه‏ها را تقطيع کرده و يا برخى را اصلاً نياورده است و احيانا اين اعتراض با زبانى تند و شامل توبيخ هم اظهار شده است.

امّا روشن است که اين اعتراض و توبيخ بى وجه است، زيرا هر مؤلفى با هدفى که دارد تأليف خود را تنظيم مى کند. مرحوم سيد رضى درصدد تدوين کتاب حديث نبوده، بلکه در فکر ارائه يک کتاب بلاغت بوده که اديبان را به‏کار آيد امّا با محتوايى از علوم و معارف علوى، و در کار خود حد اعلاى توفيق را داشته است و همگان بايد ممنون و متشکر او باشيم که اين سرمايه عظيم الهى را براى ما به يادگار گذاشته است.

اصولاً نبايد ما زمان‏هاى پيش را با زمان خود مقايسه کنيم و در مورد آن زمان‏ها مانند زمان خود قضاوت نماييم،در زمان ما نياز به همه احاديث و سند احاديث بسيار محسوس است اما در آن زمان‏ها کسانى که کتاب‏هايى مانند نهج‏البلاغه و تحف العقول و احتجاج و تلخيص امالى تاليف مى کردند و برخى به انتخاب احاديث و برخى نيز به حذف اسناد احاديث مى پرداختند به‏هيچ وجه به ذهنشان نمى آمده که در آينده ساير نسخه‏ها و مصادر و منابع از بين مى رود و محققان و عالمان که به بقيه احاديث و نيز به اسناد آن‏ها نياز خواهند داشت از اين‏ها محروم مى شوند تا به آن‏ها اعتراض کنيم.

در هر حال مستدرک نويسى و جمع‏آورى احاديث علوى که در نهج‏البلاغه نيست به‏عنوان مستدرکات نهج‏البلاغه کارى است سودمند که تا حدّ زيادى هم انجام شده است.

امّا به‏نظر مى رسد نهج‏البلاغه بايد جداى از مستدرکات باشد و اين دو جدا جدا در اختيار قرار گيرد نه اين‏که اصل و مستدرک به هم مخلوط شوند زيرا اوّلاً: بسيارى از مستدرکات از حيث بلاغت در حدّ نهج‏البلاغه نيست و مى توان گفت که نهج‏البلاغه عين عبارت علوى است و اما بسيارى از مستدرکات نقل به معنا شده است و ثانيا: از حيث اعتبار هم با هم قابل مقايسه نيستند به جهاتى که در جاى خود بايد توضيح داده شود.

همين مطلب در مورد صحيفه سجاديه گفته شده است، زيرا مستدرکات صحيفه به نام‏هاى صحيفه ثانيه، ثالثه، رابعه، خامسه، سادسه و به گفته برخى سابعه و ثامنه تدوين شده است و اخيرا اصل صحيفه با صحيفه‏هاى بعد يکجا و مخلوط به هم چاپ شده که از حيث جامعيت، سودمند است، اما از برخى بزرگان شنيدم که اين کار را به مصلحت نمى دانستند و مى گفتند بايد صحيفه جدا و بقيه جدا منتشر شود و سرّ آن هم روشن است، زيرا اعتبار صحيفه سجاديه و نيز محتوا و بلاغت آن قابل مقايسه با بسيارى از دعاهاى صحيفه‏هاى بعدى نيست.

مصاحبه شونده : رضا استادى

منبع :فصلنامه قبسات ، شماره 19 .

 

 

ارسال شده در : 1389/9/10 - 04:02:32

این صفحه را برای یک دوست بفرستید.

با تشکر ! پيام شما ارسال شد
ارسال شده در : 1389/9/10 - 04:02:32

این صفحه را برای یک دوست بفرستید.

با تشکر ! پيام شما ارسال شد