صراحت و قاطعيت
طبرى نوشته است مغيره پسر شعبه بر على درآمد و گفت:«تو را بر من حق طاعت و نصيحت است.معاويه و عبد الله بن عامر و ديگر عاملان عثمان را بر سر كار بگذار چندانكه از مردم براى تو بيعت گيرند،آنگاه خواهى آنان را بگذار و خواهى بردار.»گفت:«تا در اين كار بينديشم.»فرداى آن روز نزد او شد و گفت:
-«ديروز با تو رايى زدم اما راى درست آن است كه آنان را برفور از كار بركنار كنى تا آشكار شود چه كسى فرمانرواست و چه كسى نافرمان.»و چون از نزد على برون شد در بيرون سراى پسر عباس او را ديد و چون نزد على رفت پرسيد:
-«مغيره براى چه كار آمده بود؟»-«ديروز چنان گفت و امروز چنين.»
-«ديروز خيرخواهى تو كرد و امروز خيانت!»
اما آنچه مغيره و پسر عباس مىديدند حكومتبود و آنچه على(ع)مىخواست اجراى عدالت،و برقرارى سنت.على حكومت را براى رضاى خدا مىخواست و آنان به ديده رياستبدان مىنگريستند و ميان اين دو فاصلهاى دراز است،چندانكه كمتر كس تواند آن سوى كار را ببيند.و گويا براى همين است كه به پسر عباس گفت:
«تو راست كه به من نظر دهى و اگر نپذيرفتم از من اطاعت كنى.» (1)
يكى از سخنان او كه نشان دهنده سختگيرى وى در كار بيت المال و نماينده درجه تقوى و عدالت اوست و شايد در همان روزهاى نخست گفته باشد،اعتراض وى به بخششهاى عثمان از بيت المال است:«به خدا اگر ببينم به مهر زنان يا بهاى كنيزكان رفته باشد آن را باز مىگردانم كه در عدالت گشايش است و آنكه عدالت را بر نتابد ستم را سختتر يابد.» (2)
پس از اين سخنان بود كه دنيادوستان دانستند بدانچه در پى آنند دست نخواهند يافت و على را از راه حق نتوان برتافت.و نيز آشكار است كه عكس العمل اين گفتار در خويشاوندان عثمان و خاندان اموى چه بوده است و بر ديگر كسانى كه تا آنروز به ناروا از بيت المال بهره مىگرفتند چه اثرى گذاشت و چگونه آنان را براى رويارويى با وى آماده ساخت.
طبرى نوشته است:«چون مردم با على بيعت كردند گروهى از امويان از مدينه گريختند.» (3) و از آن روز مكه پايگاهى براى مخالفان على گرديد.
به هر حال مردم در حالى با على(ع)به خلافتبيعت كردند كه مشكلهاى سياسى و ادارى فراوانى در حوزه اسلامى پديد آمده بود.او در دشوارترين شرايط زمانى به خلافت رسيد.زمانى بسيار نامساعد زيرا مردم عصر وى تنها آنان نبودند كه با او بيعت كردند،هر چند ميان بيعتكنندگان هم كسانى يافت مىشد كه خدا مىدانست در دلشان چه مىگذرد.اما بيشتر مردم در مكه،كوفه و بصره و ديگر ايالتها با سنتى پرورده شده بودند كه يك ربع قرن با سنت زمان رسول مغايرت داشت.على مىخواست آنان را به سنتى كه خود او بدان رفته بود و مىرفت و ياران خاص رسول بدان سنتبودند برگرداند.آيا چنين كار محال و يا لااقل سخت و دشوار نبود؟
حاكمانى ستمكار بر سر كار بودند و او بايست آنان را از كار بركنار كند.اين حاكمان هر يك به خانوادهاى تعلق داشت،و هر خانواده به قبيلهاى بسته بود آيا آنان آرام مىنشستند؟
پىنوشتها:
1.سخنان كوتاه 321.
2.خطبه 15.
3.تاريخ ابن اثير،ج 3،ص 192.
على از زبان على يا زندگانى اميرالمومنين(ع) صفحه 70
دكتر سيد جعفر شهيدى